Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 170 (2 milliseconds)
English
Persian
structural element
بخش سازهای
Other Matches
structural
بنیادی
structural
ساختی
structural
وابسته به بنا
structural
وابسته به ساختمان
structural
ساختمانی
structural
ساختاری
structural member
عضو ساختمانی
structural form
شکل اولیه معادلات در سیستم معادلات هم زمانی در اقتصاد سنجی
imperfect structural
ساختمان ناتمام
structural formula
فرمول گسترده
structural formula
فرمول ساختاری
structural form
شکل بنیانی
structural failure
نقص یا ضعف سازهای شکست در برابر نیرو یا بار
structural factor
ضریب ساختمانی
structural concrete
بتن ساختمانی
structural concrete
بتن سازهای
structural crack
ترک ساختمانی
structural damage
خسارت ناشی از خرابی یاترک خوردگی ساختمان
structural design
طرح و محاسبات ساختمانی
structural design
طرح ساختاری
structural draftsman
نقشه کش ساختمانی
structural drawing
نقشه ساختمانی
structural engineering
مهندسی محاسب
structural equilibrium
تعادل ساختاری
structural equilibrium
تعادل بنیانی
structural graph
گراف ساختاری
structural inflation
تورم ساختاری
structural joints
درزهای ساختمانی
structural valley
دره احداثی
structural unemployment
بیکاری بنیادی
structural unemployment
بیکاری ساختاری
structural transformation
تغییر شکل ساختمانی
structural timber
الوار ساختمانی
structural steel
فولاد سازهای
structural steel
فولاد ساختمانی
structural joints
درزهای استخوان بندی ساختمان
structural logic
منطق ساختی
structural psychology
روانشناسی ساخت گرا
structural requirement
نیاز استاتیکی
structural section
مقطع سازهای
structural steel
تیر فولاد یا اهن ساختمانی
structural analysis
محاسبات طرح ساختمانی
condensed structural formula
فرمول ساختاری فشرده
commercial structural steel
فولادسازهای تجارتی
aviation structural mechanic
مکانیک بدنه هواپیما
structural steel sheet
ورق فولاد ساختمانی
structural steel work
اسکلت بندی فلزی ساختمان
commercial structural steel
فولاد ساختمان تجارتی
in one's element
<idiom>
شرایطی که به شکل طبیعی به سمت شخص بیاید
element
اعضا
[مجموعه]
[ریاضی]
one element
تابع منط قی که در صورت درستی ورودی خروجی درست میدهد
out of one's element
<idiom>
جایی که به شخص تعلق ندارد
element
رکن
element
جزء
element
رکن اساس جزئی از یک قسمت یایکان
element
عامل اصلی محیط طبیعی
element
یک شماره ازخانه ماتریس یا آرایه
element
که ازقسمتهای مشابه بسیار تشکیل شده است
element
کوچکترین واحد یا نقط ه روی صفحه نمایش که رنگ یا شدت آن قابل کنترل است
element
کوچکترین واحد پایه برای ارسال داده دیجیتال
element
دروازه یا ترکیبی از دروازه ها
element
یک عنصر منحصر به فرد داده در آرایه
element
سازه برقی
element
عنصر
element
المان
element
عامل
element
محیط طبیعی اخشیج
element
اصل
element
اساس
element
عنصر اساس
element
جوهر فرد
element
جسم بسیط
element
عنصر عملیاتی
abundant element
عنصر فراوان
abiotic element
عنصر نازیوه
signal element
عنصر علامتی
active element
عنصر فعال
accommpanying element
عنصر همراه
active element
مولفه موثر
active element
عنصر عامل
active element
عنصر عمل کننده
alloying element
عنصر الیاژی
alloying element
عنصر الیاژ
stop element
عنصر ایست
absorbing element
عنصر جذب
start element
عنصر شروع
active element
عنصر کنشی
abiotic element
عنصر بیجان
symmetry element
عنصر تقارن
transition element
عنصر واسطه
tracer element
عنصر ردیاب
to p an element to a word
جزئی از سر واژهای دراوردن
threshold element
عنصر استانهای
test element
حروف و اعداد ازمایش مدار
test element
دستگاه ازمایش کننده عنصر ازمایش مدار
test element
وسیله ازمایش
task element
یکی از عناصر ناوگان ماموراجرای یک ماموریت
task element
قسمت مامور اجرای عملیات
task element
عنصر اجرای عملیات
tactical element
یکان رزمی یکان تاکتیکی
logic element
عنصر منطقی
tactical element
عنصر تاکتیکی
tubular element
جسملوله
code element
عنصر رمز
element of construction
سازک
embarkation element
یکان مخصوص کمک به بارگیری یا سوار شدن
essential element
رکن
exclusive or element
عنصر یای انحصاری
filter element
المنت فیلتر
fuse element
واحد فیوز
guest element
عنصر کم مقدار
trace element
عنصر کم مقدار
heating element
المان یا عنصر حرارتی
identity element
عنصر یکسانی
image element
نقطه تصویر
bemetallic element
بی متال
inverse element
عنصر وارون
element of battery
الکترد پیل
element area
سازه تصویر
coincidence element
مدار الکترونیکی که یک سیگنال خروجی تولید میکند وقتی که دو ورودی همزمان اتفاق میافتد یا دو کلمه دودویی معادل باشند
chemical element
عنصر شیمیایی
biotic element
عنصر زیستی
bimetallic element
زوج فلز
coupling element
عنصر اتصال
coupling element
عنصر پیوست
data element
عنصر داده
data element
عناصر اطلاعات
data element
جزئیات اطلاعات
delay element
عنصر تاخیری
electronic element
عنصر الکترونیکی
electronic element
بخش الکترونیکی قسمت الکترونیکی
logic element
عنصر لاجیک
shunt element
عنصر موازی
picture element
سازه تصویر
picture element
کوچکترین واحد یا نقط ه روی صفحه نمایش که رنگ و شدت روشنایی آن قابل کنترل است
picture element
عنصر تصویر
positive element
سازه مثبت
primitive element
عنصر اولیه
primordial element
عنصر ازلی
print element
عنصر چاپ
processing element
عنصر پردازشی
purchase element
نیروی منتجه
purchase element
عامل منتجه بار نهائی
service element
عنصری از نیروهای مسلح که در عملیات شرکت دارد
service element
عنصرشرکت کننده در عملیات عنصرخدماتی
service element
عنصر اداری
passive element
یکان غیر فعال
parasitic element
جزء غیرفعال
passive element
جزء غیرفعال
passive element
عنصر غیرعامل
aqueous element
عنصر ابی
orbital element
عناصر مداری
negative element
سازه منفی
nand element
عنصر نقیض و
passive element
عنصرغیرفعال
airlift control element
عنصر کنترل ترابری هوایی عنصر کنترل حمل و نقل هوایی
metal cutting element
عنصر براده برداری
horizontal arch element
حلقه افقی قوس
air defense element
عنصر پدافند هوایی
mental element of crime
عنصر روانی جرم
physical element of crime
عنصر مادی جرم
finite element method
روش المان محدود
fire support element
عنصر پشتیبانی اتش
fire support element
عنصرهماهنگ کننده پشتیبانی اتش
acid forming element
عنصر اسیدی
acid forming element
عنصر اسیدساز
transmitter signal element timing
زمان گیری عنصر سیگنال فرستنده
arresting system purchase element
وسیله ضربه گیر سیستم مهار هواپیما
field alterable control element
یک تراشه که در بعضی سیستمها بکار می رود و به استفاده کننده اجازه میدهدتا ریز برنامه نویسی کند
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com