English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
system interrupt وقفه سیستم
Other Matches
interrupt حرکت دادن وقفه
interrupt خط وقفه که فعال شده است
interrupt ذخیره سازی وقفه ها در صف و پردازش طبق اولویت
interrupt تصمیم گیری برای ارجحیت دادن به وقفه ها
interrupt وقفهای که CPU را هدایت میکند تا به محل مشخصی منتقل شود
interrupt سیگنال از وسیلهای که به CPU اعلام میکند که نیاز به توجه دارد
interrupt حالتی که در آن در صورتی که وقفه رخ دهد تمام وضعیتهای ماشین و برنامه حفظ می شوند
interrupt به وقفه پاسخ داده میشود و پس سیستم وضعیتهای حفظ شده را به حالت طبیعی دنبال میکند
interrupt اصط لاحی در برنامه نویسی کامپیوتری که خط وط وقفهای که باید فعال شوند را انتخاب میکند
interrupt ای که در پاسخ به یک وقفه کار میکند
interrupt حق تقدم منتسب به وقفه از وسیله جانبی
interrupt نرم افزاری که سیگنالهای وقفه را می پذیرد و روی آنها کار میکند.
interrupt سیگنال وقفه که با روش polling تشخیص داده میشود
interrupt گسیختن
interrupt حرف دیگری را قطع کردن
interrupt منقطع کردن
interrupt جدا کردن
interrupt ناتوان کردن وقفه
interrupt اتصال به واحد پردازش مرکزی از خارج سیستم که به رسانههای خارجی امکان استفاده از امکانات وقفه CPU را میدهد
interrupt لیستی از وسایل جانبی و خصوصیات آنها وقتی که سیگنال وقفه صادر می کنند.
interrupt قطع کردن
interrupt وقفه
interrupt توقف
interrupt توقف رخ دادن چیزی که در حال اتفاق است
interrupt توقف ارسال طبق عملی در مرحله نهایی سیستم
interrupt سیگنالی که واحد پردازش مرکزی را از یک کار به کار دیگر با حق تقدم بیشتر می برد و به CPU اجازه میدهد دیرتر به کار اول برگردد
interrupt انجام عملی پس از تشخیص وقفه
interrupt خط وقفه که میتواند ناتوان شود یا با استفاده از ماسک وقفه نادیده گرفته شود
interrupt سیگنال وقفه با تقدم بالا که نمیتواند پس از سایر دستورات انجام شود
vectored interrupt سیگنال وقفه که پردازنده را به یک تابع در آدرس مشخص هدایت میکند
to interrupt any one's speech در میان سخن کسی امدن
automatic interrupt قطع خودکار
external interrupt وقفه خارجی
clock interrupt وقفه زمان سنجی
automatic interrupt وقفه خودکار
to interrupt a friendship رشته دوستی را با کسی پاره کردن
To interrupt someone. To butt in. تو حرف کسی دویدن
priority interrupt وقفه اولویت
vectored interrupt وقفه برداری
program interrupt قطع برنامه
to interrupt any one's speech صحبت کسیرا قطع کردن
scanned interrupt وقفه پویش شده
program interrupt وقفه برنامه
interrupt a connection قطع شدن یک اتصال
interrupt driven وقفه گرا
interrupt handler گرداننده وقفه
to interrupt any one's speech سخن کسیرا گسیختن
to interrupt a view جلو منظرهای را گرفتن
interrupt vector بردار وقفه
non maskable interrupt سیگنال وقفه با ارجحیت بالا که توسط نرم افزار یا دستورات دیگر قابل آسیب دیدن نیست
interrupt serrice routine روال سرویس وقفه
machine check interrupt وقفه مقابله ماشین
machine check interrupt وقفه بررسی ماشین
daisy chain interrupt یک سیستم وقفه که در ان دستگاههای جانبی از طریق گذرگاه به کامپیوتر وصل می شوند
To interrupt someone . To cut some one short. حرف کسی را قطع کردن
linear system [system of linear equations] دستگاه معادلات خطی [ریاضی]
system نظام
system سامانه
system سازمان
system تشکیلات
system نظام سیستم
system روش اصول
system ترتیب
system نظم منظومه
system قاعده رویه
system طرز اسلوب
system سیستم
an system سیستم الکترونیکی نیروی زمینی و دریایی
value system نظام ارزشها
system همست
system همستاد روش
the system of the which by ininheritance agnatisation the passedto is state the residueof agnates male تعصیب
system طریقه
p system سیستم عامل ریزکامپیوتری باامتیاز اساسی که برنامههای نوشته شده برای ان روی محدوده گستردهای ازماشینهای گوناگون کار میکند
system سلسله رشته
system دستگاه
system جهاز
system مجموعه سازمان
system هر گروه از سخت افزار یا نرم افزار یا وسیله جانبی و... که با هم کار می کنند
c.g.s. system دستگاه سگث
the system of رد مازاد ترکه متوفی به خویشان ذکورپدری
cw system سیستمی که از سیگنالهی امواج پیوسته برای کسب اطلاعات درمورد مسیر پروازبهره میگیرد
system منظومه
system مقررات مربوط به اعطای امتیازهای اضافی به نسبت ضعف یا قدرت اسب
system سلسله
system رشته دستگاه
system طرز روش
system سازگان
system نظم ترتیب
system اصول وجود
system اسلوب
i.f.f. system دستگاه تشخیص
power system شبکه نیرو
power system سیستم قدرت سیستم انرژی
practical system دستگاه یکانهای عملی
price system نظام قیمت
polyphase system دستگاه چندفاز
point system شرط بندی براساس امتیاز
open system نظام باز
open system سیستم باز
open system سازگان باز
one component system سیستم یک جزیی
operating system/ سیستم عامل دو
organ system دستگاه
orthorhomobic system دستگاه راست گوشه
rhombic system دستگاه راست گوشه
parallel system شبکه موازی
payroll system سیستم پرداخت حقوق
phonetic system سیستم صوتی
physiocratic system روش اقتصادی فیزیوکراتها عقیده به اینکه تنها زمین عامل تولید است
planetary system سیستم خورشیدی
planetary system شمسی
planning system نظام برنامه ریزی
on line system سیستم درون خطی
price system نظام قیمتی
road system شبکه راهها
road system شبکه راهسازی
rotation system توزیع تناوبی
russian system سیستم روسی در دفاع گرونفلد
second signal system دستگاه علامتی دوم
secure system سیستمی که بدون اجازه قابل دستیابی نیست
serfdom system نظام رعیتی
serfdom system نظام سرفی
sewage system شبکه فاضلاب
sewerage system شبکه فاضلاب
smyslov system سیستم اسمیسلوف در دفاع گرونفلد
social system نظام اجتماعی
software system سیستم نرم افزاری
spoils system سیستم تقسیم مناسب دولتی بین اعضاء حزب حاکم
supervisory system سیستم نافر
rhombohedral system دستگاه لوزوجهی
respiratory system دستگاه تنفسی
price system نسبت و رابطه قیمتها با هم
ptolemaic system هئیت بطلیموسی
quantized system دستگاه کوانتایی
quota system نظام سهمیه بندی
quota system سیستم سهمیهای
ragozin system سیستم راگوزین در گامبی وزیر شطرنج
railroad system سیستم راه اهن
railway system شبکه راه اهن
railway system سیستم راه اهن
rationing system نظام جیره بندی
rationing system نظام سهمیه بندی
recoil system سیستم دافع
recoil system دستگاه دافع توپ
recoil system سیستم عقب نشینی توپ
redox system سیستم اکسایش- کاهش
oblique system سیستم مایل
household system نظام خانوادگی
irrigation system شبکه ابیاری
isolated system سیستم منزوی
limbic system دستگاه کناری
london system سیستم لندن در دفاع هلندی شاه شطرنج
lymphatic system دستگاه لنفاوی
magnet system سیستم اهنربایی
magnetic system سیستم مغناطیسی
makagonov system سیستم ماکاگونوف در دفاع هندی شاه شطرنج
management system سیستم مدیریت
management system سیستم اداره
market system نظام بازار
maroczy system سیستم ماروکسی در بازی چهار اسب شطرنج
mature system سیستم کامل
total system سیستم کامل
expert system سیستم هوشمند
interphone system سیستم تلفنی
household system نظام تولیدخانوادگی
hydraulic system سیستم هیدرولیک
ignition system سیستم احتراق موتور
illuminating system سیستم روشنایی
incentive system نظام تشویقی
indeterminate system سیستمی که وضعیت منط قی
indeterminate system آن قابل پیش بینی نیست
induction system سیستم مکش
information system سیستم اطلاعاتی
information system سیستم اطلاعات
inquiry system سیستم پرسش- پاسخ
integrate system سیستم مجتمع
interactive system سیستم فعل و انفعالی
intercommunication system ارتباط بوسیله میکروفون وبلندگو
intercommunication system سیستم ارتباط بین اطاقهای یک اداره بوسیله بلندگو
measuring system سیستم سنجش
merit system نظام شایستگی نگر
multiple well system سیستم چند چاهی
multiplex system سیستم چند سیمه
multiplex system سیستم چندگانه
multiprocessing system سیستمی که چندین واحد پردازنده به هم کار می کنند ولی یک فضای حافظه را اشتراکی استفاده می کنند
multiprocessing system سیستم چند پردازی
multiprocessing system سیستم پردازش چند گانه
multiprogramming system سیستم عملکرد چند برنامهای
multiprogramming system سیستم برنامه سازی چندگانه
multiuser system سیستم چند استفاده کننده سیستم چند کاربر
neurovegetative system دستگاه اعصاب نباتی
non quantized system دستگاه ناکوانتایی
non quantized system دستگاه کلاسیک
number system سیستم عدد نویسی
number system سیستم عددی
numeral system سیستم عددی
multilink system سیستمی که بیش از یک اتصال بین دو نقط ه دارد
multicomputer system سیستم چند کامپیوتری
microcomputer system سیستم ریزکامپیوتری
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com