Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 179 (9 milliseconds)
English	Persian
task management	مدیریت کار
task management	مدیریت وفیفه
Other Matches
It is an elephantine task . it takes a lot of doing . It is a Herculean task.	کار حضرت فیل است
task	کار تکلیف
task	ماموریت
take to task	مورد مواخذه قرار دادن
task	تهمت زدن تحمیل کردن
task	شغل
task	کاری که باید توسط کامپیوتری اجرا شود
task	نرم افزار سیستم که کنترل و اختصاص منابع به برنامه ها را کنترل میکند
task	ذخیره موقت کارهای منتظر برای پردازش
task	جابجایی برنامهای در حافظه با دیگر که موقتاگ روی دیسک ذخیره شده است . جابجایی کارها مشابه چند کاره بودن نیست چون میتواند چندین برنامه را هم زمان اجرا کند
task	زیاد خسته کردن بکاری گماشتن
task	امرمهم وفیفه
to take somebody to task	از کسی عیب جویی کردن
to take somebody to task	کسی را سرزنش کردن
take to task <idiom>	به خاطر اشتباه سرزنش شدن
to p with a task	درکاری پشت کارداشتن
task	تکلیف
to f. a task	از زیرکاری در رفتن
task	وفیفه
task	کار
task analysis	تحلیل تکلیف
task component	بخشی از یک ناوگان یا گروه رزمی یا گروه ماموریت که برای یک ماموریت مخصوص تشکیل شده است
task element	یکی از عناصر ناوگان ماموراجرای یک ماموریت
task element	عنصر اجرای عملیات
task element	قسمت مامور اجرای عملیات
he is unequal to the task	مرد اینکار نیست
implied task	ماموریت استنتاجی
implied task	وفایف استنتاجی
interrupted task	تکلیف ناتمام
unfinished task	تکلیف ناتمام
it is a thankless task	کاربیهوده ایست
fire task	ماموریت اتش
it is a thankless task	هیچکس نخواهدگفت مرحمت سرکارزیاد
foreground task	کار یا وفیفه پیش زمینه
task fleet	ناوگان مامور اجرای عملیات یا ماموریت
mammoth task	وظیفه خیلی بزرگ
to be up to the task [to be equal to something] <idiom>	از پس کاری برآمدن
Can I entrust this task to you?	می توانم این امررا به شما بسپارم ؟
to saddle any one with a task	کاری را بدوش کسی گذاشتن
task work	کار موفف
task unit	یگان ماموریت
task unit	نیروی واگذار کننده ماموریت دریایی یکان یا بخشی ازگروه ماموریت دریایی که زیر امر فرمانده گروه قرارمی گیرد
task oriented	تکلیف گرا
task organization	سازمان برای رزم
task organization	سازمان دادان برای رزم برش رزمی
task organization	سازمان رزمی
task group	گروه ماموریت زمینی
task group	ناو گروه مامور اجرای عملیات
task forces	نیروی اجرای عملیات
task force	گروه کار
task force	تاسک فورس
task force	گروه رزمی مشترک امفی بی گروه رزمی موقت زمینی
task force	نیروی اجرای عملیات
task forces	گروه رزمی مشترک امفی بی گروه رزمی موقت زمینی
task forces	تاسک فورس
task forces	گروه کار
carrier task force	گروه رزمی هواپیمابر دریایی
joint task force	نیروی ماموریت مشترک ازنیروهای مسلح
joint task force	گروه رزمی مشترک
to break the neck of a task	کمر کاریرا سکشتن
to set one's hand to a task	دست بکاری زدن
It is a laborious task (job).	کارپرزحمتی است
to set one's hand to a task	بکاری مبادرت کردن
low level task	تکلیف سطح پایین
task state descriptor	توصیف کننده وضعیت وفیفه
amphibious task group	گروه ماموریت اب خاکی گروه رزمی موقت اب خاکی
task state descriptor	توصیف گر حالت کار
task control block	بلاک کنترل وفیفه
amphibious task force	گروه رزمی اب خاکی
task control block	بلاک کنترل کار
abnormal end of task	abend
management	هدایت یا سازماندهی
management	حیله
management	سازماندهی
management	اداره
management	برنامه ریزی
management	اجرا و نگهداری شبکه
management	property endowed the affairsof the of تولیت عین موقوفه
management	سرپرستی
management	مدیریت
management	حل و عقد
management	مدیریت وریاست حسن تدبیر
management	ship leader
management	مدیران کارفرمایی
management	ترتیب
the essential [inherent] [intrinsic] task	کار مهم و ضروری [یا اساسی]
wildlife management	مدیریت حیات وحش
record management	مدیریت مدارک
record management	مدیریت رکوردها
resource management	مدیریت منبع
scientific management	مدیریت علمی
materiel management	مدیریت اقلام
supply management	مدیریت عرضه
memory management	مدیریت حافظه [علوم کامپیوتر]
watershed management	انجیرداری
watershed management	کلیه عملیات مربوط به اصلاح و نگهداری و بهره برداری از انجیرها
watershed management	ابخیزداری
job management	مدیریت برنامه
data management	مدیریت داده ها
management board	کمیته مباشر [شرکت سهامی]
board of management	کمیته مباشر [شرکت سهامی]
management group	ائتلاف چند شرکت
management group	ائتلاف تجاری
production management	مدیریت تولید
personnel management	اداره کردن پرسنلی
career management	مدیریت تهیه تخصصهای نظامی
career management	مدیریت مشاغل
facilities management	مدیریت امکانات
management accounting	تهیه حساب جهت مدیران
management coding	سیستم کد بندی و علامت گذاری کالاها و ذخایر از نظرمدیریت توزیع
management expenses	مخارج مدیریت
management expenses	مخارج اداری
management graphics	مدیریت گرافیک
management report	گزارش مدیریت
management science	علم مدیریت
inventory management	مدیریت موجودی
industrial management	مدیریت صنعتی
database management	مدیریت پایگاه داده ها
demand management	مدیریت تقاضا
file management	مدیریت پرونده ها
file management	مدیریت پرونده
file management	مدیریت فایل
financial management	مدیریت مالی
game management	شکارداری
game management	شکاربانی
configuration management	مدیریت پیکربندی
concurrency management	مدیریت همزمانی
management system	سیستم مدیریت
management system	سیستم اداره
monopoly management	مدیریت انحصاری
ownership and management	مالکیت و مدیریت
personnel management	مدیریت پرسنلی
personnel management	مدیریت استخدام
memory management	مدیریت حافظه
operational management	مدیریت عملیاتی
materials management	مدیریت مواد
materiel management	مدیریت اماد
To set the Thames on fire . to do a herculeam task .	کمر غول راخم کردن ( شکستن )
home management software	برنامههای طراحی شده جهت استفاده داخلی
data base management	مدیریت پایگاه داده ها
data base management	مدیریت پایگاه داده
relational database management	مدیریت پایگاه دادههای رابطهای
file management program	برنامه مدیریت فایل
data management programs	برنامههای مدیریت داده ها
paged memory management	مدیریت حافظه صفحه بندی شده
data management system	سیستم مدیریت داده ها
lower level management	مدیریت سطح پایین
project management system	سیستم مدیریت پروژه
database management system	سیستم مدیریت پایگاه داده سیستم مدیریت پایگاه داده ها
database management program	برنامه مدیریت پایگاه داده ها
project management program	برنامه مدیریت پروژه
data processing management	مدیریت پردازش داده
top level management	مدیریت سطح بالا
association for system management	یک سازمان بین المللی که متعهد است تا اعضا خود را ازرشد سریع و تغییرات درزمینه مدیریت سیستم ها وپردازش اطلاعات اگاه کند
spatial data management	مدیریت داده فضایی
command management system	سیستم مدیریت فرماندهی سیستم مدیریت یکان
memory management program	برنامه مدیریت حافظه
management information system	نرم افزاری که به مدیران شرکت امکان دستیابی و بررسی داده را میدهد
management information system	سیستم مدیریت اطلاعات
institute of materials management	موسسه مدیریت مواد
information resource management	مدیریت منبع اطلاعات
army management structure	سازمان مدیریت نیروی زمینی
information management system	سیستم مدیریت اطلاعات
middle level management	مدیریت سطح متوسط
relational database management system	پایگاه دادهای که تمام موضوعات ان بهم مربوطند.دادهای که فیلد مربوطه را جستجو میکند بدست می آید
data processing management association	انجمن مدیریت پردازش داده
action oriented management report	گزارشی که شرایط غیرعادی رابا توجه ویژهای که نیازدارد به مدیریت هشدار میدهد
simple network management protocol	سیستم مدیریت شبکه که نحوه ارسال داده وضعیت از گرههای کنترل به ایستگاه کنترل را بیان میکند. SNNP قادر به کارترون با هر نوع شبکه سخت افزار یا نرم افزار به صورت مجازی است
network data management system	مجموعهای از برنامههای مرتبط برای بار کردن دستیابی و کنترل یک پایگاه داده
data base management system	سیستم مدیریت پایگاه داده ها
relational database management system	نشانهای که دو موضوع را مقایسه میکند
computer aided factory management	مدیریت کارخانه با استفاده ازکامپیوتر
relational database management system	پرسش پایگاه داده ها که حاوی عملگرهارابط های است
record oriented database management	برنامه مدیریت پایگاه دادههای رکوردی
table oriented database management progr	برنامه مدیریت پایگاه دادههای جدولی
flat fuiile database management program	برنامه مدیریت پایگاه دادههای تک فایل
hierarchical data base management system	سیستم مدیریت پایگاه داده سلسله مراتبی

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com