English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 46 (5 milliseconds)
English Persian
stopped ایست
stopped ایستاندن
stopped ایستادن توقف کردن
stopped از کار افتادن مانع شدن
stopped نگاه داشتن
stopped سدکردن
stopped تعطیل کردن
stopped خواباندن بند اوردن
stopped منع
stopped توقف منزلگاه بین راه
stopped ایستگاه نقطه
stopped مانع
stopped متوقف کننده
stopped گیره
stopped برخورد
stopped ورجستن
stopped ناک دان
stopped استوپ داور بوکس
stopped قطع کردن
stopped ایستادن
stopped متوقف کردن ایستگاه
stopped توقف
stopped مکث
stopped جلوگیری منع
stopped لیست کلمات که قابل استفاده نیستند یا برای فایل یا جستجوی کتابخانه مفید نیستند
stopped ن شود پیام به درستی دریافت شده است پیش از ارسال بیشتر داده
stopped دستوری که فرآیند را موقتاگ متوقف میکند تا کاربر داده وارد کند
stopped زمانی که دیسک گردان طول می کشد تا متوقف شود پس از اینکه توان دیگری ندارد
stopped دستور برنامه نویسی کامپیوتر که اجرای برنامه را متوقف میکند
stopped بیت ارسالی در اتباطات اسنکرون برای نشان دادن انتهای یک حرف
stopped نقط ه تنظیم در یک خط که نوک چاپ یا نشانه گر در آنجا متوقف می شوند برای دستورات بعدی
stopped انجام ندادن عملی
stopped توقف انجام کار
Other Matches
I have stopped dealing with him . دیگربا اومعامله نمی کنم
The clock has stopped. ساعت دیواری خوابیده است
The police stopped me. پلیس جلویم را گرفت
payment stopped توقف پرداخت
end stopped دارای وقفه نهایی منطقی دارای سکته منطقی
payment stopped دستور عدم پرداخت
end stopped دارای سکته ملیح
Water must be stopped at its source . <proverb> آب را از سر بند باید بست .
We started when the wind stopped . هنگامی که باد ایستادحرکت کردیم
His heart stopped beating. قلبش از کار ایستاد
The patients hrart stopped beating. قلب بیمار از کار افتاد ( ایستاد )
A jars mouth may be stopped ,a mans cannot. <proverb> در کوزه را مى توان بست اما دهان آدمى را نمى توان بست.
The bus stopped for fuel [ to get gas] . اتوبوس نگه داشت تا بنزین بزند.
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com