Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 145 (8 milliseconds)
English
Persian
team bench
نیمکتبازیکنان
Other Matches
tree bench
[bench encircling a tree trunk]
نیمکت
[دور تنه ]
درخت
team up
توحید مساعی کردن
first team
تیم اصلی
team
گروه
team up
هم دست شدن
[در کار]
team up
تشریک مساعی
team
تیم گروهانی
team
گروهان تقویت شده
team
دست جفت
team
یک دستگاه
team
گروهه
team
دسته
team
تیم
team
دسته درست کردن
team
بصورت دسته یاتیم درامدن
bench
میز قالب گیری
bench
میز ابزار
bench
میز کار
bench
میز
bench
هیات قضات محکمه
bench
مسند قضاوت
bench
نیمکت
bench
کرسی قضاوت جای ویژه
bench
سکو
bench
روی نیمکت یامسند قضاوت نشستن یانشاندن
bench
نیمکت گذاشتن
bench
بر کرسی نشستن
bench
سکوی کوهستانی
bench
نیمکت ذخیره ها
bench
میز کار دستگاه
bench
تعویض بازیگر نیمکت تمرین وزنه برداری
functional team
تیم اجرایی
functional team
تیم عمل کننده
helicopter team
تیم سوار بر هلی کوپتر
programming team
تیم برنامه نویسی
special team
تیم ذخیره ها
specialty team
تیم ذخیره ها
four man team
تیم چهار نفره
team area
محدوده بین دو خط 53 یاردی در هر دو طرف زمین فوتبال امریکایی
factory team
تیم کارخانه اتومبیل سازی
expansion team
تیم تازه وارد به لیگ
double team
تیم دونفره
pararescue team
تیم تجسس و نجات
combat team
تیم رزمی
company team
تیم مرکب
company team
تیم گروهانی
combat team
گروهان مرکب رزمی گروه رزمی پیاده
embarkation team
تیم یا قسمت مخصوص کمک به سوار شدن یا بارگیری
team foul
خطای مهم
team game
بازی گروهی
crisis team
گروه ضد بحران
work team
گروه کار
work team
دسته
team spirit
روحیهوفاداریمابینیکتیم
team shirt
لباستیم
team-mates
یار
team-mates
همگروه
team-mate
یار
team-mate
همگروه
triple team
سد یا مهار کردن حریف باسه بازیگر
team tennis
بازیهای مختلف تنیس
team teaching
تدریس گروهی
team roping
مسابقه تیم 2 نفره گاوبازی جهت کمنداندازی و بستن گاودر حداقل وقت
team pursuit
مسابقه تعقیبی تیمی
team line up
به صف ایستادن تیم
prosecution team
تیم دادرسی
boat team
تیم قایق اب خاکی
boat team
تیم سوارشونده در یک قایق در عملیات اب خاکی
bench lathe
ماشین تراش رومیزی ماشین تراش کوچکی که روی میز کار بسته میشود
bench mark
نشان
players' bench
نیمکتبازیکنان
bench seat
صندلیاتومبیل
bench height
ارتفاعگسل
bench mark
انگپایه
bench mark
رپر
bench mark
نشانهای که ارتفاع ان مشخص است و برای نقشه برداری به عنوان مبنااستفاده میشود
bench mark
شاخص مبداء
bench mark
شاخص علامت نقطه کنترل نقشه برداری شاخص نقشه برداری
officials' bench
نیمکتمربیان
bench mark
نشانه مبنا
bench mark
نشانه
bench mark
علائمی که در روی انها ارتفاع محل نشان داده شده است
front bench
اعضایپارلمانیکهدردولتهممسئولیتدارند
assembly bench
میز مونتاژ
to sit on the bench
روی نیمکت نشستن
circular bench
نیمکت گرد
[دایره ای]
park bench
نیمکت پارک
backless bench
نیمکت
[صندلی]
بدون پشتی
garden bench
نیمکت باغ
be raise to the bench
بر مسند قضاوت تکیه زدن دادرس شدن
bench check
کارگاه مجهز به دستگاههای ازمایشی علامت نقطه بازرسی نقشه برداری
widow bench
میراث زوجه
bench check
ازمایش عملی روی قطعه بازشده از بدنه هواپیما به منظور تعیین قابلیت ادامه کار
bench jockey
ذخیرهای که کمتر فرصت بازی پیدا میکند
bench warmer
ذخیرهای که کمتر فرصت بازی پیدا میکند
bench micrometer
میکرومتر رومیزی
cross bench
نیمکت بیطرفان در مجلس
carpenter's bench
خرپشت
clear the bench
استفاده از ذخیره ها
draw bench
میز رسم
drawing bench
میز رسم
incline bench
تخته وزنه برداری
bench warrant
حکم دادگاه یا قاضی علیه شخص گناهکار
carpenters bench
میز درودگری
carpenter's bench
میزکار
penalty bench
منطقه پنالتی که بازیگراخراجی انجامینشیند
circular saw bench
اره کمانهای میزی
bench stone
سنگ سمباده رومیزی
bench wall
دیوار تکیه گاه
ride the bench
بازیگر ذخیره
bench press
پرس میزی
carpenter's bench
دستگاه نجاری
army assault team
تیم هجومی نیروی زمینی
Both of us will make a good team.
ما دو تا تیم خوبی میسازیم.
combat control team
تیم کنترل رزمی
combined arms team
تیم مرکب
central planning team
تیم طرح ریزی مرکزی
battalion landing team
تیم ساحلی گردان
battalion landing team
تیم پیاده شونده گردانی
combined arms team
تیم رستههای مرکب
control and assessment team
تیم کنترل و ارزیابی نتایج تک ش م ر
chief programmer team
سرپرست یک تیم برنامه نویسی
member of the national team
عضو تیم ملی
light fire team
تیم دو هلی کوپتره
light fire team
تیم اتش سبک
mobile training team
تیم اموزشی سیار
heavy fire team
تیم اتشهای زمینی سنگین
brigade landing team
تیم پیاده شونده تیپی
team handball court
مربع مستطیل 04 در 02 متر که باخطی به موازات خط دروازه به دو قسمت تقسیم شده وهر منطقه یک دروازه دارد
team handball court
زمین بازی هند بال
bench milling machine
ماشین فرز رومیزی
bench tapping machine
ماشین مته رومیزی
bench type radial
میز نوع شعاعی
queens bench division
دادگاه ملکه
tidal bench mark
انگپایه کشندی
cold drawing bench
میز سردکشی
bench scale process
فرایند کارگاهی
dial bench gage
میز اندازه گیری
bench drilling machine
میز دستگاه درل
double-back bench
نیمکت جفتی
[پشت به پشت یا یک ردیفه]
carver's bench screw
پیچمخصوصنیمکت
tidal bench mark
شاخص جزر و مد
bench by a back injury
خارج شدن از مسابقه وزنه برداری به علت اسیب دیدگی
The future of the team is shrouded in uncertainty.
آینده این تیم بلاتکلیف است.
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com