Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 157 (2 milliseconds)
English
Persian
sword flag
زنبق زرد
Other Matches
sword
شمشیر
sword knot
شرابه شمشیر
sword law
حکومت قلدری
sword law
حکومت سرنیزه
sword play
مهارت در بکارگیری شمشیر
to bear a sword
شمشیردربرداشتن
to brandish sword
تیغ افشاندن
to carry sword
شمشیر جستن
to hang up ones sword
شمشیرخودراکنارگذاشتن شمشیربیک سونهادن
at the point of the sword
بدم شمشیر
With a stork of the sword.
با ضرب شمشیر
sword fish
اره ماهی
sword fish
شمشیر ماهی
sword arm
دست مسلح شمشیرباز
sword bayonet
سر نیزه دم دار
sword bayonet
سرنیزه پهن یاشمشیری
sword cane
نیشکری که بشکل تیغه شمشیراست
sword cut
زخم شمشیر
sword cut
زخم تیغ
sword cutler
شمشیرساز
sword cuttler
شمشیرساز
sword cutter
شمشیر ساز
sword dance
رقص شمشیر
sword dance
اجرای رقص در اطراف شمشیر
sword fern
سرخس برگ شمشیری
to put to the sword
کشتن
The pen is mightier than the sword.
<proverb>
قلم قدرتمندتر از شمشیر است .
flag
ازپا افتادن
zero flag
پرچم صفر
flag
علم
flag
ترتیب کدها در شبکه ارسال بسته برای معرض شروع و خاتمه یک فریم داده
flag
پرچم ساعت شطرنج
flag
خسته شدن دونده دراخر مسابقه
flag
پرچم مخابره
flag
تخته سنگ
flag
پرچم
flag
پژمرده کردن
flag
سست شدن
flag
باپرچم علامت دادن
flag
پرچم دار کردن پرچم زدن به
flag
جاده سنگ فرش
flag
سنگ فرش
flag
برگ شمشیری
flag
زنبق
flag
دم انبوه وپشمالوی سگ
flag
نشانهای که محتوای ثبات یا نتیجه صفر است
flag
بیت ای در کلمه که در صورت وقوع سر زیر ریاضی یک میشود
flag
پرچم افراشتن افراشتن
flag
ترتیب کد که به گیرنده اطلاع میدهد که حروف بعدی بیان کننده عملیات کنترلی است
flag
یک بیت در یک کلمه که برای پرچم یک عمل مشخص به کار می رود
flag
یک بیت در کلمه نشان دهنده وضعیت برای نشان دادن وضعیت وسیله
flag
سنگفرش کردن پایین افتادن
flag
جلب توجه برنامه در شبکه در حین اجرا برای تامین نتیجه یا گزارش دادن یا اعدام یک چیز خالص
flag
1-روش نشان دادن انتهای فیلد یا یک چیز مخصوص در پایگاه داده ها. 2-روش گزارش دادن وضعیت ثبات پس از یک عمل ریاضی یا منط قی
flag
بیرق
flag
فرآیند یا وضعیت یا موقعیتی که یک پرچم را تنظیم میکند
flag
ثباتی که حاوی بیتهای پرچم و وضعیت CPU است
flag
نشانه وقوع عدد نقلی ناشی از تفریق یا جمع
post flag
پرچم میدان صبحگاه
protest flag
پرچم قرمز کوچک بعلامت اعتراض راننده قایق
range flag
پرچم میدان تیر
red flag
پرچم قرمز اتومبیل رانی
flag waver
مضطرب سازنده تولیدکننده هیجان عمومی
garrison flag
پرچم پادگانی
national flag
پرچم ملی
linesman flag
پرچم خط نگهدار
interment flag
پرچم احترام شهدا
house flag
پرچم شرکت
numeral flag
پرچم شمارهای
guide flag
پرچم هادی
guide flag
پرچم راهنما
post flag
پرچم پادگانی
green flag
پرچم ازاد بودن مسیر مسابقه اتومبیلرانی
royal flag
پرچم سلطنتی
sign flag
پرچم علامت
rectangular flag
پرچممستطیلی
parts of a flag
اجزایپرچم
flag shapes
اشکالپرچم
centre flag
پرچموسطی
flag day
هر روزی که مردم برای امور خیریه پول خیرات می کنند ودر مقابل پرچم های کوچک دریافت می دارند
flag day
روز پرچم
white flag
پرچم سفید برای اعلام حضوراتومبیل امدادی یا داوردرمسیر یا در پایان خط بعلامت باقی ماندن یک دور ازمسابقه
white flag
پرچم سفید
trade follows the flag
تجارت کشورهای مشترک المنافع با انگلستان
yellow flag
پرچم زرد بمعنای خطر درجلو
flag with Schwenkel
پرچمبادنباله
sweet flag
اگیرترکی
so strike one's flag
کشتی یادژی رابدشمن تسلیم کردن
so strike one's flag
پرچم خودراخواباندن
signal flag
پرچم مخابراتی
square flag
پرچممربع
flag waver
اشوب کن
flag of convenience
کشتی با پرچم غیر
control flag
پرچم کنترل فرامین
control flag
پرچم نشان دهنده دستورات
control flag
پرچم کنترل
corner flag
پرچم کرنر
device flag
پرچم دستگاه
diver's flag
پرچم قرمز با نوار سفید روی قایق برای هشدار به قایقرانان تا از منطقه غواصی دور شوند
flag bag
کیف پرچم
flag boat
کرجی پرچم دار
flag boat
کرجی نشان دار
flag bridge
پل تیمساران
flag bridge
پل پرچم
flag byte
لقمه پرچم
flag captain
فرمانده ناو سرفرماندهی
checkered flag
پرچم شطرنجی سفید و سیاه پایان مسابقه اتومبیلرانی
caution flag
پرچم اعلام خطر
flag of convenience
پرچم اسایش
flag waving
میهن پرستی بحد افراط وجنون
flag waving
اهتزاز پرچم
flag-waving
میهن پرستی بحد افراط وجنون
flag-waving
اهتزاز پرچم
flag days
روزهای مناسب یا نامناسب برای حرکات موتوری
alphabetical flag
پرچم الفبا
beach flag
پرچم مشخصه ساحلی
beach flag
پرچم شاخص اسکله
black flag
پرچم دزدان دریایی
black flag
پرچمی که نشانی اعدام زندانی است
blue flag
پرچم ابی برای علامت دادن بکسی که اتومبیل دیگری بدنبال و نزدیک اوست تا راه بدهد
flag discrimination
مخالفت یک کشور با حمل کالاهای خود توسط کشتیهای غیر
flag feather
شاه پر
flag pole
میله پرچم
flag rank
افسر بالاتر از سروان افسر ارشد
flag secretary
منشی تیمسار
flag semaphore
سیستم مخابره با پرچم سیستم علایم پرچم
flag ship
کشتی پیشرو
flag ship
ناوسرفرماندهی کشتی حامل دریادار
flag ship
ناو سر فرماندهی
flag station
جایی که قطاربادیدن پرچم ویژه نگاه میدارندوایستگاه دائمی نیست
flag stones
تخته سنگهایی که برای سنگ فرش بکار میرود
flag stop
ایست
flag stop
توقف
flag wagging
اشاره باپرچم
flag wagging
پرچم جنبانی
flag officer
تیمسار
flag officer
امیر
flag football
نوعی فوتبال با 6 تا 9 نفر درهر تیم
flag git
ذره پرچم
flag guard
گارد پرچم
flag guard
نگهبان پرچم
flag hoist
مخابره با پرچم
flag hoist
بالا بردن پرچم
flag lieutenant
اجودان تیمسار
flag lieutenant
اجودان
flag officer
افسر پرچمدار تیمسار فرماندهی ناو
flag officer
افسر دریایی
flag officer
دریاسالار دریادار
flag officer
دریابان
flag officer
افسر پرچم
alphabet code flag
پرده مخابره حروف یا اعداد
overflow flag bit
بیت پرچم سرریز
A white flag is a sign ( token ) of surrender.
پرچم سفید علامت تسلیم است
to be like waving a red flag in front of a bull
[American]
کسی را خشمگین کردن
to be like waving a red flag in front of a bull
[American]
کسی را برافروختن
Mentioning his ex-wife's name was like waving a red flag in front of a bull.
تا اسم زن قبلی او
[مرد]
را آوردم خونش به جوش آمد.
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com