English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 137 (7 milliseconds)
English Persian
the waves beats or the shore امواج به ساحل می کوبد
Other Matches
shore to shore movement عملیات و حرکت مستقیم از یک ساحل به ساحل دیگر
beats پیروزی
beats : ضرب
beats شلاق زدن کوبیدن
beats چوب زدن
beats کتک زدن
beats زدن
beats : تپیدن
beats ضربان نبض
beats قلب
beats تپش
beats ضربت موسیقی
beats غلبه
beats پیشرفت زنش
beats زنه
beats ضربان
beats مغلوب کردن
beats غالب شدن
beats تداخل
beats تعدادضربات پا دریکسری ضربات بازوی شناگر ضربه زدن
beats تغییرات شدت صوت در اثرتداخل ضربان
beats تعدادپاروزنها در هر دقیقه
beats گل زدن
beats حرکت قایق بسمت باد
beats گریختن ازچنگ مدافع رسیدن به پایگاه پیش از رسیدن توپ بیس بال صدای منظم پای اسب
Beats me! <idiom> من رو گیر انداختی. [نداشتن جوابی برای سوالی]
the heart beats تپش
the heart beats زدن قلب
He beats up his wife. زنش راکتک می زند
That is all we needed!That caps ( beats ) all ! واقعا" همین یکی دیگه مانده بود !
He beats his own child to frighten his neighbour. <proverb> بچه خود را مى زند که همسایه بترسد .
new waves نیوویو
waves فر موی سر دست تکان دادن
waves موجی بودن موج زدن
waves هیجان
waves موج رادیویی
waves موج زدن
waves حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه
waves موج
waves خیزاب
on shore سوی کرانه
near shore نزدیک به ساحل
on shore روی ساحل
on shore بر کنار
off shore دور از کرانه
near shore کرانهای
near shore کرانه
in shore در اب نزدیک کرانه
shore کرانه
shore شمعک
shore کرانه ساحل
shore بساحل رتفن
shore کنار دریا
shore فرودامدن
shore ترساندن
shore ساحل دریا
shore ساحل
shore up <idiom> اضافه کردن چیزی که ضعیف است
shore شمع چوبی
shore تیر چوبی حایل
shore شمع
shore لب
metric waves موجهای متری
incoherent waves امواج همدوس
make waves <idiom> ایجاد دردسر
thermal waves امواج گرمایی
radio waves امواج رادیویی
crashing waves امواج خروشان
the waves of the sea امواج دریا
the waves of the sea خیزابهای دریا
train of waves قطار موج
hertzian waves امواج هرتز
ground waves امواج سطحی رسیده به رادار یادستگاههای مخابراتی
sound waves موج صوتی
brain waves امواج مغزی
bed waves موج بستر
assault waves امواج هجومی نفرات و وسایل
shock waves موج ضربتی انفجار گلوله معمولی یا بمب اتمی
assault waves موجهای هجوم
tidal waves موجهای پس از زمین لرزه
tidal waves امواج جزرومدی
shock waves موج ضربهای
shock waves موج ضربه
shock waves موج ضربت
sound waves صوت
electromagnetic waves امواج الکترومگنتیک
ground waves امواج زمینی
gravitational waves امواج گرانشی
electromagnetic waves امواج الکترومغناطیسی پرتوهای الکترومغناطیسی
electromagnetic waves امواج الکترومغناطیسی
gravity waves امواج ثقلی
gravitational waves امواج جاذبه
shore formation ته نشست دریاچهای
shore stablishment تاسیسات ساحلی
shore terrace تختان کرانهای
long shore وابسته بدریا کنار
spur shore فانتوم
spur shore دفرای شناور الواراتصال ناو به اسکله
an off shore wind بادی که از سوی دریا بوزد
long shore کرانهای
lee shore کشتی بادپناه
lee shore سوی قسمت پناه دارکشتی
lee shore واقع در سمت پناه دارکشتی
lee shore مایه خطر
shore boat تاکسی اب
shore duty خدمت ساحل
lee shore ساحل در معرض باد
shore patrol انتظامات ساحلی یا گشتی ساحلی
shore patrol دژبان ساحلی
shore patrol کرانه پاسدار
sea shore ساحل
sea shore کرانه دریا
shore erosion فرسایش ساحلی
shore boat تاکسی ساحلی
on shore winds باد دریایی
on shore winds دریا باد
lee shore سمت پناه دارکشتی
off shore fisheries شیلات دوراز کرانه
ship to shore حرکت از دریا به ساحل عملیات پیاده کردن افراد ازدریا به ساحل
flying shore تیر چوبی افقی جهت نگاهداری دو دیوار مقابل هم که بطور موقت نصب میشود
shore leave مرخصی ملوانان وافسران برای رفتن بخشکی
shore patrol پلیس ساحلی
shore break موجهاییکه نزدیک ساحل می شکنند
shore dinner غذای دریایی
shore patrol پلیس نیروی دریایی
shore party گروه پیشرو ساحلی درعملیات اب خاکی
shore duty ماموریت کار در ساحل یاپایگاه خودی
The infantry attacked in waves . پیاده نظام بصورت موج ( موج) وار حمله کرد
deep water waves موجهای زیرابی
amplification of seismic waves تقویتکنندهامواجمتزلزل
The waves were mountain - high . موجها با ندازه یک کوه بودند ( خیلی بلند )
visualization of seismic waves تجسمارتعاشاتزمینلرزه
transcription of seismic waves آوانویسیارتعاشزمینی
detection of seismic waves ردیابامواجمرتعش
the wares beat the shore خوردن امواج به ساحل
elevated shore line بالاکنار
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com