Dictiornary-Farsi | the sugar ran short | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 202 (10 milliseconds)

English	Persian
the sugar ran short	قندمان کم امد


Search result with all words

we ran short of sugar	قندمان کم امد
Other Matches

Some sugar, please.	لطفا مقداری شکر.
sugar	شیرین کردن متبلور شدن
sugar	تبدیل به شکر کردن
sugar	ماده قندی با شکر مخلوط کردن
sugar	شیرینی
sugar	شکر
sugar	قند
how is sugar	بهای قندچیست قند درچه حال است
barley-sugar	ستون مارپیچی
sugar lump	قطعهمکعبیشکر قندحبه
to sugar the pill <idiom>	چیزی بدی را طوری بکنند که کمتر ناخوشایند بنظر بیاید [اصطلاح مجازی]
sugar-apple	سیتافال هندی
sugar cane	نیشکر
cane sugar	نیشکر
loaf sugar	قند کله
lump sugar	قند کلوخه یاقالبی یاخرد
maple sugar	شکری که از جوشاندن شیره افرا می سازند
milk sugar	لاکتوز
moist sugar	شکر خام
grape sugar	دکستروز
grape sugar	گلوکز راست بر
icing sugar	نوعیشکرکهبرایساختشیرینیکاربرددارد
amino sugar	قند امین دار
caster sugar	شکر آشپزی
brown sugar	شکر سرخ
brown sugar	شکر خام
sugar daddy	مرد مسن و پولدار که با زن جوانتر رابطه دارد
sugar daddies	مرد مسن و پولدار که با زن جوانتر رابطه دارد
sugar daddy <idiom>	پیرمردی که پولدار است به خانمهای جوان درقبال مصاحبت پول پرداخت میکند
compound sugar	اولیگوساکارید
corn sugar	دکستروز
foots of sugar	پس مانده یا سلف قند
fruit sugar	fructose=
granulated sugar	شکر
moist sugar	شکر مازندران
What invert sugar	قند معکوس چیست
sugar carbon	زغال قند
demerara sugar	شکر زرد و درشت
beet sugar	قند چغندر
beet sugar	شکر چغندر
barley sugar	آب نبات
wood sugar	قند چوب
sugar loaf	کله قند
weight the sugar	قند را بکشید
sugar loaf	کله قندی
sugar loaf	بشکل کله قند
sugar maple	افرای قندی
sugar maple	افرای سخت
sugar tongs	قند گیر
sugar beet	چغندر قند
wood sugar	گزیلوز
sugar basin	قند دادن
much sugar was left	قند زیادی باقی ماند
sugar basin	شکردادن
sugar apple	سفرجل هندی
sugar apple	سیب دارچینی
sugar candy	شیرینی
sugar candy	نبات
to sugar-coat the pill [American E] <idiom>	چیزی بدی را طوری بکنند که کمتر ناخوشایند بنظر بیاید [اصطلاح مجازی]
something short	عرق
short-changes	مغبون کردن
something short	نوشابه تند
nothing short of	عینا همان
short course	مسابقه شنا به مسافت 52 وحداکثر 05 متر
come short	قاصر امدن
to come short	قاصر امدن
short-changes	کمتر پول دادن
very short	برد خیلی کوتاه
it was nothing short of	کم از.....نبود
short-changes	کلاهبرداری کردن
short-changes	گوشبری کردن
short-changes	حق کشی کردن
in short	خلاصه
short of <idiom>	کمبودچیزی
short-changes	کش رفتن
it was nothing short of	پای کمی از.......نداشت
very short	شعاع عمل خیلی کم
in short	مختصرا
short	غیرکافی
short	امکانی در ویندوز که به کاربر امکان تعریف یک نشانه و اتصال آن به یک فایل یا برنامه دیگر میدهد
short	پایین تر
short	کوتاه خوردن گلوله
short	کسری داشتن
for short	برای رعایت اختصار
short	ناقص
short	تک تیر کسری
short	اتصال مدار اتصالی پیدا کردن
short	توپ بی هدف
short	نزدیک تور
short	تخته جانبی که از حد معمول کوتاهتر است
short	طولانی نه
short	بدون نیاز به حمل کننده مسیر
short	مودم ارسال داده روی مسافت کوتاه
short <adj.>	مختصر
short <adj.>	کوتاه
short	کوتاه مدت
short	مدار قطع شده
short	اتصالی پیداکردن
short	قاصر
short <adj.>	خلاصه
short of	جز
short of	غیراز
short	کوتاه
short	مختصر
i took him up short	بی مقدمه جلو او را گرفتم
short	کوچک باقی دار
short	کسردار
short	کمتر
short	خلاصه
short	شلوار کوتاه تنکه
short	یکمرتبه
short	بی مقدمه پیش از وقت
short	ندرتا
short	کوتاه کردن
short shunt	شنت کوتاه
short side	خط بازیگران با تعداد کمتری بازیگر دهانه دروازه
the long and the short of it <idiom>	نتیجه کلی
the long and the short of it <idiom>	آنچه گفتنی است
short thrust	نوعی سخمه کوتاه در جنگ سرنیزه
short winded	دارای تنگی نفس
to cut short	کوتاه کردن
short winded	از نفس افتاده
short ton	تن کوچک
short title	فهرست عناوین قانون
short temper	کم حوصلگی
short tempered	از جا در رفته
short tempered	عصبانی
short tempered	زودرنج
short term	کوتاه مدت
short term	مختصر
short term	دوره کوتاه
short title	عنوان یارمز مخفف یا کوتاه
short title	عنوان کوتاه شده
short timer	پرسنلی که عمر خدمتی کوتاهی از انها مانده و به سن بازنشستگی نزدیک هستند
short time	کوتاه مدت
short term	حداقل مدت تنبیه و زندانی
short tour	ماموریت کوتاه مدت
short swing	پیچهای با شعاع کم
short ski	اسکی کوتاه پهن برای مبتدیان و سالمندان
short sight	نزدیک بینی کوتاه نظری
short sight	نزدیک بین کوته نظر
short sighted	نزدیک بین
short sighted	کوته بین
short sighted	کوته نظر
short sighted	ناشی از کوته نظری
short wind	تنگه نفس
short wheel	خودرو شاسی کوتاه
short weigt	سنگ کم
short weight	وزنه کم
short weight	سنگ کم
short tour	انتقال کوتاه مدت
short splice	پیوند کوتاه
short stay	لنگر طول کوتاه
short supply	اماد کمبود دار
short supply	اماد کم یاب
to cut short	قطع کردن میان برکردن
short ball	شوت کردن کوتاه توپ [فوتبال]
short-changed	کش رفتن
short and sweet <idiom>	مختصر ومفید
run short <idiom>	کافی نبودن
caught short <idiom>	پول کافی برای پرداخت نداشتن
To cut someone short .	نطق کسی را کور کردن
It is in short supply.	زمینه اش دربازار کم است
We are short of space here .	اینجا جا کم داریم
To be short tempered with someone.	با کسی تندی کردن ( بد اخلاقی )
short-staffed	کمبودنیرویکاری
short sock	جورابکوتاه
short sleeve	کوتاهیآستین
short peroneal	نازکنیکوتاه
short glove	دستکشکوتاه
short shrift <idiom>	رفتارگستاخانه
in short supply <idiom>	نه خیلی کافی ،کنترل از مقدار
in the short run	در کوتاه مدت
to keep somebody on a short leash	کسی را دائما کنترل کردن [مثال مشکوکان به جرمی ]
to keep somebody on a short leash	آزادی کسی را خیلی کم کردن
a short while ago	اخیرا
a short while ago	چندی پیش
in the short term <adv.>	برای دوره کوتاه مدت
for a short time	بری مدت کوتاهی
The notice is too short [for me] .	آگاهی [برایم] خیلی کوتاه مدت است.
short-lists	فهرست کوتاه
short-listing	فهرست کوتاه
short-change	کش رفتن
short-change	کمتر پول دادن
short-change	مغبون کردن
to stop short	یک مرتبه ایستادن یا مکث کردن
to sell short	سام فروختن
to sell short	پیش فروش کردن
to run short	زیر short امده است
to pull short	یک مرتبه جلوگیری کردن
to have short views	د راندیشه حال بودن وبس کوته نظر بودن
to fall short	کوتاه امدن
to fall short	کم رفتن
to fall short	نرسیدن
to fall short	کسرامدن
short-change	کلاهبرداری کردن
short-change	گوشبری کردن
short-change	حق کشی کردن
short-listed	فهرست کوتاه
short-list	فهرست کوتاه