Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English
Persian
tilt-back head
سرتنظیمکجی
Other Matches
to head back
برگشتن
[از جایی که دراصل آمده اند]
eyes in the back of one's head
<idiom>
چهار چشمی پاییدن
eyes in the back of one's head
<idiom>
هوشیار بودن
eyes in the back of one's head
<idiom>
پشت سرش هم چشم داره
to tilt up
به بالا زدن
[یقه]
to tilt up
به بالا کج کردن
[مهندسی]
tilt
منازعه برخورد
tilt
شتاب پرتاب
tilt
شیب داشتن مسابقه نیزه سواری شمشیربازی سواره درقرون وسطی
tilt
شیب
tilt
سرازیری
tilt
نوسان کردن کجی
tilt
کجی تمایل
tilt
یک وری بودن
to tilt up
به بالا پیچیدن
to tilt up
به بالا تا زدن
tilt
یک ورشدن
tilt
دراهتزاز بودن
tilt
سرعت
tilt
کج کردن
tilt
درنوسان بودن
tilt
کج شدن
tilt
زدوخورد
tilt tube
مجرایسایهروشن
full tilt
بسرعت
tilt angle
زاویه انحراف
tilt angle
زاویه تمایل به طرفین
tilt hammer
پتک
tilt material
روپوش
full tilt
باسرعت زیاد
to tilt at the ring
سر سواری حلقه اویزانی رابانوک نیزه برداشتن
tilt material
روکش
tilt and swivel
که روی محوری نصب شده است تا بتواند در بهترین جهت مناسب اپراتور بچرخد
side-tilt lock
قفلکنندهکناری
slat tilt device
وسیلهسرازیریمیله
coupler-tilt tablet
صفحهجفتی
head to head polymer
بسپار سر به سر
back to back credit
اعتبار اتکایی
back to back housing
خانه ی پشت به پشت
head-first
سربجلو
head on
روبرو
head on
از سر
head on
از طرف سر
head on
شاخ بشاخ
over one's head
<idiom>
خیلی سخت برای درک
over one's head
<idiom>
به مقام بالاتری رفتن
one way head
سریکجهته
on/upon one's head
<idiom>
برای خودش
from head to f.
ازسرتاپا
head on
نوک به نوک
head-on
شاخ بشاخ
head-first
باکله
head first
سربجلو
head first
باکله
head-on
نوک به نوک
head-first
از سر سراسیمه
to keep one's head
ارام یاخون سردبودن
head
سرستون
head-on
روبرو
head-on
از طرف سر
head-on
از سر
head first
از سر سراسیمه
Off with his head !
سرش را ببرید !
head well
مادر چاه
head well
چاه پیشکار
get it through one's head
<idiom>
فهمیدن ،باورداشتن
head for
به سمت معینی در حرکت بودن
go to one's head
<idiom>
مغرور شدن
head out
<idiom>
ترک کردن
head-on
<idiom>
برعلیه کسی بودن
keep one's head
خونسردبودن
keep one's head
دست پاچه نشدن
head-on
<idiom>
فرجام مواجه شدن با
head off
<idiom>
مانع شدن از ،جلوگیری کردن
head off
<idiom>
به عقب برگشتن
to head off
عازم شدن
[گردش]
head way
پیشروی
head way
بلندی طاق سرعت
head way
پیشرفت
to go off one's head
دیوانه شدن
to get anything into ones head
چیزیراحالی شدن یافهمیدن متقاعدشدن
per head
متوسطمیانگین
head down
دور کردن قسمت جلوی قایق از باد
R/W head
وسیله
R/W head
HEAD WRITE/READ
head to head
رقابت شانه به شانه
head up
بردن قسمت جلوی قایق بسمت باد
over head
هزینه سربار
off with his head
سرش را از تن جدا کنید
head way
بجلو
head
دماغه
head
انتهای میز بیلیارد
head
هد
head
ضربه با سر
head
توپی کامل و سایر متعلقات
head
مواجه شدن سرپرستی شدن به وسیله
head
عازم شدن سرپل گرفتن
head
سرپل توالت ناو
head
رهبر یا دسته پیشرو یک ستون
head
پیش رو
head
عناصر اولیه ستون
head
دستشویی قایق بالای بادبان
head
نوک پیکان
head
ارتفاع فشاری
head
ارتفاع ریزش سر رولور سر
head
دهنه ابزار
head
رهبری کردن مقاومت کردن
head
موضوع در راس چیزی واقع شدن
head
عنوان مبحث
head
راس
head
سرفشنگ
head
عمده
head
دارای سرکردن
head
: سرگذاشتن به
head
مهم
head
سالار عنوان
head
موضوع
head
منتها درجه موی سر
head
فهم
head
خط سر
head
فرق سرصفحه
head
سردرخت
head
ریاست داشتن بر رهبری کردن
head
دربالا واقع شدن
head
سر
head
کله
head
راس عدد
head
نوک
head
ابتداء
head
انتها دماغه
head
دهانه
head
رئیس
head
اصلی
go head
پیش بروید
head
طول سر اسب بعنوان مقیاس فاصله برنده از نفر بعد
keep one's head
<idiom>
well head
سر چشمه
head up
<idiom>
رهبر
go to head of
مست کردن
with head on
سربه پیش سر به جلو
go head
ادامه بدهید بفرماید
head off
دور کردن قسمت جلوی قایق از باد
head
شبکه یا بدنه
head
افت
head
دادهای که نشان داده آدرس شروع لیست دادههای ذخیره شده در حافظه است
head
دیسک مخصوص برای تمیز کردن نوک خواندن / نوشتن دیسک
head
بعد بالایی کتاب یا بدنه
head
بخش بالایی وسیله
head
وسیله ارتباطی بین آنتن و شبکه کابل تلویزیونی
head
اولین عنصر داده در لیست بودن
head switching
فعال کردن نوک خواندن ونوشتن به هنگام خوانده ونوشته شدن اطلاعات توسط دستگاه ذخیره با دستیابی تصادفی
head strong
سرسخت
head tire
روسری
head tire
پوشاک سر
head cold
نزله
head stone
سنگ قبر
head stock
پایه
head waiter
سرپیشخدمت
head wall
دیواریکه در بالادست یک ابگیرساخته میشود
head water
سرچشمه
head strong
لجباز لجوج
head strong
خود رای
head strong
خودسر
head stock
بستر
head stock
یاتاقان
head stock
راهنمای عملیات ورزشی دسته جمعی در مدارس وغیره
head stock
کلاهک
head cold
سرماخوردگی معمولی زکام
head stock
سردستگاه
head stock
قطعهای که قسمت مهم دستگاه بر ان قرار دارد
head stock
جعبه هرزگردماشین تراش
head stone
سنگ روی گور
head stone
سنگ بنیاد
head stone
سنگ زاویه
head stream
سرچشمه رودخانه
head string
خط عرضی فرضی وسط میزبیلیارد
head shrinker
<idiom>
روانپزشک
head crash
برخورد فیزیکی نوک خواندن /نوشتن با سطح دیسک برخورد نوک خواندن ونوشتن با سطح ضبط شونده یک دیسک سخت که نتیجه اش از دست اطلاعات میباشد خرابی هد
head wind
باد مخالف
heels over head
وارونه
head gear
پوشش سر
head gear
روسری
head gear
کلاه تمرین بوکس
head's party
گروه نظافت
head groom
میراخور
head of a rivet
سر پرچ
head hunt
بریدن سردشمن وبردن ان بعنوان غنیمت ونشانه پیروزی
head word
کلمه یاجملهای که در سراغاز فصل یا بخش کتاب نوشته میشود
head injury
اسیب سر
head lamp
چراغ پیشانی
head work
کار فکری
head work
فکر روشن
head wind
باد روبرو
head gate
دریچه بالادست سد
head crash
شکستگی هد
head dip
نشستن روی تخته موج وفروبردن سر به موج
head water
بالای رودخانه بالارود
head tire
ارایش مو
head water
طراز اب در نهر
head dress
روسری
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com