English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
the dead of winter چله زمستان
Other Matches
winter زمستان
winter شتا
winter قشلاق کردن زمستانرا بر گذار کردن زمستانی
all over winter سراسر زمستان
the f. winter زمستان اینده
winter squash کدوی حلوایی
to weather something in winter چیزی را در معرض [ آب و] هوای زمستانی گذاشتن
winter squash کدوی اسلامبولی
winter storage مخزن زمستانه
winter tide فصل زمستان
nuclear winter زمستان اتمی
winter sports ورزشهایزمستانی
winter squash کدوی زرد
winter solstice انقلاب زمستانی
winter quarters قشلاق
winter quarters پادگان زمستانی اقامتگاه زمستانی
depth of winter چله زمستان
in the midst of winter در وسط زمستان
in the midst of winter در چله زمستان
in the midst of winter در قلب زمستان
winter book تعیین امتیاز شرطبندی درزمستان برای مسابقه فصل بعد
winter cherry کاکنج عروس پس پرده
winter crookneck کدوی زمستانی کدوی گردن کج زمستانی
winter kill در سرمای زمستان از بین رفتن
winter melon خربوزه انباری خربوزه شیرین انباری
winter kill زمستان کش
winter olympic بازیهای المپیک زمستانی
The squirrels are storing up nuts for the winter. سنجاب ها فندقی برای زمستان ذخیره می کنند .
dead as a d. بکلی مرده
from the dead ازمیان مردگان
dead against درست مقابل
dead and gone <idiom> هفت کفن پوسانده
dead even دقیقا برابر
dead [چوبکاری بدون ویژگی خاصی]
dead مات
dead مسکوت
dead بی پتانسیل
dead دوره زمانی بین دو رویداد که هیج اتفاقی نمیافتد برای اطمینان از اینکه باهم برخورد نخواهند داشت
dead کلیدهای صفحه کلید که باعث رویدادن یک عمل می شوند مثل Shift
dead دستوربرنامه کار یا خطایی که باعث توقف برنامه بدون بهبود میشود
dead آنچه کار نمیکند. کامپیوتر یا قطعهای که کار نمیکند
dead مرده
dead ساکن
dead توپ کم جان
dead مهجور
dead بی حس
dead متوفی
dead even کاملا مساوی
dead منسوخ کهنه
dead گوی بولینگ ضعیف
dead time زمان گمگشته
dead time زمان بدون استفاده زمانی که در ان ازراندمان دستگاه استفاده نمیشود
dead time زمان مرده
dead time وقت تلف شده
dead rent اجاره بهایی که در صورت عدم استفاده از عین مستاجره نیز باید پرداخت شود
dead zone زاویه بیروح
dead type حروف پخش کردن
dead type حروف پخشی
dead volume حجم مرده
dead water مانداب
dead wire سیم بی برق
dead valley خشکرود
dead storage حجم مرده
dead soils خاکهای مرده
dead slow خیلی اهسته
dead shot تیر اشتباه
dead shot تیر خطا
dead sea دریای لوط
dead sea بحرمیت
dead rise فاصله بین کیل تاانحنای خن ناو
dead rise فاصله مرده
dead records بایگانی راکد
dead reckonning ناوبری کور
dead reckonning پرواز کور
dead space فضای مرده
dead space فضای راکد
dead space ناحیه کور
dead storage گنجایش مرده
dead storage مانداب
dead storage انبار وسایط نقلیه و تجهیزات
dead stock موجودی بی ارزش یا غیرقابل فروش سرمایه بیکار
dead stock کالای بنجل
dead stock کالای بدون خریدان
dead stock موجودی بی ارزش و غیرقابل فروش
dead spot نقطه خنثی
dead spot منطقه ساکت
dead space زاویه بیروح فضای کور
playing dead مرده نمایی
half dead نیم جان
He is not dead by any chance , is he ? نکند مرده باشد ؟
dead ahead <idiom> درست درپشت ،قبل
dead as a doornail <idiom> کاملا مرده
dead center <idiom> کاملا وسط
dead duck <idiom> در شرایط ناامید کننده قرار داشتن
dead end <idiom> به آخرخط رسیدن
dead set against something <idiom> کاملا مصمم در انجام کاری
dead tired <idiom> خیلی خسته واز پا افتاده
dead wool پشم مرده [که از بدن حیوان مرده یا ذبح شده توسط مواد شیمیایی جدا شده و خاصیت رنگ پذیری خوبی ندارد.]
over one's dead body <idiom> هرگز
Speak well of the dead . <proverb> پشت سر مرده بد نگو.
The battery is dead. باتری تمام شده است.
The battery is dead. باتری خالی شده است.
a dead language <idiom> زبان مرده و منقرض شده [زبانی که دیگر آموزش داده نمی شود اما شاید برخی از کارشناسان از آن استفاده کنند.]
dead on arrival مرحوم هنگام ورود [بیماری در آمبولانس]
Never!over my dead body . صد سال سیاه ( هر گه ؟ابدا" )
to be a dead duck امکان موفق شدن را نداشتن [چیزی یا کسی]
dead duck آنچهشانسزندگیو موفقیتندارد
it is not true that he is dead اینکه میگویند مرده است حق ندارد
Drop dead <idiom> کم کردن مزاحمت
the quick and the dead زندگان ومردگان
dead to the world <idiom> زود به خواب رفتن
to f. a dead horse کوشش بی فایده کردن
to f. a dead horse اب درهاون کوبیدن
to cut somebody dead <idiom> به کسی عمدا بی محلی کردن [اصطلاح روزمره]
dead-light پنجره ثابت
dead-house مرده شوی خانه
Be a dead ringer for someone <idiom> شباهت زیاد دو نفر
to be dead keen [on] واقعا مشتاق بودن [به]
to be a dead duck بیهوده بودن [چیزی یا کسی]
ye living and the dead زندگان و مردگان
dead bolt زبانهگوی
to be dead asleep در خواب عمیق بودن
dead reckoning نقطه فرضی
dead load همیشه بار
dead hours ساعات خاموشی در شب ساعات خاموشی شبانه
dead hours ساعات خاموشی در شب
dead hedge پرچین گیاهان خشک
dead hearted بی عاطفه
dead hearted سنگدل
dead halt توقف مطلق
dead group زمین بیروح
dead group زاویه بیروح
dead ground زمین واقع در زاویه بیروح
dead ground اتصال به زمین کشنده
dead freight کرایه قسمتی از کشتی که به صرفنظر از استفاده یا عدم استفاده باید پرداخت شود
dead house مردهای
dead house جنازهای
dead load بار ساکن
dead load بار مرده
dead load بار ازمایشی
dead load وزن ثابت و متعلقات ان
dead load شاسی اتومبیل
dead load پایه پل
dead line خطی که تجاوز ازان زندانیان نظامی رامحکوم به تیرباران فوری میکند
dead light روزنهای که اطاق کشتی راازطوفان حفظ میکند
dead letter نامه غیر قابل توزیع
dead letter قانون منسوخ
dead knot گرهای که با عضوهای اطراف خود اتصال نداشته باشد
dead in the water متوقف در اب
dead in the water متوقف در دریا
dead freight کرایه حملی که پرداخت شده ولی استفادهای از ان به عمل نیامده
dead freight هزینه حمل بابت فرفیت استفاده نشده
dead file پرونده راکد
dead weight ویژه وزن
dead weight وزن بی اوار
dead weight وزن خشکه
dead heats مسابقه ای که در ان چند نفربرنده می شوند
dead heat مسابقه ای که در ان چند نفربرنده می شوند
dead wood میلههای افتاده بولینگ که درجا می ماند
dead ends بن بست
dead ends سر هرز
dead ends انتهای بسته لوله اب یا مجرا بن بست
dead end بن بست
dead end سر هرز
dead weight کالاهای سنگین که کرایه حمل انها براساس وزن تعیین میگردد مانند ذغال سنگ واهن
dead weight وزن خالص وسیله حمل ونقل بدون بار
dead fence پرچین
dead weight خودوزن
dead eye گره کور
dead engine موتوری که در حین پرواز ازکار افتاده است
dead pull کوشش بیهوده
dead lift کوشش بیهوده
dead beat بی نوسان
dead weights وزن خالص وسیله حمل ونقل بدون بار
dead weights کالاهای سنگین که کرایه حمل انها براساس وزن تعیین میگردد مانند ذغال سنگ واهن
dead weights خودوزن
dead weights ویژه وزن
dead weights وزن بی اوار
dead weights وزن خشکه
dead end انتهای بسته لوله اب یا مجرا بن بست
dead reckoning محل فرضی
dead drunk سست خراب
dead dog ادم بی معنی
dead dog چیزبی بها
dead copy اخبارکهنه
dead copy اخبارچیده شده
dead colour رنگ ضعیف
dead colour رنگ دست اول
dead coil پیچک هرز
dead market بازار کم فروش
dead center نقطه مرگ
dead center مرکز سکون و بی حرکتی
dead carriage کرایه حملی که پرداخت شده ولی استفادهای از ان به عمل نیامده
dead drunk بکلی مست
dead earth اتصال زمین
dead lock وقفه
dead pledge گرو زمین و کالا
dead mines مینهای بی اثر و از کار افتاده
dead mines مینهای خنثی شده
dead market بازار کساد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com