English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
throwing line نیمدایرهای که پرتابگر نیزه نباید از ان تجاوز کند
Other Matches
throwing باخت عمدی پرتاب توپ به بالا در موقع سرویس فنون پرتابی
throwing تابیدن
throwing ناگه وازا پرتاب وزنه پرتاب چکش
throwing پاس
throwing لنگ
throwing ویران کردن
throwing پرت کردن افکندن
throwing انداختن
throwing پرتاب
throwing the hammer پرتاب چکش
discus throwing پرتاب دیسک
I feel like throwing up. <idiom> دارم بالا میارم.
throwing apparatus لوازم پرتاب
throwing circle دایره پرتاب نیزه
throwing sector نقطه فرود وسیله پرتاب شده
throwing the javelin پرتاب نیزه
throwing events رشتههای پرتابی
line to line voltage ولتاژ بین دو خط
line to line fault اتصال کوتاه بین دو فاز
line to line fault اتصال کوتاه دوقطبی
line to line fault اتصال کوتاه خط به خط
line to line fault تماس خطوط
line to line spacing فاصله سطور
line to line voltage ولتاژ زنجیر شده
line by line milling فرز کردن سطر به سطر
line by line milling فرز کردن سطری
line by line analysis تجزیه سطر به سطر
line-up به ترتیب ایستادن
to come in to line موافقت کردن
to come in to line در صف امدن
below the line درامد یا هزینه غیر مترقبه
out of line خارج از خط جبهه
out of line جملاتی مربوط به یک برنامه کامپیوتری که در خط اصلی برنامه نیستند
off line منفصل
off line قطع
off line غیر متصل
line up به خط شدن
on line مستقیم
line-up ردیف ایستادن تیم
down the line ضربه از کنار زمین
line-up به خط شدن
line of d. حد فاصل
on line در خط
line up ردیف ایستادن تیم
on line مورداستعمال
line up به ترتیب ایستادن
on line درون خطی
on line متصل
on line داخل رده
out of line <idiom> ناصحیح
o o line خط تقسیم دیدبانی
the line صف
necessary line خط یاری که تیم مهاجم بایدبه فاصله چهار تماس به ان برسد
mean line خط میان
all along the line درامتدادهمه خط
all along the line در همه جا
along line در خط
old line دارای قدرت در اثر ارشدیت ارشد
line by line سطر به سطر
line out با خط علامت گذاشتن
line out قلمه درختان رادراوردن وبصورت خط منظمی کاشتن
in line شمشیر در وضع حمله
o o line خط دیدبانی سپاه
down the line <idiom> درآینده
line of d. مرز
down line بار کردن پایین خطی
on the line هواپیمای اماده پرواز
Which line goes to ... ? کدام خط راه آهن به ... میرود؟
Which line goes to ... ? کدام خط به ... میرود؟
along line در امتداد خطوط
in line <idiom> با محدودیت متداول
on line help کمک مستقیم
line up <idiom> سازمان دهی کردن ،آماده برای عمل کردن
line up <idiom> به درستی میزان کردن
line up <idiom> به صف کردن
old line محافظه کار
in line همراستا
off line برون خطی
line طناب خط
line خط زدن
line خط صف
line حدود رویه
line طرز
line رشته
line لاین
line محصول
line شعبه
line خط انداختن در
line اتصال فیزیکی به ارسال داده
line خط دار کردن
line نسب
line صفی در خط
line در سمت
line سیم
line خط
line پوشاندن
line استرکردن
line ترازکردن
line جبهه جنگ
line لوله منفردی در سیستم سیالات
line اراستن
line بخط کردن
line جاده
line رانی در پیست مقدر امتیازاعطایی در شرطبندی روی اسب طناب مورد استفاده درقایق
by-line خط فرعی راه اهن
line لجام
line دهنه
line ردیف
line طناب سیم
line ریسمان
line : خط
off line وسایلی که جزو دستگاه کامپیوتری مرکزی نیستند وسایل غیر کامپیوتری یاخودکار
line رسن
Are you still on the line? خط را قطع نکردی؟
line سطر
line رشته بند
line : خط کشیدن
Are you still on the line? هنوز پشت تلفن هستی؟
by line خط فرعی راه اهن
by line خط دوم یافرعی
by line کار یاشغل اضافی وزائد
by-line خط دوم یافرعی
by-line کار یاشغل اضافی وزائد
line telegraphy تلگراف خطی
lyman line خط لیمان
lumber's line خط سینه ناو
mach line موج ضربهای ضعیف
lumber's line خط شاخص قلب نما که مشخص کننده سینه ناو است
line terminal ترمینال خط
private line خط خصوصی
marline or line طناب کوچک دولا
principal line خط رابط نقاط اصلی در روی عکس هوایی خط رابط
marriage line گواهینامه ازدواج
line tester ازمایش کننده خط
marriage line عقدنامه سند ازدواج
line voltage ولتاژ خط
line width پهنای خط
load line خط بار
load line خط دورکشتی که وقتی کشتی کاملا بارگیری شداب تا انجا میرسد
line voltage ولتاژ خطی ولتاژ زنجیرشده ولتاژ خط
line voltage ولتاژ شبکه
lubber line خطی که روی صفحه قطب نماامتداد محور طولی هواپیما رانشان میدهد
load line خطی در اطراف کشتی که نمودار حداکثر فرفیت کشتی میباشد
local line خط محلی
line up billiard بیلیارد کیسه دار با روش برگرداندن گویهای کیسه افتاده به زمین
line transformer مبدل خط
lubber line خط عمودی بر روی صفحه قطب نما
lubber's line نشانگر سینه
lubber's line علامت روی قطبنمای قایق نشاندهنده قسمت جلو و عقب قایق
on line database پایگاه داده درون خطی
overhead line سیمکشی هوایی
phantom line خط فرضی
pipe line خط لوله
pitch line مکان هندسی نقاطی که درانها مراکز نقاط تماس یا گام دندانههای چرخ دنده یادندانه ها اندازه گیری میشود
possibilities line خط امکانات
possibilities line خط بودجه
poverty line خط فقر
price line خط قیمت
phantom line خط سری
out line font فونت متغیر
orienting line خط توجیه
phase line خط مبداء حرکت جنگی
phase line خط خیز
overhead line خط هوایی
outhaul line برون کش
out of line coding کدگذاری برون خطی
pass a line رد کردن طناب
peaked line خط چین
peaked line خط پاره پاره
penny a line ارزان
penny a line پست
penny a line ارزان نویس بی مایه
percolation line خط نفوذ
out line font قلم متغیر
on line system سیستم درون خطی
on line storage حافظه درون خطی
multipoint line خط چند نقطهای
multidrop line پیکربندی سیستم مخابراتی که یک کانال یا خط منفرد رابرای سرویس دادن به ترمینالها بکار می برد خطی با چند افت
multicore line خط چند رشتهای
mould line خط حاصل از تلاقی دو سطح
morning line امتیاز شرطبندی پیش ازمسابقه
mooring line طناب برای مهار کردن قایق به ساحل
mooring line سیم مهار
mooring line طناب مهار مین
message line خط مخابره
median line میانه
neutral line خط بی اثر
new line character دخشه تعویض سطر
on line operation عمل درون خطی
on line operation عملکرد درون خطی
loop line دوراهی
offside line خط فرضی موازی با دروازه
off line storage حافظه برون خطی
off line operation عملکرد برون خطی
nonswitched line خط غیر گزینشی
non switched line خط گزینه نشده
no fire line خط منع اتش توپخانه
no fire line خط منع اتش
night line ریسمان ماهی گیری شبانه
mason's line ریسمان کار
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com