English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
time bargain قرارداد فروش سلم و سلف سهام
Other Matches
bargain چانه زنی در معاملات معامله
to bargain for بودن
into the bargain بعلاوه
bargain معامله
bargain خرید ارزان
to bargain a way درازای چیزی واگذار کردن
to bargain for تهیه دیدن
bargain سودا
bargain قرارداد معامله خرید ارزان
bargain بیع وشراء
bargain داد و ستد
bargain معامله شیرین چانه زدن در معامله معامله باصرفه انجام دادن
bargain معامله باصرفه
bargain مذاکره
bargain چانه زنی در معامله
bargain قرارداد معامله بستن
bargain چانه زدن
to bargain for منتظریا اماده
bargain داد و ستد چانه زدن
into the bargain بالای ان
strike a bargain معامله کردن
wage bargain چانه زنی دستمزد
cancellation of bargain اقاله کردن معامله
plea bargain توافق مدافعه [حقوق]
to strike a bargain درمعامله موافقت پیداکردن
unconscionable bargain معامله نامعقول
bargain hunter کسی که دنبال قیمت خیلی ارزان می گردد.
To drive a hard bargain. درداد وستد سخت گیر بودن
Its well worth . Its a bargain at the price . شیرین می ارزد
drive a hard bargain <idiom> انعقاد معامله بودن هیچ سودی
I'll let you know when the time comes ( in due time ) . وقتش که شد خبر میکنم
have a time <idiom> زمان خوبی داشتن
on time مدت دار
off time مرخصی
on time <idiom> سرساعت
old time قدیمی
keep time <idiom> نگهداری میزان و وزن
keep time <idiom> زمان صحیح رانشان دادن
at the same time ضمنا"
have a time <idiom> به مشکل بر خوردن
against time تایم گیری
against time رکوردگیری
time in ادامه بازی پس از توقف
time is up وقت گذشت
at a specified time در وقت معین یا معلوم
from time to time <idiom> گاهگاهی
It's time وقتش رسیده که
There is still time before I go. هنوز وقت هست تا اینکه من راه بیفتم.
once upon a time روزی
take off (time) <idiom> سرکار حاضر نشدن
take one's time <idiom> انجام کاری بدون عجله
in the time to come در
some other time دفعه دیگر [وقت دیگر]
at another time در زمان دیگری
There is yet time. هنوز وقت هست.
at this time <adv.> درحال حاضر [عجالتا] [اکنون ] [فعلا]
behind time بی موقع
time will tell در آینده معلوم می شود
take your time عجله نکن
out of time بیجا
behind time دیر
time after time <idiom> مکررا
once upon a time یکی بودیکی نبود
time out <idiom> پایان وقت
at the same time در ان واحد
while away the time <idiom> زمان خوشی را گذراندن
one at a time یکی یکی
in no time <idiom> سریعا ،بزودی
at the same time در عین حال
in time <idiom> قبل از ساعت مقرر
out of time بیموقع
out of time بیگاه
for the time being <idiom> برای مدتی
it is time i was going وقت رفتن من رسیده است
what is the time? وقت چیست
to d. a way one's time وقت خودرا به خواب و خیال گذراندن
time سیگنالهایی که به درستی ارسال داده را همان می کنند
all-time همیشگی
all-time بیسابقه
all-time بالا یا پایینترین حد
one-time پیشین
one-time قبلی
one-time سابق
from time to time هرچندوقت یکبار
from time to time گاه گاهی
from this time forth ازاین ببعد
what is the time? چه ساعتی است
what time is it? چه ساعتی است
i time time Instruction
just in time درست بموقع
just in time روشی درتدارک مواد که در ان کالاهای مورد نظر درست در زمان نیاز دریافت میشود
two time دو حرکت ساده
in time بجا
in time بموقع
in the time to come اینده
in the mean time ضمنا
in no time خیلی زود
up time زمان بین وقتی که وسیله کار میکند و خطا ندارد.
to know the time of d اگاه بودن
to know the time of d هوشیاربودن
to keep time موزون خواندن یارقصیدن یاساز زدن یاراه رفتن وفاصله ضربی نگاه داشتن
from this time forth زین سپس
from this time forth ازاین پس
down time مرگ
down time زمان تلف
down time زمان توقف
down time زمان بیکاری
down time وقفه
down time زمان تلفن شده
down time مدت از کار افتادگی
about time <idiom> زودتراز اینها
all the time <idiom> به طور مکرر
off time وقت ازاد
do time <idiom> مدتی درزندان بودن
Once upon a time . یکی بود یکی نبود ( د رآغاز داستان )
One by one . One at a time . یک یک ( یکی یکی )
mean time ساعت متوسط
for the time being عجالت
four-four time چهارهچهارم
three-four time نت
two-two time نتدودوم
many a time چندین بار
many a time بارها
f. time روزهای تعطیل دادگاه
since that time. thereafter. ازآن زمان به بعد (ازاین پس )
What time is it?What time do you have? ساعت چند است
even time دویدن 001 یارد معادل 5/19متر در01 ثانیه
mean time زمان متوسط
At the same time . درعین حال
Our time is up . وقت تمام است
once upon a time روزگاری
What have you been up to this time? حالا دیگر چه کار کردی ؟ [کاری خطا یا فضولی]
time فرصت
time فرصت موقع
time دفعه وقت چیزی رامعین کردن
time وقت قرار دادن برای
time به موقع انجام دادن وقت نگاهداشتن
time تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
time and again بکرات
time تایم
time وقت معین کردن
for the first [last] time برای اولین [آخرین] بار
time متقارن ساختن
time مرورزمان را ثبت کردن
time زمانی موقعی
time ساعتی
time and again چندین بار
time خیر زمانی مشخصی ایجاد کند
time ایجاد پشتیبان خودکار پس از یک مدت زمانی یا در یک زمان مشخص در هر روز
time ثیر قرار میدهد
time انتخاب صحیح فرکانس ساعت سیستم برای امکان رودن به رسانههای کندتر و..
time TIفرمان E
time زمانی که طول می کشد تا دیسک چرخان پس از قط ع برق می ایستد
time آزمایشی که خرابی کابل را با ارسال سیگنال روی کابل و اندازه گیری زمان برگشتن آن می سنجند
time زمان بین شروع و خاتمه عمل معمولاگ بین آدرس دهی محلی ازحافظه و دریافت داده
time اندازه گیری زمان یک عملیات
time زمانی که به صورت ساعت , دقیقه , ثانیه و... بیان شود
she is near her time وقت زاییدنش نزدیک است
time تا نتیجه در صفحه فاهر شود.2-سرعتی که سیستم به درخواستی پاسخ میدهد
time [s] <adv.> دفعه
there is a time for everything دارد
there is a time for everything هرکاری وقتی
time سیگنال ساعت که تمام قط عات سیستم را همان میکند
time مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
time زمانی که پیام ها باید پیش از پردازش یا ارسال صبر کنند
time 1-سیگنالی که به صورت پایه برای مقاصد زمان بندی استفاده شود.2-سیگنال پیاپی در اسیلوسکوپ برای جابجا کردن اشعه روی صفحه نمایش
time روش ترکیب چندین سیگنال به یک سیگنال ترکیبی سریع , هر سیگنال ورودی الگوبرداری میشود و نتیجه ارسال میشود , گیرنده سیگنال را مجدداگ می سازد
specified time وقت معین
time 1-مدت زمان بین وقتی که کاربر عملی را آغاز میکند
time زمانی که جمع کننده عمل جمع را انجام میدهد
any time <adv.> درهمه اوقات
some time or other یک وقتی
some time یک وقتی
at any time <adv.> هر بار
time out ساعت غیبت کارگر
some time مدتی
time گاه
time out ایست
time out مهلت
time زمانه
time out تایم
time هنگام
time فرصت مجال
time زمان
time out معتبر نبودن پس از یک دوره زمانی
time وقت
some time or other یک روزی
any time <adv.> هر بار
time ایام
time out وقفه فاصله
time عهد
time روزگار
at any time <adv.> همیشه
time مدروز
time مدت
any time <adv.> همیشه
time [s] <adv.> بار
at any time <adv.> درهمه اوقات
time slice برش زمانی
time slicing قطعه کردن زمان
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com