Dictiornary-Farsi | the crown of the teeth | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 111 (7 milliseconds)

English	Persian
the crown of the teeth	قسمت بیرونی دندان
the crown of the teeth	دندان بیرونی


Other Matches

teeth	دندانها
in the teeth of	علی رغم
cut teeth	دندانه ساختن
canine teeth	دندانهای نیش
armed to the teeth	کاملا` مسلح
cut teeth	دندانه دارکردن
deciduous teeth	دندانهای شیری
by the skin of one's teeth <idiom>	باسود بسیار اندک
teeth of the comb	دندانه های شانه
pearly teeth	دندان هایی چون مروارید
by the skin of one's teeth <idiom>	بزور [با زحمت] کاری را با موفقیت انجام دادن
teeth grinding	دندان قرچه
(by the) skin of one's teeth <idiom>	فقط وفقط
sink one's teeth into <idiom>	با جدیت دنبال کاری رفتن
The decay of the teeth .	فاسد شده دندانها
She has got regular teeth .	دندانهای منظمی دارد
temporary teeth	دندانهای شیری
wisdom teeth	دندان عقل
to grind the teeth	دندان قرچه کردن
rotten teeth	دندانهای پوسیده یافاسد
teeth of armature	دندان ارمیچر
molar teeth	دندانهای اسیا
eye teeth	دندان نیش بالا
to show one's teeth	تهدید کردن
milk teeth	دندان شیری
incisor teeth	ثنایا
incisor teeth	دندانهای پیش
in the teeth of the wind	برضد باد
in the teeth of the wind	برخلاف جهت باد
eruption of the teeth	درامدن دندان
to grind the teeth	دندان بهم ساییدن یافشردن
White regular teeth .	دندانهای سفید ومرتب ( یکدست )
dressed to the nines (teeth) <idiom>	زیبا وبرازندهلباس پوشیدن
to cut ones eye teeth	ازحالت یامرحله بچگی درامدن
He escaped by the skin of his teeth.	بزحمت جانش رانجات داد
I am fed up to the back teeth . I cant stomack it any more.	جانم به لبم رسیده
Though the wolf may lose his teeth but never loses. <proverb>	گرگ یتى اگر دندانهایش را هم از دست بدهد سرشت خود از دست نخواهد داد .
He was sick to death . He was fed up to the back teeth .	جانش به لب آمد ( رسید )
crown saw	اره استوانهای
crown	تاج
crown	تاج قهرمانی
crown	کلید طاق
crown	ستیغ نیمرخ مهره طاق
crown	ستیغ سره
crown	تاج گذاری کردن پوشاندن
crown	تاج دندان
crown	حد کمال
crown	بالای هرچیزی
crown	فرق سر
crown	تحدب
crown	کوژی
crown	راس قله
Crown Princess	همسر ولیعهد
crown cornice	کتیبه اصلی
crown tine	نوکشاخ
crown-plate	بالشتک
crown-post	تیرک عمودی
crown-steeple	منارک برج
crown-strut	[شمع پشتبند عمودی]
crown-tile	سفال تیزه
crown cornice	قرنیز اصلی
Crown Princess	ولیعهد
crown block	قرقرهراس
Crown Princesses	ولیعهد
crown moulding	گچ بری تاجی شکل
feather crown	پرتاجیشکل
crown court	دادگاهیدر انگلستانو ولز
crown jewels	جواهرآلاتسلطنتی
crown glass	شیشه پنجره [در قرن نوزدهم انگلیس]
Crown Princesses	همسر ولیعهد
crown-steps	لاریز [برجستگی هایی که شکل پله یا کنگره در سرازیرهای شیروانی است.]
the crown of the head	فرق سر
crown law	قانون جزائی
crown land	خالصه
crown knot	گره تاج
crown imperial	گل سرنگون
crown glass	شیشه گردیاچرخی
crown gear	چرخ دنده محدب
crown ether	اتر تاجی
crown debt	طلب دولتی بستانکاری دولتی
crown debt	وام بدولت
crown colony	بعضی از کلنیهای ممالک مشترک المنافع انگلیس که مقام سلطنت بر انها نظارت دارد
counsel for the crown	وکیل عمومی
counsel for the crown	دادیار
Crown Princes	نایب السلطنه
Crown Princes	ولیعهد
Crown Prince	نایب السلطنه
crown of arch	مهره طاق
crown of arch	کلید طاق
crown of the caves way	قسمت میان سنگ فرش)
crown section	برش در کلید قوس
southern crown	اکلیل جنوبی
piston crown	تاج پیستون
olive crown	تاج زیتون
mural crown	ناجی که به نخستین بالارونده ازدیوار شهر دشمن داده میشد
heir to the crown	ولی عهد
half crown	سکه معادل دوشلیلینگ وشش پنس
Crown Prince	ولیعهد
crown paper	کاغذی که 38/10سانتیمتردر50/80سانتیمترباشد
crown wheel	چرخی که دندانههای ان نسبت به سطح ان عمودباشد
crown tree	شمع
crown stopper	سر بطری پهن
crown top	کلاهک
crown top	تاج
crown green bowls	بولینگ بین دو بازیگر در چمن وسیع
law officers of the crown	وکیل عمومی دادیار
law officers of the crown	دادستان
downstream profile at crown	نیمرخ کلید در پایین دست
downstream profile at crown	نیمرخ پایاب در کلید