Dictiornary-Farsi | structured english | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 144 (8 milliseconds)

English	Persian
structured english	انگلیسی ساخت یافته


Other Matches

trailer tongue [American English] [coupling] [British English]	پیوند به داخل [در تریلر]
up one's street [British English] , down one's alley [American English]	مناسب ذوق وسلیقه [مهارت درچیزی ]
Queen's English [King's English] <idiom>	[انگلیسی استاندارد و صحیح از نظر گرامری که در بریتانیا خوانده و نوشته می شود.]
structured	ساخت یافته
structured	دارای ساخت
structured programming	برنامه نویسی ساختار یافته برنامه نویسی ساختاری برنامه نویسی ساخت یافته
structured programming	برنامه نویسی ساخت یافته
structured interview	مصاحبه ساخت دار
structured design	طراحی ساختار یافته
structured walkthroughs	بررسیهای ساخت یافته
structured flowchart	نمودار گردش کار ساخت یافته
block structured	با ساخت کندهای
steel framed structured	سازه فولادی
structured query language	زبان پرس و جوی ساختاری
steel framed structured	ساختمان فولادی
to push your luck [British English] to press your luck [American English]	زیاده روی کردن [شورکاری را در آوردن] [اصطلاح مجازی]
The snow doesn't stay on the ground. [The snow doesn't stick.] [American English] , [The snow doesn't settle.] [British English]	برف روی زمین نمی ماند.
old english	زبان انگلیسی قدیم
the english	انگلیس ها
the english	انگلیسان
English	انگلیسی
English	مربوط به مردم وزبان انگلیسی
English	بانگلیسی دراوردن
after the english f.	به سبک انگلیسی ها
English	گردش فرفرهای گوی بیلیارد
English breakfast	یکجورصبحانهمتشکلازتخممرغ-گشتنمکزدهوتخممرغ
morrow [Old English]	فردا [ آینده]
English altar	محراب انگلیسی
how can I learn English	چگونه می توانم یادگیری زبان انگلیسی
In my broken English .	با انگلیسی دست وپا شکسته ام
Pidgin English <idiom>	انگلیسی برای ارتباط بازرگانان با زبان های متفاوت شامل گرامر ساده و لغات کم.
English cottage	خانه ویلایی
english system	سیستم اینچی
English loaf	نانانگلیسی
English stick	عصایانگلیسی
english billiards	با 3 گوی و6 کیسه بین 2 یا 4 بازیگر
english garden	پارک انگلیسی [قرن هجدهم]
He is good at English.	انگلیسی اش خوب است
English bond	آجر چینی انگلیسی
british english	زبان انگلیسی رایج درانگلستان
english sonnet	غزل انگلیسی که شامل دوازده سطراست
english shepherd	سگ گلهء انگلیسی که دارای اندازهء متوسط وبرنگ سیاه براق ودارای خالهای قهوهای یاخرمایی است
english setter	نوعی سگ انگلیسی که دارای پشم بلند ونرم سفیدرنگ یارنگین میباشد
english self taught	خوداموز انگلیسی
american english	زبان انگلیسی که در امریکابان تکملم میشود
english opening	گشایش انگلیسی
broken english	انگلیسی دست و پا شکسته
body english	چرخش بی اختیار
english mercury	اسفناج صحرایی
english billiards	بیلیارد انگلیسی
english horn	نوعی ساز بادی چوبی انگلیسی که دارای دوزبانه است
english speaking	انگلیسی زبان
to tutor somebody in English	به کسی درس خصوصی در زبان انگلیسی دادن
king's english	اصطلاحات و لغات خاص انگلیسی علمی مصطلح درجنوب انگلیس
middle english	انگلیسی تا 0051میلادی
natural english	گردش فرفرهای گوی بیلیارددر همان سمت اصلی پس ازبرخورد با گوی دیگر
in plain english	پوست کنده
in plain english	به انگلیسی ساده
his english is weak	مایه انگلیسی اوکم است
english words	واژه ها یا لغات انگلیسی
king's english	انگلیسی اصیل
english system	سیستم انگلیسی
english thread	پیچ و مهره انگلیسی
English style	[نوعی سبک قرن بیستم در انگلستان و شمال آمریکا]
pidgin english	انگلیسی دست وپا شکسته وامیختهای که چینی هابدان سخن می گویند
english woman	زن انگلیسی
to boondoggle [American English]	پول و وقت تلف کردن [برای پروژه ای با سرمایه دولت بخاطر انگیزه سیاسی]
to labor [American English]	در کار رنج بردن [زحمت کشیدن ]
to labour [British English]	در کار رنج بردن [زحمت کشیدن ]
to get ahold of somebody [something] [American English] <idiom>	کسی [چیزی ] را گرفتن [دستش به کسی یا چیزی رسیدن] [اصطلاح روزمره]
to enroll [American English]	خود را اسم نویسی کردن [ثبت نام کردن ]
to call [up] somebody [American English]	به کسی زنگ زدن
shakedown [of something] [American English]	تغییر پایه سیستم کاری [چیزی]
boondoggle [American English]	وقت بیهوده گذرانی
intern [American English]	انترن پزشک [مقیم بیمارستان]
pursuer [Scottish English]	شاکی [قانون]
pursuer [Scottish English]	خواهان [قانون]
peter [American English]	آلت تناسلی بچه
peter [American English]	دودول
peter [American English]	دول
verbiage [American English]	بیان
verbiage [American English]	کلمه بندی
verbiage [American English]	جمله بندی
to take the fall [American English]	مسئولیت چیزی [کاری یا خطایی] را پذیرفتن
pursuer [Scottish English]	مدعی [قانون]
operative [American English]	جاسوس
to plow [one's way] through something [American English]	با سختی در کاری جلو رفتن
Well, duh! [American English]	نه ! جدی می گی؟ [این که کاملا مشخص است]
Colors [American English]	رنگها
plowman [American English]	شخم زن [کشاورز ] [روستا ]
groundhopper [British English]	طرفدار فوتبال که مرتب همه بازیهای دور [از خانه] تیم خود را دیدار میکند.
There are many difference between Persian and English .	بین زبانهای فارسی وانگلیسی فرق های زیادی وجود دارد
turnover [British English]	فروش [اقتصاد]
english hand balance	بالانس ژیمناست روی چوب موازنه
english speaking people	مردم یا ملل انگلیسی زبان
english toy spaniel	نوعی سگ پشمالوی دارای پیشانی برامده وبینی روبه بالا
I benefited greatly from the english course.	از کلاس انگلیسی استفاده فراوانی بردم .
English is not a hard language .	انگلیسی زبان سختی نیست
The English - speaking world.	دنیای انگلیسی زبان
He speaks English fluently.	انگلیسی راروان صحبت می کند
The English speaking-countries.	کشورهای انگلیسی زبان
In simple (plain) English.	به انگلیسی ساده
bourse [in a non-English-speaking country]	بورس سهام
bourse [in a non-English-speaking country]	بورس اوراق بهادار
Department of labor [American English]	اداره کار
apple beignets [American English]	قاچ سیب درخمیر سرخ شده [یک نوع شیرینی]
football fan [British English]	طرفدار فوتبال
football fan [American English]	طرفدار فوتبال آمریکایی
Football pool [British English]	قماربازی روی نتیجه بازی تیمهای فوتبال
to buy something on the never-never [British English] [humorous] <idiom>	چیزی را قسطی خریدن [اصطلاح روزمره]
peckish [British English] [colloquial] <adj.>	اندکی گرسنه
payment on account [American English]	قسط
to capitalize/capitalise [British English] on something	سود بردن از چیزی
I am too shy (timid) to speak English .	خجالت می کشم انگلیسی حرف بزنم
apple fritters [British English]	قاچ سیب درخمیر سرخ شده [یک نوع شیرینی]
toffie apple [British English]	سیب با ژلاتین پوشیده شده
to post a letter [British English]	نامه ای را با پست فرستادن
to give somebody a buzz [American English]	به کسی زنگ زدن [اصطلاح روزمره]
to jink [colloquial] [British English]	در دویدن [راه رفتن] [رانندگی کردن] ناگهان مسیر را تغییر دادن
on the installment plan [American English]	به اقساط
to call 911 [American English]	تلفن اضطراری کردن [به پلیس یا آتش نشانی]
I'll give you a ring. [British English]	من به تو زنگ می زنم.
payment by installments [American English]	قسط
to mail a letter [American English]	نامه ای را با پست فرستادن
share of stock [American English]	سهم [اقتصاد]
first year resident [American English]	انترن پزشک [مقیم بیمارستان]
to skive off early [British English]	با عجله و پنهانی [جایی را] ترک کردن
Main Street [American English]	کسب و کار و خانواده های متوسط در اجتماعی به عنوان یک گروه
draft order [American English]	دستور به خدمت [سربازی]
to pay on account [American English]	یک قسط را پرداختن
high beam [American English]	نور بالا [در خودرو]
to buy something on hire purchse [British English]	چیزی را قسطی خریدن
Bobtail [tractor unit] [American English]	تراکتور [کامیون بدون تریلر]
dimmed headlights [lights] [American English]	نور پایین [خودرو]
dipped headlights [lights] [British English]	نور پایین [خودرو]
low beams [beam light] [American English]	نور پایین [خودرو]
dipped beams [beam light] [British English]	نور پایین [خودرو]
Foundation [junior] house officer [British English]	انترن پزشک [مقیم بیمارستان]
motor-assisted pedal cycle [British English]	دوچرخه موتوردار
soccer fan [soccer supporter] [American English]	طرفدار فوتبال
to miss the bus [to miss the boat (British English) ] <idiom>	فرصتی را از دست دادن [اصطلاح]
to start a car [to crank a car] [American English]	ماشینی را روشن کردن
He is giving her French lessons in exchange for English lessons	به اودرس فرانسه می دهد ودرعوض انگیسی می گیرد