Dictiornary-Farsi | team shirt | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 119 (7 milliseconds)

English	Persian
team shirt	لباستیم


Other Matches

shirt	پیراهن پوشیدن
T-shirt	زیر پیراهنی
t shirt	زیرپیراهنی مردانه
shirt	پیراهن
t shirt	پیراهن بی یقه
keep one's shirt on <idiom>
tee shirt	زیرپیراهنی
sweat shirt	پلوور نخی
shirt-tail	بخشی از پیراهن مردانه که زیر شلوار میرود
shirt-tail	ته پیراهن
hair shirt	پیراهن مویی که برای ریاضت میپوشند
sweat shirt	عرق گیر
sport shirt	پیراهن یقه باز ورزشی
in one's shirt sleeves	یک تاپیراهن
tee shirt	پیراهن بی یقه
night shirt	پیراهن خواب مردانه یاپسرانه
she sews a shirt	پیراهنی میدوزد
she wears a shirt	پیراهن پوشیده است برتن دارد
shirt front	پیش سینه اهاری
shirt front	پیش سینه
shirt maker	پیراهن دوز
shirt-tail	اطلاعاتی که در آخر مقالهی روزنامه افزوده میشو
shirt-tail	قوم و خویش دور
to tuck one's shirt in	پیراهن را توی شلوار کردن
stuffed shirt <idiom>	شخص رسمی وجدی
My shirt got scorched.	اطو پیر اهنم راسوزاند
Do up your shirt buttons.	تکمه های پیراهنت راببند
T-shirt dress	تیشرت
shirt sleeve	آستینپیراهن
shirt collar	یقهپیراهنی
polo shirt	بلوزیقهمردانه
knit shirt	بلوزپشمی
body shirt	بادی
shirt-tails	خویشاوند دور
shirt-tails	قوم و خویش دور
shirt-tails	اطلاعاتی که در آخر مقالهی روزنامه افزوده میشو
shirt-tails	ته پیراهن
shirt-tails	بخشی از پیراهن مردانه که زیر شلوار میرود
shirt-tail	خویشاوند دور
dress shirt	پیراهن عصر مردانه
lose one's shirt <idiom>	پول زیادی را از دست دادن
dress shirt	پیراهن لباس رسمی
stuffed shirt	ادم خوش فاهر وتوخالی
dress shirt	پیراهن سفید مردانه
The shirt doesnt fit me.	این پیراهن اندازه ام نیست
An open-neck shirt.	پیراهن سینه باز
hooded sweat shirt	سوئیشرتکرکدار
he sold the shirt off his back	پیراهن تنش راهم فروخت
team	یک دستگاه
team	تیم
team	دسته درست کردن
team	تیم گروهانی
team	گروهان تقویت شده
team	بصورت دسته یاتیم درامدن
team	دست جفت
team up	هم دست شدن [در کار]
first team	تیم اصلی
team	گروهه
team up	توحید مساعی کردن
team	دسته
team	گروه
team up	تشریک مساعی
team-mate	همگروه
team-mates	یار
team-mate	یار
boat team	تیم قایق اب خاکی
boat team	تیم سوارشونده در یک قایق در عملیات اب خاکی
team-mates	همگروه
team spirit	روحیهوفاداریمابینیکتیم
team bench	نیمکتبازیکنان
crisis team	گروه ضد بحران
work team	دسته
work team	گروه کار
special team	تیم ذخیره ها
prosecution team	تیم دادرسی
functional team	تیم عمل کننده
double team	تیم دونفره
combat team	تیم رزمی
combat team	گروهان مرکب رزمی گروه رزمی پیاده
specialty team	تیم ذخیره ها
company team	تیم گروهانی
company team	تیم مرکب
embarkation team	تیم یا قسمت مخصوص کمک به سوار شدن یا بارگیری
programming team	تیم برنامه نویسی
pararescue team	تیم تجسس و نجات
expansion team	تیم تازه وارد به لیگ
functional team	تیم اجرایی
helicopter team	تیم سوار بر هلی کوپتر
four man team	تیم چهار نفره
team area	محدوده بین دو خط 53 یاردی در هر دو طرف زمین فوتبال امریکایی
team foul	خطای مهم
team game	بازی گروهی
team pursuit	مسابقه تعقیبی تیمی
triple team	سد یا مهار کردن حریف باسه بازیگر
factory team	تیم کارخانه اتومبیل سازی
team tennis	بازیهای مختلف تنیس
team teaching	تدریس گروهی
team roping	مسابقه تیم 2 نفره گاوبازی جهت کمنداندازی و بستن گاودر حداقل وقت
team line up	به صف ایستادن تیم
member of the national team	عضو تیم ملی
Both of us will make a good team.	ما دو تا تیم خوبی میسازیم.
light fire team	تیم اتش سبک
army assault team	تیم هجومی نیروی زمینی
team handball court	مربع مستطیل 04 در 02 متر که باخطی به موازات خط دروازه به دو قسمت تقسیم شده وهر منطقه یک دروازه دارد
heavy fire team	تیم اتشهای زمینی سنگین
central planning team	تیم طرح ریزی مرکزی
team handball court	زمین بازی هند بال
battalion landing team	تیم ساحلی گردان
mobile training team	تیم اموزشی سیار
brigade landing team	تیم پیاده شونده تیپی
combined arms team	تیم رستههای مرکب
control and assessment team	تیم کنترل و ارزیابی نتایج تک ش م ر
combat control team	تیم کنترل رزمی
combined arms team	تیم مرکب
chief programmer team	سرپرست یک تیم برنامه نویسی
battalion landing team	تیم پیاده شونده گردانی
light fire team	تیم دو هلی کوپتره
The future of the team is shrouded in uncertainty.	آینده این تیم بلاتکلیف است.