English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 181 (9 milliseconds)
English Persian
tide race جذر و مد سریع اب دریا
Other Matches
against the tide <adv.> مخالف نظام عمومی [اصطلاح مجازی]
tide way روگاه جزرومد
to go with the tide همرنگ جماعت شدن
to go with the tide طبق مقتضیات رفتار کردن
to go with the tide نان را بنرخ روز خوردن
tide (someone) over <idiom> کمک به کسی برای فائق آمدن برشرایط مشکل
tide کشند اب
tide جذر و مد
tide جریان
tide کشند داشتن
tide عید
tide جزرومد ایجاد کردن
tide جزر و مد
tide کشند
tide اتفاق افتادن
mean range of the tide میانگین ارتفاع کشند
food tide طغیان اب
half tide حالت وسط جزر ومد
spring tide جذر و مد با دامنه زیاد حداکثر جذر و مد نهایی دریایی
to tide over a difficulty کردن
spring tide جزر ومد کامل
to tail to the tide باجزرومد حرکت کردن
to tide over a difficulty اشکال را بر طرف
food tide سیل
flood tide اب مد
ebb tide جزر
ebb tide جذر
ebb tide جریان جذر عمیق
ebb tide اب جزر
neap tide جذر و مد حداقل اب
fair tide جریان اب موافق
turn the tide <idiom> چیزی که بنظر شکست خورده بود به پیروزی رساندن
winter tide فصل زمستان
flood tide مد
spring tide فصل بهار
neap tide پائین ترین جزر و مد
tide table نمودار جزر ومد یاکشند
the tide has turned ورق برگشته است
tide rips گرداب جذر و مدی دریا
tide mark داغ مد
tide mark علامتی که مد به هنگام پائین رفتن از خود بر دیواره یاساحل میگذارد
tide gauge جزرو مد نما
tide drain زهکشی کردن با لوله
semidiurnal tide کشند نیمروزه
tide table جدول کشند
tide table جگول جزر و مد
tide waiter مامورگمرک درلب دریا
neap tide دراین حالت نیروی جاذبه ماه وخورشید در خلاف یکدیگر تاثیرمیکند
tide station ایستگاه جزر و مد
neap tide کشندکمینه اب دریا حداقل جذر ومد نهایی اب دریا
neap tide کشندک
neap tide کهکشند
neap tide کمترین جذر و مد
night tide هنگام شب
night tide جزرو مدشبانه
semidiurnal tide کشند نیم روزانه
christmas tide هفتهای که اغاز ان 42دسامبراست
high tide مد یا برکشند
high tide مد
low tide جزر فروکشنده
high tide مد دریا
high tide حداکثر مد دریا
high tide روز جشن
high tide روز سروروشادی
high tide حد اعلای مد دریا اوج
high tide حد اعلی
diurnal tide کشند روزانه
low tide کمترین حد
low tide حداکثر جذر دریا
stem the tide <idiom> جلو موج چیزی را گرفتن
low tide جزر ومد خفیف
to swim against the tide <idiom> بر خلاف جریان آب شنا کردن [اصطلاح مجازی]
christmas tide عیسویه
race قوم
race طبق ه
race ریل لغزنده
race طایفه
race نسل تبار
race مسابقه دادن بسرعت رفتن
race دویدن
race دوران مسیر
race دور
race گردش
race مسابقه
race اسب دوانی
race سرسره ریل
race مسابقه سرعت
race وضعیت خطا در یک مدار دیجیتا که وضعیت یا خروجی مدربستگی به زمان بندی دقیق بین سیگنالهای ورودی دارد.
race course میدان مسابقه
race جوی
race ابراهه
race جدار
race نژاد
race سینی لغزنده
race قاب
race طوقه لغزنده
race نهر
half tide level ارتفاع متوسط کشند اب دریا
low tide or water گاه فروکش اب
low tide or water جزر کامل
swim against the tide/current <idiom> کاری متفاوت از دیگران انجام دادن
tide rising force نیروی کشنداور
the white race نژادسفید
the hu man race نوع بشر
the hu man race نژادانسان
the black race نژاد سیاه
tail race کانال هدایت اب از توربین به خارج
the human race نوع بشر
to ride a race در اسب دوانی شرکت کردن
the white race نژادابیض
rat race <idiom> رها کردن ،تنها گذاشتن
to row a race در مسبابقه کرجی رانی شرکت کردن
to run a race در مسابقه دویدن یاشرکت کردن
to time a race وقت مسابقهای را نگاه داشتن
arms race مسابقه تسلیحاتی
human race بشریت
race meeting برگزاریچنددورمسابقهاسبدوانیدریکدورمسابقه
race relations روشیکهافراددرمسابقهبایکدیگررابطهدارند
A hurdle race . مسابقه دو با مانع
the human race بشریت
stage race مسابقه مرحلهای دوچرخه سواری
rat race عملیات رقابت امیز عنیف وشتاب امیز
he has run his race دوره
he has run his race خودراپیموده
he has run his race است
head race تنوره اسیاب
head race کانال هذایت اب به توربین
horse race مسابقه اسب دوانی
hurdle race اسب دوانی با پرش از موانع
maiden race مسابقه بین اسبهایی که هرگز برنده نشده اند
master race نژاد برتر
front race پیشتازی
race walking مسابقه راهپیمایی
foot race مسابقه راهپیمایی
race horse اسب مسابقه
bearing race جدار یاتاقان
claiming race مسابقه اسبهای هم قیمت
conditional race مسابقه مشروط با ارابه
drag race مسابقه اتومبیلرانی سرعت
endurance race مسابقه استقامت
endurance race مسابقه اتومبیلرانی استقامت
figure race مسابقه اتومبیلرانی درمسیری بشکل 8 لاتین
flat race مسیر هموار بی مانع اسبدوانی
match race مسابقه دو بین دو نفر
harness race مسابقه ارابه رانی
race ring طوقه سرسرهای
race condition حالت نامعینی که به هنگام عملکرد همزمان ددستورالعملهای دو کامپیوتربوجود می اید و امکان شناخت این مسئله که کدام یک از انها ابتدا تمام خواهند شدوجود ندارد
sack race مسابقه دو درحالیکه پای مسابقه دهنده در کیسه پیچیده
race glass دوربین ویژه برای تماشای مسابقه
race ring سینی دوار
row a race مسابقه کرجی رانی دادن
race ring رینگ و پایه مسلسل
race ring رینگ لغزنده سرسره لغزنده طوقه دوار
relay race دو امدادی
selling race مسابقه اسب دوانی که در ان اسب برنده بمعرض مزایده گذارده میشود
produce race مسابقه بین اسبهایی که هنوزکره نداشته اند
post race مسابقهای که صاحب اسب قبلا نام اسب را ثبت میکند
mill race اب اسیاب
mill race جوی اسیاب
nursey race مسابقه اسبهای 2 ساله
obstacle race مسابقه دو با پرش موانع
race card برنامه اسب دوانی
point race مسابقه دوچرخه سواری طولانی چند مرحلهای
selling race مسابقه فروش اسب
road race دو ماراتون
Time and tide wait for no man . <proverb> زمان و جریان آب هرگز منتظر کسى نمى مانند.
red tide [algal bloom] سرخ خیزاب [سرخ شدن آب دریا در اثرانبوه شدن خزه ها]
time and tide wait for no man <proverb> کوزه بودش آب می نامد به دست آب را چون یافت خود کوزه شکست
currency depreciation race تخفیف قیمت پول رایج کشور نسبت به پول سایرممالک که باعث افزایش صادرات میشود
currency depreciation race تجدید نظر در قیمت پول جاری
to poach a start in race نا بهنگام پیش افتادن
middle distance race دو نیمه استقامت 008 تا0051 متر
optional claiming race مسابقهای که صاحب اسب ازادی در فروش یا خودداری از فروش اسب دارد
weight for age race مسابقه اسبها با وزنهای طبق جدول سنی
special weight race مسابقهای که تعیین وزن اضافی ارتباطی با جدول وزن نسبت به سن ندارد
to poach a start in race بدون حق در مسابقه دوازدیگران جلو زدن
Adegenerate ( decadent ) race . نژاد فاسد
Slow but sure wins the race. <proverb> پیروزى از آن کسى است که آهسته و مطمئن مى رود .
slow and steady wins the race اسب تازی دوتک روبشتاب شتراهسته میرودشب وروز
To win the match(race,contest). مسابقه رابردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com