English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English Persian
the wrong side outward پشت رو
the wrong side outward وارونه
Other Matches
i am on the wrong side of 0 من بیش از 05 سال دارم
get out of bed on the wrong side <idiom> ازدنده چپ بیدار شدن
wrong side of a cloth پشت پارچه
the wrong side of a blanket پشت پتو
get up on the wrong side of the bed <idiom> از دنده چپ بلند شدن
wrong side of the tracks <idiom> قسمت فقیرنشین شهر
outward-looking دوستارمردم معاشرتی
outward بیرونی
outward بطرف خارج بیرونی
outward فاهری
outward خارجی
outward things جهان برونی یا فاهر
outward show صورت فاهر
outward show نمایش فاهر
outward things محیط
outward application استعمال برونی یا خارجی
outward looking policy سیاست برون نگر
the outward man ادم جسمانی جسم
the outward man جامه یا تن ادمی
the outward state فاهر
outward bound بیرون رو
outward bound عازم بیرون روانه بیرون
outward opening دهانه خارجی
in outward show بصورت فاهر
the outward man انسان فاهر
outward show نمایش بیرون
The convict cannot distinguish between right and wrong [distinguish right from wrong] . این مجرم نمی تواند بین درست و نادرست را تشخیص [تشخیص درست را از نادرست] بدهد.
side by side columns ستونهای پهلو به پهلو
To take someones side . To side with someone. از کسی طرفداری کردن
to do something wrong شیطنت کردن در چیزی [شوخی]
Something is wrong. عیبی درکار [این موضوع] است.
to do something wrong در چیزی دو به هم زدن
There is nothing wrong with you . You are all right . هیچیت نیست
am i right or wrong ایامن درست میگویم یانه ایاحق بامن است یانه
to go wrong بد از آب در آمدن [داستانی]
she went wrong گمراه شد پالانش کج شد
what is wrong with that? مگراین چه عیبی دارد
to go wrong موفق نشدن
go wrong خراب شدن
You're on the wrong way. راه را اشتباهی آمدید.
There is something wrong with the ... ... خراب است.
There is something wrong with the ... ... عیب دارد.
to wrong بیعدالتی کردن
i took the wrong way راه خطا رفتم
go wrong بد کار کردن
You're on the wrong way. جاده را اشتباهی آمدید.
to go wrong خراب شدن [موقعیتی]
What's wrong? چه خبر است؟
What's wrong? موضوع چه است؟
in the wrong <idiom> اشتباه ،درستی حقیقت
to believe wrong اشتباه گمان کردن
to wrong غیر منصفانه رفتار کردن
she went wrong راه خطارفت
to be in the wrong حق نداشتن زورگفتن
What's wrong? چی نگرانت می کند؟
What's wrong? چی ناراحتت می کند؟
What's wrong? چه باکت است؟
What's wrong with it? از چه چیز این خوشت نمی آید؟
There is nothing wrong with it. این هیچ ایرادی ندارد.
What has he done wrong? [مگر] او [مرد] چه خطایی [جرمی] کرده است؟
to be in the wrong مقصربودن
to go wrong بدکارکردن
to go wrong خراب شدن
to know right from wrong خوب را ازبد
to know right from wrong تشخیص دادن
wrong پیام غلط است
wrong خطا
wrong اشتباه
wrong تقصیر و جرم غلط
wrong پیام صحیح نیست
that is wrong درست نیست
wrong ناحق
wrong مخالف اخلاق یا قانون
wrong un پرتاب توپ پیچ دار کریکت
that is wrong غلط است
wrong ناصحیح
to be in the wrong دراشتباه بودن
something is wrong with you یک چیزی تان هست
wrong غیر منصفانه رفتار کردن
something is wrong with you یک کسالتی دارید
wrong بی احترامی کردن به
wrong سهو
to suffer wrong مظلوم واقع شدن
to suffer wrong بیعدالتی دیدن
wrong answers پاسخهای نادرست
to put one in the wrong اشتباه
to take the wrong turn اشتباهی [با ماشین] پیچیدن
he did me a great wrong بیعدالتی بزرگی نسبت به من کرد
to put one in the wrong کسیرا ثابت کردن
wrong information اطلاعات نادرست
you guessed wrong غلط حدس زدید
wrong-foot باعث بر هم خوردن تعادل حریف در یک بازی ورزشی شدن.
rub some one the wrong way کسی را عصبانی کردن
The wrong answer. جواب غلط
rub someone the wrong way <idiom> خشمگین کردن با چیزی که شخص میگوید یا انجام می دهد
get off on the wrong foot <idiom> بد شروع کردن
According to his own lights , he was doing nothing wrong at all. آن طور که عقلش قد می داد اعمالش صحیح بنظرش می آمد
It was wrong of you to take the bicycle . کار غلطی کردی که دوچرخه را برداشتی
We got into the wrong bus . سوار اتوبوس غلطی ( اشتباهی ) شدیم
What is wrong ? what is the snag ? عیب کار کجاست ؟
to make r. for a wrong بی عدالتی یا خطایی را جبران کردن
wrong-headed کجرو
you guessed wrong درست حدس نزدید
you guessed wrong حدس شما خطا رفت
wrong-headed کلهشق
queen can do no wrong ملکه نمیتواند خطا کند
queen can do no wrong بیان اصل عدم مسئوولیت ملکه یاپادشاه است در سیستم مشروطه
wrong-headed سرسخت
wrong-headed لجباز
wrong-headed مصر
It is wrong to steal . دزدیدن (دزدی )کار غلطی است
he did the wrong thing کاری کرد که درست
he did the wrong thing نبود
he is on the wrong scent سر رشته کار را گم کرده است
he did me a great wrong خطای بزرگی .....
to read wrong اشتباه [ی] خواندن
I haven't done anything wrong. من هیچ خطایی [جرمی] نکردم.
he did the wrong thing کارغلطی کرد
civil wrong خطای مدنی
bark up the wrong tree <idiom> [درمورد چیزی گمان اشتباه کردن]
bet on the wrong horse <idiom> قضاوت اشتباه درموردچیزی
To be mistaken (wrong ,in error) دراشتباه بودن
I made a mistake . I was wrong. من اشتباه کردم
bishop of the wrong colour فیل بد رنگ شطرنج
You gave me the wrong key . کلیدی که به من دادی عوضی بود
to piss off the wrong people <idiom> آدمهای دارای نفوذ و قدرت زیاد را عصبانی کردن
Whichever way I did it ,It came out(turned out)wrong. هر طور کردم غلط درآمد
To bark up the wrong tree. <idiom> [سوراخ دعا را گم کردن]
backing up the wrong tree <idiom> [دنبال چیزی در جای اشتباهی گشتن]
to hit the wrong key [on the PC/phone/calculator] اشتباه تایپ کردن صفحه [کلید یا تلفن]
to hit the wrong key [on the PC/phone/calculator] اشتباه روی دکمه ای فشار دادن [کلید یا تلفن]
I hate to rain on your parade, but all your plans are wrong. از اینکه کارت را مختل کنم بیزارم، اما برنامه هایت همگی اشتباه هستند.
on the other side <adv.> طور دیگر
on the other side <adv.> به ترتیب دیگر
side طرف
on one side <adv.> یکی انکه
on one side <adv.> در یک طرف
along side در پهلو
along side در کنار
on the other side <adv.> از سوی دیگر
On that side . درآن طرف
side out خراب کردن سرویس
side جهت
side تیم
side سمت کنار
side پهلو کناره
on the other side <adv.> درمقابل
side out خطای سرویس
side by side پهلو به پهلو
on the other side <adv.> ازطرف دیگر
along side پهلو به پهلوی
along side تا کنار
off side سمت راست زمین کریکت مقابل زمین توپزن
he is on our side طرف ما
he is on our side طرفدار مااست
side جنب جانب
in side سمت سرویس زمین
in side سمت سرویس زمین اسکواش
side پهلو
side سمت
out side of جز غیراز
out side دریافت کننده سرویس دریافت کننده سرویس اسکواش
near side سمت اسباب که ژیمناست بدان نزدیک میشود
side سو
near side سمت چپ اسب
on side پایان بازی
on side در داخل خط خارج نشده
over the side خارج از ناو
side ضلع
side بر
side with <idiom> عاشق چیزی بودن
along side of درقبال
along side of دربرابر
along side of درپهلوی
right side up وارونه
right side up پشت رو
side طرفداری کردن از
side کناره
side در یکسو قرار دادن
off side خارج از خط
to be on the safe side برای اینکه احتمال اشتباه
flip side پشت صفحهی گرامافون
flip side بخش ثانوی هرچیز
flip side پشت هرچیز
side ladder پلههایجانبی
side-splitting رودهبر کننده
the right side of a fabric روی پارچه
to slide to the side به آنطرف سریدن
side effects آثار جانبی
to win over to one's side بطرف خوداوردن
to be on the safe side باقی نباشد
to win over to one's side مجذوب خود کردن
to win over to one's side غالب امدن بر
weak side زمین دور از توپ
weak side حمله باتعداد کم جبههای با تعدادکمتر بازیگر
weather side سمت بادگیر
side band باند کناری
side effects اثرهای جانبی
side-splitting از ته دل
to which side do I have to turn? به کدام طرف باید بپیچم؟
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com