English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
strain rate میزان تغییر شکل
Other Matches
strain کشیدن
strain سفت کشیدن
strain تجاوز کردن از
strain سوء استفاده کردن از
strain حالت موروثی
strain انبساط
strain دگروشی ازدیاد طول ویژه
strain دگردیسی
strain تغییرشکل
strain کشش بار
strain کرنش
take a strain وارد کردن فشار به طناب
to be on the strain زیاد مصرف شدن
to be on the strain زیادخسته شدن
to strain کوشش سخت کردن [برای رسیدن به هدف]
re strain دوباره صاف کردن
to strain after anything در پی چیزی تقلا کردن
to strain at anything در زیر فشارچیزی تقلاکردن زیاد در چیزی باریک شدن یاوسواس داشتن
to strain out صاف کردن ودراوردن
strain افزایش طول نسبی
strain تغییر شکل نسبی
strain کشش
strain نژاد
strain صفت موروثی خصوصیت نژادی
strain رگه
strain زور
strain فشار
strain در رفتگی یاضرب عضو یا استخوان اسیب
strain کشیدگی
strain کوشش درد سخت
strain اصل زودبکار بردن
strain زور زدن سفت کشیدن
strain کش دادن
strain ضرب دیدگی
strain تغییر شکل
strain خسته کردن
strain کوشش زیاد کردن
strain صاف کردن
strain کج کردن پالودن
strain پیچ دادن
strain زیادکشیدن
strain تقلا
transannular strain کشیدگی دو سر حلقه
strain harden سخت کردن کرنشی
strain harden سخت گرداندن تغییر بعدی سخت گرداندن کشی
strain hadening سخت گردانی کرنشی
strain hadening سخت گردانی کششی سخت گردانی تغییر بعدی
strain hadening سخت گردانی سرد
strain gauge کشش سنج
strain energy انرژی کشیدگی
strain energy انرژی کرنش
bulk strain تغییر شکل نسبی حجمی
strain energy انرژی تغییر شکل
strain energy انژی حاصل از تغییر شکل نسبی
the strain on a rope فشاریاکششی که بر طنابی وارد اید
torsional strain فشار پیچشی
to strain under a load درزحمت بودن بواسطه حمل یک بار
to strain one's eyes فشارزیادبرچشم خودوارداوردن
soil strain فشار زمین
angle strain کرنش زاویهای
angle strain کشیدگی زاویهای
eye strain خستگی چشم
eye strain چشم کوفتگی
to strain at a gnat ازدروازه بیرون نرفتن وازچشم سوزن بیرون رفتن
do not strain your nerves . با عصاب خودتان فشار نیا ورید
to strain a liquid صاف کردن یک مایع
to strain one's eyes چشم خود رازیاد خسته کردن
to strain every nerve منتهای کوشش را بعمل اوردن
torisonal strain فشار پیچشی
strain at failure تغییر شکل درگسیختگی
strain insulator مقره جداکننده
strain hardenability قابلیت سخت گردانی کششی قابلیت سخت گردانی تغییربعدی قابلیت سخت گردانی سرد
linear strain تغییر شکل نسبی خطی
strain curve نمودار تغییر شکل
front strain کرنش پیچشی
simple strain تغییر طول نسبی ساده
shearing strain پیچیدگی برشی
it is a strain on one's energy خیلی زور میبرد
shear strain تغییر شکل برشی
elastic strain تغییر شکل نسبی ارتجاعی
dielectric strain بار دی الکتریکی
hardening strain تغییر طول سخت گردانی
lateral strain تغییر شکل نسبی جانبی
it is a strain on one's energy خیلی زورمصرف میکند
strain at failure افزایش طول نسبی درگسیختگی
increase of strain افزایش تغییر طول نسبی
strain limit حد تناسب میان تنش و انبساط
he talked in another strain لحن اوتغییریافته بود
strain hardness سختی کشی
strain hardness سختی درجه
cold strain تغییر بعد یافتن در حالت سرد
strain hardening سخت شدن فلز دراثر تغییرشکل نسبی
strain hardenability سخت گردانی سخت
baeyer strain theory نظریه کرنش- کشیدگی بایر
inductance strain gauge تغییر بعدسنج القائی
The rope severd under the strain . طناب تحت فشار قطع شد
stress strain curve منحنی تنش به افزایش طول نسبی
strain age hardening سخت گردانی کرنشی زمانی
strain age harden سخت کردن کرنشی زمانی
strain test apparatus دستگاه ازمون دگروشی
repetitive strain injury دردی دربازو کسی که عملی را چندین بارانجام دهد مثل وقتی که ترمینال کامپیوترکارمیکند
ring strain theory نظریه کرنش- کشیدگی حلقه
stress strain relation رابطه تنش- کرنش
stress strain diagram نمودار تنش و تغییر بعد نسبی
to rate up بیمه زیاد گرفتن از
third rate پست
at that rate در این صورت
first-rate عالی
through rate نرخ کامل
first rate نخستین درجه
first rate درجه اول
at the rate of از قرار
rate of changes نرخ تغییرات
through rate نرخ حمل سراسری
at any rate در هر حال
at any rate درهر صورت
first rate عالی
rate درصد
rate بها
rate سنجیدن
rate ارزیابی کردن
rate مشمول مالیات کردن ارزیابی کردن
rate قرار
rate اهنگ
rate تندی سرعت عوارض
rate پایه
rate اندازه نسبت
rate درجه بندی کردن
rate نرخ بستن بر بها گذاشتن بر
rate بر اوردکردن
rate شمردن
rate سرعت کار
rate نسبت
rate درجه
rate سرعت حرکت
rate سرعت ارزیابی کردن
rate اهنگ حرکت
rate نواخت
rate میزان مهارت شدت تغییرات
second rate جنس پست
second-rate درجه دو
second-rate وسط
second-rate جنس پست
rate نرخ [درصد]
rate سرعت
rate روش طرز
rate نرخ
third-rate درجه سه
third rate درجه سوم
third rate درجه سه
third-rate درجه سوم
first-rate درجه اول بسیار خوب
second rate وسط
second rate درجه دو
rate تعداد خطاهایی که در یک زمان مشخص رخ میدهد
rate میزان
first-rate ممتاز
rate مقدار اطلاعات در هر حرف ضرب در تعداد حروف ارسالی در ثانیه
third-rate پست
rate منوال
rate ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
rate بیشترین خروجی وسیله که باید با مشخصات ابتدایی تط ابق داشته باشد
rate حجم داده یاا کارهایی که در یک زمان مشخص رخ میدهد
rate درچند
rate of discount نرخ تنزیل
isodose rate خط نقاط هم دوز تشعشع اتمی
rate joystick سکان هدایتی با سرعت ثابت حرکت مکان نما
rate of deposition سرعت ته نشست
rate of deformation سرعت تغییر شکل
isodose rate خط نقاط متحدالدوز
rate of climb میزان صعود
rate of consumption نرخ مصرف
rate of discount نرخ تخفیف
rate of dissolution سرعت انحلال
rate of flow میزان جریان
rate of fire تعدادتیر در دقیقه
rate of fire سرعت تیر
rate of fire نواخت تیر
rate of exchange نرخ ارز
rate of exchange نرخ تسعیر
rate of exchange نرخ مبادله
rate of exchange نرخ مبادله ارز
rate of duty نرخ عوارض
rate of dosage معیار
rate of flow بده
rate gyro ژایرویی که میزان تغییروضعیت را نشان میدهد
rate equation معادله سرعت
official rate نرخ رسمی
net rate نرخ خالص
lag rate میزان کسری پرسنل
lapse rate میزان افت
lapse rate اهنگ کاهش
lag rate نسبت کسری نیروی انسانی
learning rate سرعت یادگیری
rate of learning سرعت یادگیری
mortality rate میزان مرگ و میر
literacy rate نرخ باسوادی
output rate نرخ تولید
paging rate سرعت صفحه بندی
rate discrimination تبعیض نرخ
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com