Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 132 (7 milliseconds)
English	Persian
thin film	غشای نازک
thin film	لایه نازک
Search result with all words
magnetic thin film	غشاء نازک مغناطیسی
magnetic thin film	فیلم نازک مغناطیسی
magnetic thin film memory	حافظه فیلم نازک مغناطیسی
thin film circuit	مدار غشایی نازک
thin film memory	حافظه غشایی نازک
Other Matches
thin	تیم متوسط
thin	بسمت سیار ودور از میله شماره 1 بولینگ
thin	رقیق کردن
thin	وسیله RAM با سرعت دستیابی سریع با استفاده از ماتریس خانههای مغناطیسی و ماتریس بنوک خواندن و نوشتن برای دستیابی به آنها
thin	روی یک مادهای برای ایجاد قط عات متصل مورد نیاز
thin	با یک فاصله کم بین دو سطح
thin	پنجره نمایش داده شده تک خط
thin	کم پشت کردن
thin	نازک شدن
thin	رقیق کردن لاغر کردن
thin	نازک
thin	باریک
thin	لاغر
thin	نزار
thin	کم چربی
thin	کم پشت
thin	رقیق
thin	سبک
thin	کم جمعیت
thin	بطور رقیق
thin	رقیق و ابکی
thin	کم مایه
thin	نازک کردن
thin	کم کردن
thick and thin	در هر حال
thick and thin	راسخ
wafer-thin	بینهایتنازکومسطح
thick and thin	در دشواری وسهولت
through thick and thin	درهمه حالی
into thin air <idiom>	بطور کامل
wear thin <idiom>	بی ارزش شدن
wear thin <idiom>	به مرور زمان لاغر شدن
through thick and thin <idiom>	دربین زمانهای خوب وبد،از بین مشکلات وسختیها
thin board	لا
thin bearded	کوسه
as thin as a rake <idiom>	مثل نی قلیان
thin skinned	نازک نارنجی
thin skinned	پوست نازک
thin skinned	دارای پوست نازک
out of thin air <idiom>	ازهیچ یا ازهیچ جا
thin skinned	حساس
thin Ethernet	شبکه پیاده سازی شده با استفاده از کابل loaxial و اتصالات BNC و محدود به چند متری میشود
as thin as lath <idiom>	لاغر
thin bearded	تنک ریش
It vanished into thin air.	دود شد ورفت هوا
thin layer chromatography	کروماتوگرافی لایه نازک
thin walled cylinder	استوانه جدار نازک
thin window display	نمایشی یک خطی که روی صفحات کلید و کامپیوترهای دستی بکار می رود
thin plate battery	باتری صفحه نازک
to vanish into thin air <idiom>	گم و گور شدن
to vanish into thin air <idiom>	آب شد و به زمین رفت
to vanish into thin air <idiom>	دود شد و به هوا رفت
thin plate weir	سرریز لبه تیز
spread oneself too thin <idiom>	با یک دست چند هندوانه برداشتن
skate on thin ice <idiom>	ریسک کردن
film	تاری چشم فیلم برداشتن از
film	غبار
film	سینما
film	فیلم سینما
film	پوسته
film	فیلم عکاسی
film	پرده نازک
film	غشا
film	فیلم
Thick ( sparse , thin ) hair .	موی پرپشت ( کم پشت )
thin boards for inlaid work	لای بغل شیش
The guy vanished into thin air .	طرف یکدفعه غیبش زد
thin boards for inlaid work	لای مثلث
film leader	فیلم
film pack	جایفیلم
film leader	سر
lidding film	سرپوش لیوان
lidding film	کلاهک لیوان
unwatchable [film, TV] <adj.>	ارزش دیدن نداشته باشد [فیلم یا تلویزیون]
film star	ستارهیکفیلم- سوپراستار
sheet film	فیلمصفحهای
roll film	فیلملولهای
film sprocket	پایهنگهدارفیلم
film speed	ضبطشتاب
The message of the film is that ...	پیام این فیلم این است که ...
film disc	صفحهفیلم
film strip	نوار فیلم
magnetic film	غشاء مغناطیسی
instruction film	فیلم درسی
instruction film	فیلم اموزشی
gas film	لایه یا قشر گازی
film resistor	مقاومت غشایی
film recorder	فیلم نگار
film recorder	ضباط فیلم
film reader	فیلم خوان
film evaporator	تبخیر کننده پوسته
film developer	سازنده فیلم
film cutout	فیوز پوستهای
film badge	علامت تشعشعات اتمی
acetate film	پوسته استاتی
acetate film	فیلم استاتی
film-strips	نوار فیلم
film-strip	نوار فیلم
negative film	فیلم منفی
oxidation film	قشر اکسید
reversal film	فیلم معکوس
magnetic film	لایه فیلم مغناطیسی
positive film	فیلم مثبت
film badge	برگ شناسایی فیلم
oxide film	قشر اکسیدی
oxide film	لایه اکسیدی
x ray film	فیلم رونتگن
cartridge film	فیلمفشنگی
cassette film	فیلمدوربین
film leader indicator	راهنمایفیلمخودکار
film cassette chamber	محلقرارگیریفیلم
film guide roller	حلقهراهنمایفیلم
To take pictures. To photograph. To film.	عکس انداختن
film guide rail	ریلراهنمایفیلم
film drying cabinet	مخزنخشککنندهعکس
film advance mode	دکمه رد کردن فیلم
film rewind knob	دکمهچرخشفیلم
film rewind system	دستگاهپرگردانفیلم
She portrays a dancer in the film.	او [زن] نقش یک رقاص [زن] را در فیلم بازی می کند.
magnetic film storage	ذخیره فیلم مغناطیسی
magnetic film memory	حافظه با فیلم مغناطیسی
still video film disc	سطحفلاپیدیسک
thick film circuit	مدار غشایی ضخیم
Make three copies of each film.	از هر فیلم سه تا کپی بکنید.
It was a sI'lly boring film (movie).	فیلم لوس وخنکی بود

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com