Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
thin film circuit
مدار غشایی نازک
Other Matches
thin film
غشای نازک
thin film
لایه نازک
magnetic thin film
غشاء نازک مغناطیسی
thin film memory
حافظه غشایی نازک
magnetic thin film
فیلم نازک مغناطیسی
magnetic thin film memory
حافظه فیلم نازک مغناطیسی
thick film circuit
مدار غشایی ضخیم
thin
کم پشت کردن
thin
روی یک مادهای برای ایجاد قط عات متصل مورد نیاز
thin
پنجره نمایش داده شده تک خط
thin
وسیله RAM با سرعت دستیابی سریع با استفاده از ماتریس خانههای مغناطیسی و ماتریس بنوک خواندن و نوشتن برای دستیابی به آنها
thin
رقیق کردن
thin
بسمت سیار ودور از میله شماره 1 بولینگ
thin
تیم متوسط
thin
با یک فاصله کم بین دو سطح
thin
نازک شدن
thin
نازک
thin
باریک
thin
لاغر
thin
نزار
thin
کم چربی
thin
کم پشت
thin
رقیق
thin
کم مایه
thin
سبک
thin
کم کردن
thin
نازک کردن
thin
بطور رقیق
thin
کم جمعیت
thin
رقیق و ابکی
thin
رقیق کردن لاغر کردن
wear thin
<idiom>
بی ارزش شدن
into thin air
<idiom>
بطور کامل
thick and thin
در هر حال
thick and thin
در دشواری وسهولت
thick and thin
راسخ
thin bearded
کوسه
thin bearded
تنک ریش
thin board
لا
thin Ethernet
شبکه پیاده سازی شده با استفاده از کابل loaxial و اتصالات BNC و محدود به چند متری میشود
as thin as a rake
<idiom>
مثل نی قلیان
wear thin
<idiom>
به مرور زمان لاغر شدن
through thick and thin
<idiom>
دربین زمانهای خوب وبد،از بین مشکلات وسختیها
thin skinned
حساس
thin skinned
پوست نازک
wafer-thin
بینهایتنازکومسطح
through thick and thin
درهمه حالی
thin skinned
نازک نارنجی
as thin as lath
<idiom>
لاغر
out of thin air
<idiom>
ازهیچ یا ازهیچ جا
thin skinned
دارای پوست نازک
to vanish into thin air
<idiom>
دود شد و به هوا رفت
thin walled cylinder
استوانه جدار نازک
thin window display
نمایشی یک خطی که روی صفحات کلید و کامپیوترهای دستی بکار می رود
spread oneself too thin
<idiom>
با یک دست چند هندوانه برداشتن
thin layer chromatography
کروماتوگرافی لایه نازک
to vanish into thin air
<idiom>
آب شد و به زمین رفت
skate on thin ice
<idiom>
ریسک کردن
to vanish into thin air
<idiom>
گم و گور شدن
It vanished into thin air.
دود شد ورفت هوا
thin plate battery
باتری صفحه نازک
thin plate weir
سرریز لبه تیز
film
فیلم سینما
film
غبار
film
پرده نازک
film
غشا
film
فیلم
film
فیلم عکاسی
film
تاری چشم فیلم برداشتن از
film
پوسته
film
سینما
The guy vanished into thin air .
طرف یکدفعه غیبش زد
Thick ( sparse , thin ) hair .
موی پرپشت ( کم پشت )
thin boards for inlaid work
لای مثلث
thin boards for inlaid work
لای بغل شیش
film leader
سر
film leader
فیلم
film pack
جایفیلم
film speed
ضبطشتاب
film sprocket
پایهنگهدارفیلم
roll film
فیلملولهای
sheet film
فیلمصفحهای
film cutout
فیوز پوستهای
film badge
علامت تشعشعات اتمی
The message of the film is that ...
پیام این فیلم این است که ...
film badge
برگ شناسایی فیلم
positive film
فیلم مثبت
film disc
صفحهفیلم
film developer
سازنده فیلم
film evaporator
تبخیر کننده پوسته
gas film
لایه یا قشر گازی
film resistor
مقاومت غشایی
magnetic film
لایه فیلم مغناطیسی
magnetic film
غشاء مغناطیسی
film recorder
فیلم نگار
film star
ستارهیکفیلم- سوپراستار
film recorder
ضباط فیلم
x ray film
فیلم رونتگن
cartridge film
فیلمفشنگی
cassette film
فیلمدوربین
film reader
فیلم خوان
reversal film
فیلم معکوس
oxide film
قشر اکسیدی
film-strip
نوار فیلم
lidding film
کلاهک لیوان
unwatchable
[film, TV]
<adj.>
ارزش دیدن نداشته باشد
[فیلم یا تلویزیون]
acetate film
پوسته استاتی
acetate film
فیلم استاتی
instruction film
فیلم اموزشی
negative film
فیلم منفی
film-strips
نوار فیلم
film strip
نوار فیلم
oxide film
لایه اکسیدی
oxidation film
قشر اکسید
lidding film
سرپوش لیوان
instruction film
فیلم درسی
film cassette chamber
محلقرارگیریفیلم
magnetic film memory
حافظه با فیلم مغناطیسی
film guide rail
ریلراهنمایفیلم
film guide roller
حلقهراهنمایفیلم
To take pictures. To photograph. To film.
عکس انداختن
film advance mode
دکمه رد کردن فیلم
still video film disc
سطحفلاپیدیسک
film rewind system
دستگاهپرگردانفیلم
film rewind knob
دکمهچرخشفیلم
She portrays a dancer in the film.
او
[زن]
نقش یک رقاص
[زن]
را در فیلم بازی می کند.
film leader indicator
راهنمایفیلمخودکار
magnetic film storage
ذخیره فیلم مغناطیسی
Make three copies of each film.
از هر فیلم سه تا کپی بکنید.
film drying cabinet
مخزنخشککنندهعکس
It was a sI'lly boring film (movie).
فیلم لوس وخنکی بود
not circuit
مدار نقض
or circuit
مدار OR
not circuit
مدار نفی
circuit
حوزه صلاحیت دادگاه
circuit
دایره
circuit
اطلاعات مربوط به توانایی یک مدار مخصوص
circuit
طرح گرافیکی یک مدار
circuit
روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
circuit
مداری که امکان ارتباط داده دو جهته برقرار میکند
circuit
مدار منط قی که روی ورودیهای دودویی برای تولید خروجی طبق مجموعه توابع سخت افزاری عملیات انجام میدهد
circuit
جریان الکتریکی
circuit
پیست اسبدوانی
circuit
پیست اتومبیلرانی
circuit
مدار جریان
circuit
اتصال الکتریکی
circuit
مسیر گردش
circuit
دورچیزی گشتن درمداری سفر کردن
circuit
یچ کردن عملیات انجام میدهد
circuit
مدار الکترونیکی که از چندین دروازه منط ق تشکیل شده است مثل :Exor , OR , And
circuit
وسیله نصب مسط ح که شیارهای هادی فلزی دارد که روی سطح آن چاپ شده اند و پس از نصب اجزای دیگر مدار کامل میشود
circuit
وسیلهای که ولتاژ یا جریان یا امیدانس یا سیگنال یک مدار را اندازه گیری میکند
circuit
حوزه قضایی یک قاضی دور
circuit
دوره
circuit
گردش
circuit
جریان حوزه
circuit
حوزه قضائی
circuit
اتحادیه کنفرانس
circuit
مدار
circuit
مسیر
circuit
نصب تختهای که عناصری که بعداگ بهم وصل شده
circuit
و یک مدار را تشکیل می دهند بهم وصل میکند
circuit
ارتباط بین عناصر الکترونیکی که عملی را انجام می دهند
circuit
احاطه کردن
circuit
وسیلهای که عناصر را با قط ع برق در صورت بروز شرایط غیر عادی محافظت میکند
printed circuit
مدار چاپی
primary circuit
مدار ورودی
parallel circuit
مدار شنتی
simple circuit
مدار توان
power circuit
مدار توان
parallel circuit
مدار موازی
phantom circuit
مدار چهار سیمی
phantom circuit
مدار فانتوم
plate circuit
مدار صفحه اند
polyphase circuit
مدار چندفاز
phantom circuit
مدار دو خطه تلفنی
output circuit
مدار خروجی لامپ الکترونی
oscillating circuit
مدار نوسان
modulation circuit
مدار مدولاسیون
microphone circuit
مدار میکروفن
measuring circuit
مدار سنجش
line circuit
مدار سیگنال
line circuit
جریان شبکه
linear circuit
مدار خطی
local circuit
مدار محلی
logic circuit
مدار منطقی
magnetic circuit
مدار مغناطیسی
micrielectronic circuit
مدار میکروالکترونیکی
metallic circuit
مدار فلزی
mosatble circuit
مدار تک پایا
multidrop circuit
شبکهای که ارتباط بین چندین ترمینال و کامپیوتر مرکزی را فراهم میکند ولی نه مستقیما بین ترمینالها
multiphase circuit
مدار چند فازه
network circuit
اتصال شبکه
open circuit
اتصال باز
open circuit
مدار باز
non inductive circuit
مدار ناخودالقا
neural circuit
مدار عصبی
line circuit
مدار خطی
network circuit
مدار شبکه
multipoint circuit
مدار چند نقطهای
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com