English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 79 (6 milliseconds)
English Persian
the rules of protocol قوانین قرارداد [صورت جلسه کنفرانس]
Other Matches
protocol خلاصه مذاکرات معاهده و اتفاق نسخه اول و اصلی مقاوله نامه مقدماتی
protocol مقاوله نامه نوشتن
protocol صورت جلسه ازمایش
protocol پروتکل
protocol صورت جلسه کنفرانس
protocol پیش نویس معاهده
protocol استانداردهای بتادل داده بین هر سیستم کامپیوتری با تایید استاندارد
protocol سیگنال ها و کدها و قوانین از پیش توافق شده , برای تبادل داده بین سیستم ها
protocol ارتباطی بین واحدهادرایستگاههای کاری مختلف که قواعد و فرمت هایی را برای مبادله پیام ها تعریف میکند
protocol قرارداد
protocol تشریفات
protocol اداب ورسوم
protocol پیش نویس سند
protocol مقاوله نامه موافقت مقدماتی
protocol پیوند نامه
chief of protocol رئیس تشریفات
communication protocol پروتکل ارتباطی
communications protocol پروتکل مخابراتی
protocol of signature protocol
communications protocol پروتکل ارتباطات
final protocol مقاوله نامه یا موافقتنامه نهایی
Protocol must be observed. تشریفات باید رعایت شود
additional protocol مقاوله نامه اضافی یا تکلمه
character oriented protocol پروتکل با گرایش کاراکتری پروتکل کاراکترگرا
Microcom Networking Protocol سیستم تشخیص و تصحیح خطا سافت Microcom Inc که در مودم ها و نرم افزار ارتباطی به کار می رود
Apple filing protocol روش ذخیره سازی فایل ها روی سرور شبکه که از طریق یک کامپیوتر Macintosh Apple قابل دستیابی است
file transfer protocol پروتکل انتقال فایل
secure hypertext transfer protocol گسترش پروتکل ارسالی HTTP که امکان وجود یک بخش کدگذاری شده بین جستجوگر وب کاربر و وب سرور امن را ایجاد میکند
simple network management protocol سیستم مدیریت شبکه که نحوه ارسال داده وضعیت از گرههای کنترل به ایستگاه کنترل را بیان میکند. SNNP قادر به کارترون با هر نوع شبکه سخت افزار یا نرم افزار به صورت مجازی است
secure encryption payment protocol سیستمی که یک اتصال امن بین جستجوگرکاربر ووب سایت فروشنده ایجاد میکند تا کاربران بتوانند قیمت کالاها را روی اینترنت بپردازند
Chief of protocol. Master of ceremonies. رئیس تشریفات
under these rules بموجب این قوانین
to use these rules از این قاعده ها استفاده کردن
rules قواعد بازی
to r against the rules بقوانین پشت پا زدن
rules وعملیات روی آنها
b rules قواعدی در یک سیستم تولید به عقب
rules روش آزمایش پیام ورودی برای وضعیتهای خاص
ground rules قوانینپایهایواساسی
standing rules مقر ره
standing rules نظامات
selection rules قواعد گزینش
rules of the roads قوانین راه
rules of the roads قوانین دریانوردی
standing rules مقر رات
transformational rules مجموعه قوانین اعمال شده به داده که باید به صورت کد در بیایند
pocket rules خط کش های تاشو [ابزار]
pocket rules خط کش های جیبی [ابزار]
golden rules قاعده زرین
slide rules خط کش ریاضی
slide rules خط کش مهندسی
hund rules قواعد هوند
slide rules خط کش محاسبه
rules of road قوانین بین المللی عبور ومرور دریایی
rules of procedure نظامنامه داخلی
inland rules مقررات حرکت در ابهای داخلی
inland rules قوانین داخلی
infraction of rules نقض قوانین
commutation rules قواعد جابجایی
hague rules قوانین لاهه
fundamental rules قواعدیاقوانین اساسی
fleming's rules قواعد فلمینگ
competition rules قوانین رقابت
precendence rules قواعد تقدم
rules of engagement روشهای درگیری پدافند هوایی
rules of engagement قوانین درگیری
rules of decorum اداب
rules of football قوانین یا قواعد فوتبال
rules of procedure روش جاری
rules of procedure قوانین مربوط به روش جاری
rules of chess قوانین شطرنج
rules committee کمیته قوانین
rules for forming plurals قواعد جمع بندی
rules for forming plurals ایین جمع بندی
marquis queensberry rules مجموعه قوانین و مقررات بوکس که در سال 6781میلادی وضع شد
european community competition rules مقررات رقابت در جامعه اروپا
To break the law (rules , regulations). قانون شکنی کردن
Pay attention to the house rules [hazard statements] . توجه بکنید به قواعد جایگاه [اظهارات خطر] .
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com