English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 156 (9 milliseconds)
English Persian
term loan وام مدت دار
Search result with all words
long term loan وام بلند مدت
medium term loan وام میان مدت
short term loan وام کوتاه مدت
Other Matches
Short – term ( long – term ) projects . طرحهای کوتاه مدت ( دراز مدت )
loan عاریه دادن قرض کردن
loan قرضه
loan قرض
loan وام
loan value ارزش وام
loan value ارزش استقراض
to have the loan or وام گرفتن
to have the loan or قرض گرفتن
have the loan of قرض گرفتن
loan عاریه واژه عاریه
loan قرض دادن عاریه دادن
loan عاریه وام دادن
on loan به عنوان قرض
have the loan of وام گرفتن
loan مساعده
application for loan تقاضای وام
foreign loan وام خارجی
loan shark رباخوار
time loan گاه وام
time loan وام مدت دار
non performing loan وام غیر رایج
guaranteed loan عاریه مضمونه
loan account حساب وام ها
redemption of a loan ادای دین
bridging loan وام -قرض
bank loan وام بانکی
make a loan وام دادن
loan sharks رباخوار
loan sharks کسی که پول با بهرهی زیاد قرض میدهد
loan shark کسی که پول با بهرهی زیاد قرض میدهد
national loan وام ملی
one who asks for a loan مقترض
one who asks for a loan وام خواه
receiving a loan استقراض
loan conversion تجدید نظر در شرایط وام
loan bank بانک وامی
loan bank بانک استقراضی
loan holder دارنده سهام وام
loan holder مرتهن
loan interest بهره وام
loan market بازار وام
loan on deposit اعطای وام به وثیقه سپرده
loan word واژهای که از زبان دیگری گرفته باشد
loan word لغت اقتباسی
bridge loan وام موقتی [تا دریافت وام اصلی ]
receiving a loan وام گرفتن
loan fund صندوق وام
soft loan وام بدون دردسر
soft loan وام اسان
saving and loan associations شرکتهای پس انداز و وام
interest free loan وام بدون بهره
interset free loan قرض الحسنه
savings and loan association صندوق پس انداز تعاونی ورهنی
free loan of non fungible things عاریه
his equitable savings and loan building [پس انداز عادلانه و ساختمان وام
term اصطلاح
term دوره
term شرط
term عبارت
term زمان
term نامیدن لفظ
term هنگام
term جمله [ریاضی]
term مدت
term دوره انتصاب
term جمله عبارت
term نیمسال
term سمستر
term ثلث تحصیلی
term شرایط
term موقع
term روابط فصل
term پاره سال تحصیلی
term واژه
term اجل
term جمله طیفی
term عبارت [ریاضی]
term جمله
term مدت استمرار تصرف مال غیرمنقول مدت تمتع از منافع مدت محدودی که یک دادگاه جهت طرح و فصل دعاوی تشکیل داده است
term insurance بیمه در موردمخاطره برای مدت معینی
term insurance بیمه موقت
sum term لفظ جمعی
term of maintenance دوره نگاهداری
term of maintenance مهلت نگاهداری
to serve one's term خدمت خودرا انجام دادن
term symbol نشانه جمله طیفی
the propriety of a term درستی یک لفظ یا یک اصطلاح مناسبت یک واژه یا لفظ
to serve one's term دوره خدمت خود را طی کردن
stochastic term متغیر تصادفی
half-term تعطیلیبینترم
electoral term دوره مقننه [سیاست]
mathematical term عبارت [ریاضی]
mathematical term جمله [ریاضی]
parliamentary term دوره مقننه [سیاست]
in the short term <adv.> برای دوره کوتاه مدت
long term <adj.> دراز مدت
long term <adj.> بلند مدت
a pejorative term عبارتی تنزل دهنده
term of reproach سخن سرزنش امیز یا ننگ اور
longer-term دراز مدت
exercise term عنوان مانور
expiry of the term انقضاء مدت
express term شرط صریح
final term جمله نهایی
grammatical term اصطلاحات دستوری
implied term شرط ضمنی
law term اصطلاح حقوقی
exercise term اسم تمرین
long-term دراز مدت
long term طویل المدت
error term جمله خطا
error term ضریب خطا
long-term دوره دراز مدت
longer-term دوره دراز مدت
medium term میان مدت
short-term کم مدت
short-term کوتاه مدت
term paper رساله کوتاه
an abstract term اسم بی مسما
an abstract term تعبیر تصویری
credit term مدت اعتبار
easy term کوتاه مدت
long term بلند مدت
residual term جمله باقیمانده
serve one's term دوره خدمت خود را طی کردن
short term مختصر
residual term جمله پسماند
relative term لفظ نسبی
minor term صغرای قیاس منطقی
middle term قیاس مشترکی که در صغری وکبری صدق کند
short term دوره کوتاه
short term حداقل مدت تنبیه و زندانی
major term شرط عمده واساسی
long term دراز مدت
stochastic term جمله تصادفی
short term کوتاه مدت
long term memory حافطه دراز مدت
short term forecast پیش بینی کوتاه مدت
short term memory حافظه کوتاه مدت
serve one's term of imprisonment حبس خود را گذراندن
reasonable term and condition قید و شرط معقول
long term project پروژه طویل مدت
medium term forecast پیش بینی میان مدت
medium term planning برنامه ریزی میان مدت
fixed term deposit سپرده ثابت
electoral legislative term دوره انتخابیه
long term interest rate نرخ بهره طویل المدت
deflection under long term loading خیز ریز بار طویل المدت
short term rate of interest نرخ بهره کوتاه مدت
long term credit commitment تعهد اعتبار بلند مدت
In the short term, it may be wiser to sacrifice profit in favour of turnover. برای دوره کوتاه مدت مصلحت دیده می شود که سود را به نفع فروش فدا دهند.
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com