English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (2 milliseconds)
English Persian
the four fundamental operation چهارعمل اصلی
Search result with all words
fundamental operation of arithmetic چهار عمل اصلی [ریاضی]
Other Matches
fundamental پایه
fundamental اساس
fundamental اساسی
fundamental اصلی
fundamental بنیادی
fundamental اصل
fundamental اولیه
fundamental اصولی مقدماتی اساسی
fundamental پایهای
fundamental ابتدایی
fundamental frequency بسامد اصلی
fundamental particles ذرات بنیادی
fundamental vibration ارتعاش اصلی
fundamental rules قواعدیاقوانین اساسی
fundamental skill مهارت بنیادی
fundamental unit واحدهای اصلی
fundamental unit یکای بنیادی
fundamental unit یکای اصلی واحد اصلی
fundamental units یکاهای بنیادی
fundamental colors رنگهای اصلی
fundamental forces اندرکنش های بنیادی [فیزیک]
Fundamental ( radical) changes. تغییرات اساسی وعمده
fundamental forces نیروهای بنیادی [فیزیک]
fundamental interactions نیروهای بنیادی [فیزیک]
fundamental research علم پایه
fundamental research علم بنیادی
fundamental interactions اندرکنش های بنیادی [فیزیک]
fundamental period vibration دوره اصلی ارتعاش
A fundamental (slight) difference. اختلاف اساسی ( جزئی )
fundamental motor pattern انگاره بنیادی حرکت
fundamental motor pattern الگوی بنیادی حرکت
five fundamental economic questions پنج سوال اساسی اقتصادی : چه چیز تولید شود
five fundamental economic questions چه مقدار تولید شود
five fundamental economic questions چگونه تولید شود
five fundamental economic questions چه کسانی تولیدکنند
five fundamental economic questions و چگونه توزیع شود
one of the [basic] fundamental tenets of democracy یکی از اصول پایه [اساسی] دموکراسی
one way only operation عملکردتنها یک طرفه
either way operation ارسال داده در یک جهت روی کانال دوجهته
either or operation تابع منط قی که وقتی خروجی درست دارد که یک ورودی درست داشته باشد
come into operation قابل اجرا شدن
co-operation همکاری مشترک
to come into operation قابل اجرا شدن
to come into operation بکار افتادن
to come into operation قابل اجراشدن
or operation عمل یا
operation immediate اقدام سریع
one way only operation عملکرد فقط یک طرفه
not operation عمل نفی
not operation عمل نقض
operation ثباتی که حاوی در حین اجرا حاوی که اجرا باشد
operation کارکرد
co-operation کار مشترک
to come into operation قانونی درست شدن
to come into operation قانون شدن
to come into operation کاربرد پذیر شدن
to come into operation دایر شدن
operation عملی منط قی روی تعداد عملوند مربوط به قوانین جبربول
operation فرآیندی که روی بلاکی از داده انجام میشود
operation کار کردن
operation مدت زمانی که عملیات باید حلقه اجرا را طی کند
operation 1-عملیات روی دو عملوند. 2-عملیات روی عملوند به صورت دودویی
operation آزمایش هایی برای برنامه و آمادگی داده را بررسی می کنند
operation درستور العمل ریاضی که بر روی داده انجام میشود
operation دستوری که نیاز به آدرس کردن اش نداشته باشد
operation عملیاتی که عملوندهای لازم را از حافظه دریافت می کنند. عملیات را انجام می دهند و نتیجه را برمی گردانند به حافظه
operation بخشی از حلقه ماشین در حین اجرای دستور
operation بخشی از دستور کد ماشین که عملی باید انجام شود را مشخص میکند
operation عمل منط قی که از دو ورودی یک خروجی تولید میکند
operation ترتیب ای که عملیات دستور انجام می شوند
operation به اجرا
operation دستور برنامه که کاری انجام نمیدهد
operation سخت افزار مبدل دستور که ماشین
operation بخشی از دستور زبان اسمبلی که حاوی نشانههای کد اجرا باشد
operation دستور بعدی برای اجرا را می خوانند
operation عملیات
operation عمل
operation عملکرد
operation بهره برداری
operation وابسته به عمل عملکرد
operation گردش
operation عمل جراحی عمل
operation گرداندن
operation اداره
operation عمل کردن
operation به کارانداختن
operation عمل جراحی
operation کارکردن با یک وسیله
operation کار
operation گردش جنبش
operation overlay کالک عملیاتی
parallel operation عملکرد موازی
pseudo operation شبه عمل
operation research پژوهش عملیاتی
operation research تحقیق درعملیات
operation order دستور عملیاتی
privieged operation عمل ممتاز
point operation عمل نقطهای
parallel operation عملیات موازی
parallel operation عمل موازی
operation overlay کالک عملیات
operation order دستورعملیات
online operation عمل درون خطی
operation analysis تحلیل عملکرد
operation analysis عمل کاوی
operation annexes پیوستهای عملیاتی
operation center مرکز عملیات
operation code رمزالعمل
operation code کد عملیاتی
operation code رمز عمل
operation decoder عمل گشا
operation decoder عمل شناس
operation manager مدیر عملیات
operation map نقشه عملیاتی
operation map نقشه عملیات
operation of contract نفوذ قرارداد
pseudo operation عملواره
two way simultaneous operation عملکرد همزمان دو طرفه
unary operation عمل یگانی
unary operation عملیات محاسبه روی یک عملوند مثل عمل منط قی NOT
unattended operation عملکرد بی مراقب
unattended operation سیستمی که بدون نیاز به اپراتور یا شخص دیگر برای بررسی کار میکند
unattended operation عملکردبی مراقب
operation keys کلیدهایعملیات
A surgical operation . عمل جراحی
Operation room. اتاق عمل ( بیمارستان )
binary operation عمل دوتایی [ریاضی]
logical operation عملکرد منطقی
to put something into operation دستگاهی [کارخانه ای] را راه انداختن [مهندسی]
two way alternate operation عملکرد متناوب دو طرفه عملکرد جانشین دوگانه
transformer operation عملکرد یا طرزکارترانسفورماتور
transfer operation عمل انتقال
ready for operation اماده کار
rescue operation عملیات نجات
revenue operation عملکرد
serial operation عمل نوبتی
serial operation عملیات سری
string operation عملیات رشتهای
string operation عملکردرشتهای
surgical operation عمل جراحی
symmetry operation عمل تقارن
synchronous operation عمل همگام
synchronous operation عملیات همزمان
telephone operation عملکرد تلفن
telephone operation طرز کار تلفن کار تلفن
the breathing operation کاردم زدن عمل تنفس
unattended operation هملکرد مراقبت نشده
the machine is in operation ماشین در گردش است ماشین دایر است
surgical operation دست کاری
one step operation عمل تک مرحله
furnace operation طرزکار کوره
autonomous operation عملیات ازاد
auxiliary operation عمل کمکی
computer operation عملکرد کامپیوتری
computer operation عملیات کامپیوتر
concept of operation تدبیر عملیاتی
base operation عملیات پایگاهی
bi conditional operation عمل دوشرطی
concurrent operation عملکرد همزمان
binary operation عمل دودویی
autonomous operation عملیات مستقل
attended operation عملکرد با مراقب
furnace operation عملکرد کوره
amphibious operation عملیات اب خاکی
area of operation منطقه عملیات
arithmetic operation عملیات حسابی
block operation عملیات بلوک
arithmetic operation عمل ریاضی
arithmetic operation عمل حسابی
arithmetic operation عمل محاسباتی
attended operation فرآیندی که در صورت وقوع مشکل یک عملگر آماده دارد
external operation عملیات خارج از مملکت
external operation عملیات خارجی
dual operation عمل همزاد
continous operation کار دائمی
continous operation عملکرد پایدار
destructive operation عملیات مخرب
dagger operation عمل خنجری
cycle of operation جریان عمل جنگ افزار
cycle of operation دوره عمل سلاح
conversational operation عملیات محاورهای
contouring operation فرم کاری
duplex operation کارکرد یا عملکرد دوبل مکالمه تلفنی دو طرفه
dyadic operation عمل دوتایی
equivalence operation عمل هم ارزی
emergency operation کارکرد
contouring operation کار فرم دهی
emergency operation بهره برداری اضطراری
binary operation عمل دودوئی
binary operation عملکرد دودوئی
dyadic operation عملکرد دوتایی
dyadic operation عمل دودویی با استفاده از دو عملوند دودویی
component operation عناصر عملیاتی
global operation عملیات سراسری
monadic operation عملکرد تکین
multijob operation عملیات چند کاره
monadic operation عملکرد یگانه
auxiliary operation عملیات کمکی عملکرد کمکی
molding operation قالب کاری
molding operation فرم کاری
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com