English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 188 (11 milliseconds)
English Persian
the party is led by him او بر ان حزب ریاست دارد
Search result with all words
party قسمت
party بخش
party دسته
party دسته همفکر
party حزب
party دسته متشکل جمعیت
party مهمانی
party بزم
party پارتی متخاصم
party طرفدار
party طرف یارو
party مهمانی دادن یارفتن
party تیم
party گروه
party عده نظامی
party گروه مخصوص انجام یک ماموریت
party هیات
party طرف شریک
third party شخص ثالث
boarding party تیم تفتیش
boarding party گروه پژوهش
working party گروه کار
Labour Party حزب کارگر
party wall دیوار مشترک
party walls دیوار مشترک
tea party عصرانه چای
tea party مهمانی چای
Conservative Party حزب محافظه کار
Conservative Party یکی از دوحزب مهم سیاسی انگلستان که جانشین حزب " توری "است که حزب اخیر در قرن 81 و 91 در انگلستان فعالیت داشته
the offending party متخلف
hen party مهمانی زنانه
hen party مجلس رقص زنانه
party line خط خصوصی تلفن
party line خط مشترک
party line مرز مشترک
party line خط دستهای
party lines خط خصوصی تلفن
party lines خط مشترک
party lines مرز مشترک
party lines خط دستهای
garden party گاردن پارتی
house party دوره خانگی
house party مجالس خانگی
house-party دوره خانگی
house-party مجالس خانگی
injured party طرف صدمه دیده
injured party طرف خسارت دیده
adherence to party هواخواهی یاتبعیت ازحزبی پیوستگی به حزبی
advance party گروه پیشرو
advance party قسمت پیشرو
air control party گروه کنترل هوایی
airmobile support party گروه پشتیبانی از عملیات هوارو
an eveing party شب نشینی
evening party شب نشینی
area damage control party گروه کنترل خسارات منطقه
beach party تیم ساحل
beach party گروه ساحلی گروه شناسایی اسکله یا ساحل
beach party گروه پیشرو اب خاکی
beaching party گروه پیاده شونده
billeting party گروه یورتچی
billeting party گروه پیشرو
boatswain's party گروه ملوان
cable party گروه لنگر
camp color party گروه پرچم
camp color party دسته پرچم یورتچی
charter party قرارداد اجاره کشتی تجارتی
charter party قرارداد اجاره دربست
chater party اجاره نامه یا قرارداد اجاره کشتی تجاری
clean up party گروه مسئول نظافت محل اقامت افراد گروه مسئول رفت و روب
coleague in a party هم مسلک
congress party (indian national congress حزب کنگره- کنگره ملی هندبزرگترین حزب سیاسی هندوستان که در اواخر قرن 91 تاسیس شد و در حال حاضر با ارائه یک طرح سوسیالیستی برای جامعه بالاترین تعداد کرسی را درمجمع ملی هند داراست
contact party گروه تماس
contact party گروهی که برای کسب اطلاعات از یک یکان به جلو اعزام میشود
contracting party طرف قرارداد
country party حزب هواخواه پیشرفت فلاحتی
damage control party گروه اسیب گیر
democratic party حزب دمکرات
democratic party یکی از دو حزب بزرگ سیاسی ایالات متحده امریکا که به صورت فعلیش از 8281 تاسیس شده لیکن از 7871 عملا" موجود بوده است
demolition firing party گروه مسئول تخریب
demolition firing party گروه مسئول انفجارخرج
fire control party تیم کنترل اتش دریایی
fire party تیم اطفای حریق
fire party تیم اتش نشانی
fire party گروه اتش نشانی
gunner's party گروه توپخانه
head's party گروه نظافت
intervance of third party ورود ثالث
labor party حزب کارگر
landing party گروه اب خاکی
landing party گروه پیاده شونده به ساحل تیم فرود
liberty party حزب ازادی
liberty party حزب مخالف سیستم برده داری که در سال 0481 در ایالات متحده امریکاتشکیل شد
losing party محکوم علیه
losing party دادباخته
major party حزب سیاسی پیرو درانتخابات
major party حزب اکثریت
minor party حزب اقلیت
mistaken party اشتباه کننده
naval landing party تیم اب خاکی نیروی دریایی تیم اماده کردن ساحل برای عملیات اب خاکی
notify party فرد یا شرکتی که باید به اواطلاع داده شود
Other Matches
The party was latched on to him. He was saddled with the party. میهمانی را بگردنش گذاشتند ( ترغیب یا وادار شد )
the a party مدعی خصم
The party is over! <idiom> خوشگذرانی تمام شد و حالا وقت کار است [باید جدی بشویم] [اصطلاح]
The party is getting under way . جشن میهمانی دارد گرم می شود
the a party طرف مخالف
reconnaissance party گروه شناسایی
rear party نیروی پوششی عقب نشینی یا عقب دار
rear party عقب دار
rear party قسمت عقبه
raiding party قسمت مامور کمین
reconnaissance party قسمت شناسایی
recovery party گروه مخصوص جمع اوری اقلام بازیافتی
republican party حزب جمهوریخواه
republican party یکی از دوحزب بزرگ ایالات متحده امریکا
shipwright's party گروه تعمیرات
shore party گروه پیشرو ساحلی درعملیات اب خاکی
side party گروه رنگ زن
special party گروه ویژه
supply party گروه تدارکات
the lead of a party پیشوا یا رئیس حزب
raiding party قسمت مامور دستبرد یا تاخت
rading party قسمت مامور تک در عملیات کمین دسته مامور شبیخون
rading party قسمت مامور دستبرد
party coloured رنگارنگ
party coloured ابلق
party boat قایق بزرگ حامل مشتریان
party parpet جانپناه مشترک
party spirit تعصب حزبی
party spirit طرفداری حزبی
party spirit روحیه تحزب
party to a lawsuit خصم
party to a suit طرف دعوی
party to a suit متداعی
party parpet دست انداز مشترک
party to a transaction متعامل
permanent party پرسنل دایمی
permanent party جمعی دایمی یکان
the liberal party حزب یا دسته ازادی خواه
party piece قطعهموسیقییاشعریکهدرمهمانیاجراگردد
party political مربوطبهاحزابسیاسی
She wrecked the party for us. مهمانی رابه مازهر کرد
To jazz up the party . مجلس را گرم کردن
opposition party حزب مخالف [سیاست]
to join a party عضو حزبی شدن
to crash in [to a party] سر زده وارد شدن
to crash in [to a party] بدون دعوت وارد شدن
to throw a party مهمانی دادن
Liberal Party فراهمآوریرفاهوآزادیشخصی
Liberal Party حزبسیاسیمعتقدبهکنترلمحدودصنعت
third party insurance بیمه شخص ثالث
third party lease توافقنامهای که بوسیله ان یک شرکت مستقل تجهیزاتی رااز سازنده خریده و به استفاده کننده کرایه میدهد
third party vendor فروشنده دسته سوم
thrid party شخص ثالث
wedding party مجلس عروسی یا عقد کنان
winning party محکوم له
winning party دادبرده
party politics سیاست بازیهای حزبی
party politics حزب بازی
search party گروه پیگرد
search party دستهی جستار گرد
dinner party میهمانیشام
Green Party حزبسبز - حزبیکهبرایحفافتازمحیطزیستتلاشمیکند
tailgate party [American E] پیکنیک روی درب عقب ماشینها در توقفگاه خودرو قبل از شروع مسابقه ورزشی [در آمریکا]
executive [of a political party] مجلس اجرائی [سیاست]
executive [of a political party] شورای مجریه [سیاست]
acid house party نوعی مهمانی که به صورت مخفی برگزار میشود و در آن موسیقی
to make the party rock جشن را گرم کردن
acid house party نواخته میشود
social democratic party حزب سوسیال دمکرات
the party rallied round him ان دسته دوباره دور اوجمع شدند
the deceived party in a transaction مغبون
passing on the oath to the other party رد قسم به طرف مقابل
party against whom a protest is made واخوانده
All the world and his wife were at this party . هر کی را بگویی دراین میهمانی بود
party against whom a protest is made معترض علیه
The Republican party came to power . حزب جمهوریخواه سر کار آمد
In this contract , there are no loopholes for either party . دراین قرار داد هیچ را ؟ فراری برای طرفین نیست
The party to the contract (agreement). طرف قرارداد
She enchanted (lived up ) our party. شور وحالی به جمع ما داد
party political broadcast تبلیغاتانتخاباتیاحزابدررادیویاتلویزیون
main motion [at a party conference etc.] دادخواست اصلی [در همایش حزبی و غیره]
Stage party ( films , movies ) . میهمانی ( فیلمهای ) مردانه
executive council [of a political party] مجلس اجرائی [سیاست]
executive council [of a political party] شورای مجریه [سیاست]
third-party motor insurance [British E] بیمه ماشین [اصطلاح روزمره]
Clinch the deal while the concerned party is stI'll keen تا طرف گرم است معامله را انجام بدهید
We are firm believers that party politics has no place in foreign policy. ما کاملا متقاعد هستیم که سیاست حزب جایی در سیاست خارجی ندارد .
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com