English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
time estimation براورد زمانی
Other Matches
to be in estimation ارجمندیامحترم بودن
over estimation بیش از حد براورد کردن
over estimation دست بالا گرفتن
over estimation زیادی درنظر گرفتن
over estimation تخمین بیش از حد
estimation تخمین
estimation پیش بینی تقویم
estimation براورد
estimation تخمین زدن
estimation حدس گمان
to hold in estimation قدردانی کردن از
to hold in estimation محترم یاارجمند داشتن
point estimation براورد نقطهای
parameter estimation تخمین پارامترها
to sank in one's estimation ازنظرکسی افتادن
point estimation تخمین نقطهای
to sank in one's estimation پیش کسی بی اعتبارشدن
parameter estimation براوردپارامترها
ratio estimation براور نسبتی
I'll let you know when the time comes ( in due time ) . وقتش که شد خبر میکنم
down time زمان تلفن شده
down time مدت از کار افتادگی
all the time <idiom> به طور مکرر
Our time is up . وقت تمام است
One by one . One at a time . یک یک ( یکی یکی )
about time <idiom> زودتراز اینها
in no time <idiom> سریعا ،بزودی
Once upon a time . یکی بود یکی نبود ( د رآغاز داستان )
down time وقفه
two-two time نتدودوم
in the time to come اینده
since that time. thereafter. ازآن زمان به بعد (ازاین پس )
What time is it?What time do you have? ساعت چند است
At the same time . درعین حال
down time مرگ
even time دویدن 001 یارد معادل 5/19متر در01 ثانیه
down time زمان توقف
three-four time نت
down time زمان بیکاری
down time زمان تلف
do time <idiom> مدتی درزندان بودن
for the time being <idiom> برای مدتی
at this time <adv.> درحال حاضر [عجالتا] [اکنون ] [فعلا]
take your time عجله نکن
time will tell در آینده معلوم می شود
behind time بی موقع
behind time دیر
at the same time در عین حال
at the same time در ان واحد
at the same time ضمنا"
It's time وقتش رسیده که
at a specified time در وقت معین یا معلوم
against time رکوردگیری
against time تایم گیری
There is still time before I go. هنوز وقت هست تا اینکه من راه بیفتم.
There is yet time. هنوز وقت هست.
from time to time <idiom> گاهگاهی
have a time <idiom> به مشکل بر خوردن
have a time <idiom> زمان خوبی داشتن
keep time <idiom> زمان صحیح رانشان دادن
keep time <idiom> نگهداری میزان و وزن
on time <idiom> سرساعت
take off (time) <idiom> سرکار حاضر نشدن
take one's time <idiom> انجام کاری بدون عجله
time after time <idiom> مکررا
time out <idiom> پایان وقت
while away the time <idiom> زمان خوشی را گذراندن
in time <idiom> قبل از ساعت مقرر
some other time دفعه دیگر [وقت دیگر]
at another time در زمان دیگری
four-four time چهارهچهارم
she is near her time وقت زاییدنش نزدیک است
once upon a time یکی بودیکی نبود
once upon a time روزگاری
once upon a time روزی
on time مدت دار
old time قدیمی
off time مرخصی
off time وقت ازاد
mean time ساعت متوسط
mean time زمان متوسط
many a time بارها
many a time چندین بار
to d. a way one's time وقت خودرا به خواب و خیال گذراندن
one at a time یکی یکی
out of time بیموقع
out of time بیگاه
some time یک وقتی
some time مدتی
some time or other یک وقتی
some time or other یک روزی
specified time وقت معین
there is a time for everything هرکاری وقتی
there is a time for everything دارد
time and again چندین بار
time and again بکرات
time in ادامه بازی پس از توقف
time is up وقت گذشت
out of time بیجا
to keep time موزون خواندن یارقصیدن یاساز زدن یاراه رفتن وفاصله ضربی نگاه داشتن
to know the time of d هوشیاربودن
from time to time هرچندوقت یکبار
from time to time گاه گاهی
all-time بیسابقه
all-time بالا یا پایینترین حد
from this time forth ازاین ببعد
from this time forth زین سپس
from this time forth ازاین پس
for the time being عجالت
one-time پیشین
one-time قبلی
two time دو حرکت ساده
one-time سابق
all-time همیشگی
what is the time? وقت چیست
what is the time? چه ساعتی است
to know the time of d اگاه بودن
just in time روشی درتدارک مواد که در ان کالاهای مورد نظر درست در زمان نیاز دریافت میشود
just in time درست بموقع
it is time i was going وقت رفتن من رسیده است
in time بجا
in time بموقع
in the time to come در
in the mean time ضمنا
in no time خیلی زود
i time time Instruction
up time زمان بین وقتی که وسیله کار میکند و خطا ندارد.
what time is it? چه ساعتی است
f. time روزهای تعطیل دادگاه
any time <adv.> هر بار
time مرورزمان را ثبت کردن
for the first [last] time برای اولین [آخرین] بار
time زمانی که به صورت ساعت , دقیقه , ثانیه و... بیان شود
time تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
time هنگام
time به موقع انجام دادن وقت نگاهداشتن
time آزمایشی که خرابی کابل را با ارسال سیگنال روی کابل و اندازه گیری زمان برگشتن آن می سنجند
time فرصت مجال
What have you been up to this time? حالا دیگر چه کار کردی ؟ [کاری خطا یا فضولی]
at any time <adv.> همیشه
any time <adv.> همیشه
at any time <adv.> درهمه اوقات
any time <adv.> درهمه اوقات
time وقت
time زمان
time TIفرمان E
time گاه
time [s] <adv.> دفعه
time زمانه
time فرصت موقع
time تایم
time فرصت
time ساعتی
time زمانی موقعی
time ایام
time وقت قرار دادن برای
time روزگار
time دفعه وقت چیزی رامعین کردن
time مدروز
time عهد
time مدت
time وقت معین کردن
time متقارن ساختن
time ثیر قرار میدهد
time out مهلت
time out معتبر نبودن پس از یک دوره زمانی
time روش ترکیب چندین سیگنال به یک سیگنال ترکیبی سریع , هر سیگنال ورودی الگوبرداری میشود و نتیجه ارسال میشود , گیرنده سیگنال را مجدداگ می سازد
time مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
time زمانی که پیام ها باید پیش از پردازش یا ارسال صبر کنند
time 1-سیگنالی که به صورت پایه برای مقاصد زمان بندی استفاده شود.2-سیگنال پیاپی در اسیلوسکوپ برای جابجا کردن اشعه روی صفحه نمایش
time زمانی که جمع کننده عمل جمع را انجام میدهد
time 1-مدت زمان بین وقتی که کاربر عملی را آغاز میکند
time out وقفه فاصله
time زمان بین شروع و خاتمه عمل معمولاگ بین آدرس دهی محلی ازحافظه و دریافت داده
time تا نتیجه در صفحه فاهر شود.2-سرعتی که سیستم به درخواستی پاسخ میدهد
time خیر زمانی مشخصی ایجاد کند
time زمانی که طول می کشد تا دیسک چرخان پس از قط ع برق می ایستد
time انتخاب صحیح فرکانس ساعت سیستم برای امکان رودن به رسانههای کندتر و..
time ایجاد پشتیبان خودکار پس از یک مدت زمانی یا در یک زمان مشخص در هر روز
time [s] <adv.> بار
time سیگنالهایی که به درستی ارسال داده را همان می کنند
time out تایم
at any time <adv.> هر بار
time out ایست
time سیگنال ساعت که تمام قط عات سیستم را همان میکند
time out ساعت غیبت کارگر
time اندازه گیری زمان یک عملیات
time of origin زمان ارسال پیام
to beat time ضلاب یافاصله ضربی گرفتن
time on target زمان روی هدف
time on target اتش زمان روی هدف
time on target زره
time orderly نگهبان اعلام ساعت
to bide ones time منتظرفرصت شدن
time out of minds زمانی که کسی یاد ندارد
time out of minds عهد دقیانوس
time sense حس زمانی
time series سریهای زمانی
time of flight زمان پرواز هواپیما
time of flight زمان پرواز گلوله
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com