Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 120 (6 milliseconds)
English
Persian
surmounted with snow
پوشیده از برف
Other Matches
blood snow
[watermelon snow]
[red snow]
برف سرخ
[برف با خون]
The snow doesn't stay on the ground.
[The snow doesn't stick.]
[American English]
,
[The snow doesn't settle.]
[British English]
برف روی زمین نمی ماند.
surmounted
برطرف کردن
surmounted
غالب امدن بر
surmounted
بالا قرار گرفتن
surmounted
فائق امدن
surmounted
ازمیان برداشتن
There was a heavy fall of snow (snow-fall).
برف سنگینی بارید
snow under
<idiom>
قبول چیزی که نمیتوان از آن مراقبت کرد
snow
برفک روی صفحه تلویزیون
[اصطلاح روزمره]
snow under
مستغرق ساختن
to d. with snow
ازبرف
snow course
برف راهه
to d. with snow
پوشاندن
snow under
بیش ازحدتوانایی در کاری مستغرق شدن
snow under
شکست فاحش خوردن
snow
برف امدن
snow
برف باریدن
snow
پوشاندن کامل صفحه رادار باتولید پارازیت
snow
برفک
snow
برف
snow
واسط نمایش داده شده به صورت روشن و خاموش وقتی که صفحه نمایش لکه دار میشود
snow survey
برفسنجی
snow tire
تایریخ شکن
snow ball
با گلوله برف زدن
snow ball
گلوله برف
snow lily
بنفشه گل سفیدوحشی
snow leopard
یوز پلنگ
snow plough
برف روب
snow storm
کولا ک برف
snow shovel
پارو
snow shoe
برفی
snow line
خط برف
snow shoe
کفش
snow plough
برف پاک کن
snow plough
برف پران
snow line
خطی که حدبرف همیشگی رامعین میکند
snow machine
ماشین ایجاد کننده برف مصنوعی
snow tire
لاستیک مخصوص حرکت روی برف تایر زمستانی
snow farming
اماده کردن پیست اسکی
snow white
سفید یکدست
snow tractor
تراکتور برف
snow thrower
برف خور
to shovel snow
با بیل برف کندن
to crust
[snow]
تشکیل دادن به پوسته سخت
[برف]
packed snow
برف فشرده شده
cloggy snow
برف چسبناک
snow job
<idiom>
لاف استادی زدن
snow white
مثل برف سفید اسم خاص
continuous snow
بارشبرفدائمی
intermittent snow
بارشمتناوببرف
snow guard
محافظبرف
snow shower
بارشبرف
Snow thaws.
برف آب می شود
snow job
<idiom>
لاف زدن
snow-white
سفید
snow devil
بهمن
snow slip
بهمن
new fallen snow
برف تازه
snow berry
گل برف
snow berry
گل مروارید
snow blind
برف کور
snow blind
برف کوری
snow blindness
برف کور
snow blindness
برف کوری
snow blink
تکههای ابر سفید در اسمان یا صفحه رادار
snow grouse
بعدا پرسیده شود
granular snow
برف سفت با دانههای درشت
snow-white
برفام
snow-white
سفید برفی
snow geese
غاز آمریکای شمالی که پرهای سفیدی دارد.
snow-capped
دارای قله پوشیده از برف
snow goose
غاز آمریکای شمالی که پرهای سفیدی دارد.
accumulation of snow
توده برف
corn snow
تگرگ
corn snow
برف تگرگی
corn snow
برف شکری
corn snow
برفی که دانه بندی درشت دارد
snow boot
پوتین برف یا اسکی
snow bound
دچار برف
snow job
ماست مالی
snow fence
حفاظ برف
snow flake
دانه برف
snow flake
برف دانه
snow flake
برف ریزه
snow flake
یکجور گل حسرت
snow gage
برفسنج
snow gauge
برف سنج
snow goggles
عینک توفان
snow goggles
عینک افتابگیر
snow gun
ماشین ایجادکننده برف مصنوعی
snow inlet
دریچه ریزش برف
snow job
سرهم بندی
snow fence
دیواره برفگیر
snow drift
برف انبار
snow drift
توده برف
snow charge
بار برف
snow clad
برف پوشیده
snow clad
پر برف
snow clad
برف پوش
snow covers
برف پشته
snow cave
اتاق برفی
snow bound
بازمانده از زفتن بواسطه برف
snow capped
دارای قله پوشیده از برف برف پوشیده
I've shoveled snow all the morning.
من تمام صبح برف پارو کردم.
to stamp the snow off your boots
با کوبیدن پا برف را از چکمه ها پاک کردن
The snow is more than a meter deep.
برف یک متر بلندیش است.
snow ball tree
گل بدماغ
effective snow melt
برف ذوب شده موثر در جریان رودخانه
We had a light fall of snow.
برف سبکی بارید
snowplough
[ snow-clearer]
برف روب
[آلت برف پاک کن ]
measurement of snowfall: snow gauge
اندازهگیریمقداربارشباران
half a metre deep in snow
نیم متر زیر برف
The snow crunched
[scrunched]
underfoot.
برف زیر پاهایم
[پاهایمان]
خرد شد.
The driver coaxed his bus through the snow.
راننده با دقت اتوبوس را از توی برف راند .
ablation
[melting of snow or ice]
گداز
[آب شدن]
[سطح کوه یخ یا برف]
snow blower
[rotary snowplough]
برف خور
heavy drifting snow at ground level
بارشبرفسنگیندرسطحزمین
slight drifting snow at ground level
بارشبرفاندکدرسطحزمین
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com