English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 119 (7 milliseconds)
English Persian
stream turbine توربین بخار
Other Matches
turbine توربین
turbine توربین بخار
impulse turbine توربین ضربهای
compressor turbine توربینکمپرسور
driving turbine توربینگرداننده
water turbine توربین ابی
turbine stage طبقه توربین
turbine vane تیغه توربین
gas turbine توربین گاز
turbine runner حرکتدهندهتوربین
impluse turbine توربین فشار ضربهای
turbine building ساختمانتوربین
free turbine توربین ازاد
turbine headcover سرپوشتوربین
turbine wheel چرخ توربین
rotation of the turbine چرخشتوربین
turbine pump پمپ توربینی
turbine disc دیسک توربین
turbine governor تنظیم کننده توربین
turbine blade پره توربین
turbine rotor رتور توربین
reaction turbine توربین عکس العملی
steam turbine توربین بخار
turbine blade تیغه توربین
supersonic turbine توربین مافوق صوت
turbine nozzle شیپوره توربین
variable discharge turbine توربین گازی که جرم جریان ان توسط شیرها یا دریچه هایی کنترل میشود و قدرت توربین را با ارتفاع ومتغیرهای دیگر سازگارمیکند
high head turbine توربین فشار قوی
axial flow turbine توربین محوری
internal combustion turbine توربین گازی
radial flow turbine توربین با جریان شعاعی
turbine-compressor shaft میلهکمپرسورتوربین
air turbine starter استارتری در موتورهای توربینی که توسط هوای فشرده توربین کوچکی را که توسط چرخدنده هایی باکمپرسور درگیراست میچرخاند
low pressure turbine توربین فشار ضعیف
back pressure turbine توربین بخاری که تمام بخارخروجی ان با فشار به داخل شبکه گرم کننده جذب میشود
turbine shaft turns generator محورتوربینچرخوانندهژنراتور
horizontal-axis wind turbine توربینافقیبامحوربادی
axial flow impulse turbine توربین محوری
axial flow impulse turbine فشارمستقیم
axial flow turbine engine موتور توربین گاز باکمپرسور جریان خطی
steam pressure drives turbine فشاربخارمحرکتوربین
vertical-axis wind turbine توربینبادیمحورعمودی
on stream درحال فعالیت
to go with the stream همرنگ جماعت شدن
on stream در حال عمل درعمل
up stream بالارود در قسمت بالای نهر
stream جریان اب ابیاری جویبار
stream سیلان
stream جوب
stream روانه
stream نوعی روش تیرانداز خودکار واجرای رگبار در تیراندازیها رگبار مخلوط
stream جاری شدن ساطع کردن بطورکامل افراشتن
stream جماعت
stream رود جوی
stream جریان اب
stream تعداد کارهای مرتب شده و آماده برای پردازش در سیستم دستهای
stream جریان طولانی داده سری
stream رودخانه ابراهه
stream جریان
stream نهر
against the stream <adv.> مخالف جریان
against the stream بر ضد جریان اب
stream مسیل
tidal stream current tidal
stream takeoff حالت موجی هواپیماها درحال برخاستن پشت سر هم پرواز از روی باند به صورت موج پشت سر هم
stream routing روند روانه
to rush a stream از نهری تند گذشتن
traffic stream جریان امد و شد
traffic stream جریان رفت و امد
transport stream ستون سیال خودروهای حمل و نقل خط سیال خودروهای حمل و نقل
to strive against the stream <idiom> بر خلاف جریان آب شنا کردن [اصطلاح مجازی]
To jump across the stream. ازروی نهر آب پریدن
subterranean stream طوفانزیرزمینی
Gulf Stream جریان اب گرم گلف استریم
stream routing روند رود
stream of income جریان درامد
bit stream رشته ذره یی
stream of consciousness جریان فکر
jet stream جریان باد جت استریم درطبقه استراتوسفر که دارای فشار و سرعت زیاد میباشد
jet stream تند باد
input stream مسیل ورودی
input stream جریان سیر ورودی
in stream procedure رویه با مسیل
head stream سرچشمه رودخانه
free stream جریان ازاد
ephemeral stream رودی که درموقع بارندگی اب در ان جریان دارد
ephemeral stream رود فصلی
data stream مسیل یا نهر داده
data stream سیر داده
blood stream جریان خون
bit stream گروه بیتی
bit stream نهربیتی
bit stream مسیل بیتی
bit stream بیتهای متوالی
job stream ورودی برای سیستم عامل مسیل عملیات
job stream مسیل برنامه ها
stream of money جریان پول
stream centerline اسه ابراهه
stream corridor دالان رود
stream day روز کاریاگردش ماشین
stream gaging اندازه گیری ابراهه ها اندازه گیری رودخانه
stream line خط هدایت جریان
stream lines خطوط جریان
stream of consciousness تسلسل روانی
stream of consciousness سیلان ذهن
stream bed بستر ابراهه
stream anchor anchor kedge
stream anchor لنگر ضد جریان اب
sluggish stream رودخانه با جریان کند
tributary stream ریزابه
side stream ریزابه
output stream نهر خروجی
output stream مسیل خروجی
job output stream مسیل خروجی برنامه
input job stream مسیل برنامه ورودی
to be exposed to a constant stream of something در معرض چیزی به طور مداوم بودن [بدون اینکه مستقیمآ به آن چیز توجه شود]
job input stream مسیل ورودی برنامه
Only dead fish swim with the flow [stream] . <proverb> در زندگی باید بجنگیم. [ضرب المثل]
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com