English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
English Persian
time interval فاصله زمانی
time interval زمان طی شده
Other Matches
interval دوهای تمرینی ارام
interval فاصله اختلاف فاصله مدت زمان
interval فاصله تاکتیکی
interval خلال
interval فترت
interval ایست وقفه
interval فرجه
interval مدت
interval فاصله
interval وقفه
interval فاصله زمانی
interval توقف کوتاه بین دو عمل
interval فاصله [ریاضی]
interval بازه [ریاضی]
mode interval فاصله نما
keying interval فاصله زمانی بین دو انعکاس موج رادار
fiducial interval فاصله اطمینان
confidence interval فاصله اعتماد
confidence interval فاصله اطمینان
grid interval فواصل شبکه بندی نقشهای
close interval فرمان " فاصله جمع " فرمان " جمع به جلو "
class interval فاصله طبقه
class interval حدود طبقه
retrace interval دوره بازگشت
class interval دامنه طبقه
normal interval فاصله معمولی صف
normal interval از جلونظام
normal interval فرمان از جلو نظام
recurrence interval دوره تناوب
relief interval استراحت متناوب
reorder interval زمان بین دو سفارش
surface interval فاصله بین غواصهای متوالی از سطح اب
contour interval فاصله خطوط واصل
return interval دوره بازگشت
contour interval فاصله میزان منحنی
recurrence interval زمان برگشت
interval trailing تمرین استقامت و اماده سازی
burst interval فاصله ترکش گلوله ها در یک رگبار
vertical interval فاصله عمودی
vertical interval اختلاف ارتفاع
interval timer زمان سنج فاصله
preparatory interval دوره امادگی
interval scale مقیاس فاصلهای
closed interval فاصله محدود [کراندار] [ریاضی]
work interval کار متناوب
interval confidence دامنه اطمینان
interval estimate براورد فاصلهای
interval exercises تمرینهای متناوب
interval reinforcement تقویت فاصلهای
interval schedule برنامه فاصلهای
interval timer شیوهای که بوسیله ان زمان سپری شده میتواند توسط یک سیستم کامپیوتری بررسی شود
lucid interval حالت افاقه
work interval کار فاصلهای تمرین فاصلهای
interval confidence فاصله اطمینان
lunitidal interval فاصله زمانی بین عبور ماه از نقطهای وایجادمد در ان نقطه
open interval فاصله نا محدود [بی کران] [ریاضی]
grid interval فاصله خطوط شبکه
lucid interval دوران افاقه
predicting interval فاصله زمانی پیش بینی شده هدف سبقت پیش بینی شده هدف
fixed interval schedule برنامه فاصلهای ثابت
ideal irrigation interval فاصله مطلوب ابیاری
variable interval schedule برنامه فاصلهای متغیر
I'll let you know when the time comes ( in due time ) . وقتش که شد خبر میکنم
once upon a time روزگاری
have a time <idiom> زمان خوبی داشتن
take off (time) <idiom> سرکار حاضر نشدن
at the same time در ان واحد
have a time <idiom> به مشکل بر خوردن
in no time <idiom> سریعا ،بزودی
while away the time <idiom> زمان خوشی را گذراندن
one at a time یکی یکی
on time <idiom> سرساعت
keep time <idiom> نگهداری میزان و وزن
keep time <idiom> زمان صحیح رانشان دادن
once upon a time یکی بودیکی نبود
take one's time <idiom> انجام کاری بدون عجله
time after time <idiom> مکررا
at a specified time در وقت معین یا معلوم
time out <idiom> پایان وقت
at the same time ضمنا"
in time <idiom> قبل از ساعت مقرر
out of time بیگاه
some other time دفعه دیگر [وقت دیگر]
at another time در زمان دیگری
time is up وقت گذشت
time will tell در آینده معلوم می شود
i time time Instruction
There is yet time. هنوز وقت هست.
out of time بیموقع
f. time روزهای تعطیل دادگاه
out of time بیجا
take your time عجله نکن
at the same time در عین حال
behind time دیر
behind time بی موقع
It's time وقتش رسیده که
time in ادامه بازی پس از توقف
at this time <adv.> درحال حاضر [عجالتا] [اکنون ] [فعلا]
from time to time <idiom> گاهگاهی
it is time i was going وقت رفتن من رسیده است
what is the time? وقت چیست
to know the time of d هوشیاربودن
all-time همیشگی
all-time بیسابقه
all-time بالا یا پایینترین حد
one-time پیشین
one-time قبلی
from time to time هرچندوقت یکبار
from time to time گاه گاهی
one-time سابق
from this time forth ازاین ببعد
from this time forth زین سپس
from this time forth ازاین پس
what is the time? چه ساعتی است
what time is it? چه ساعتی است
just in time درست بموقع
just in time روشی درتدارک مواد که در ان کالاهای مورد نظر درست در زمان نیاز دریافت میشود
to know the time of d اگاه بودن
to keep time موزون خواندن یارقصیدن یاساز زدن یاراه رفتن وفاصله ضربی نگاه داشتن
in time بجا
in time بموقع
in the time to come اینده
in the time to come در
in the mean time ضمنا
two time دو حرکت ساده
in no time خیلی زود
to d. a way one's time وقت خودرا به خواب و خیال گذراندن
up time زمان بین وقتی که وسیله کار میکند و خطا ندارد.
for the time being عجالت
many a time چندین بار
down time زمان بیکاری
down time وقفه
down time زمان تلفن شده
down time مدت از کار افتادگی
off time وقت ازاد
One by one . One at a time . یک یک ( یکی یکی )
Once upon a time . یکی بود یکی نبود ( د رآغاز داستان )
off time مرخصی
old time قدیمی
about time <idiom> زودتراز اینها
on time مدت دار
all the time <idiom> به طور مکرر
once upon a time روزی
down time زمان توقف
down time زمان تلف
many a time بارها
four-four time چهارهچهارم
three-four time نت
two-two time نتدودوم
since that time. thereafter. ازآن زمان به بعد (ازاین پس )
mean time ساعت متوسط
even time دویدن 001 یارد معادل 5/19متر در01 ثانیه
What time is it?What time do you have? ساعت چند است
At the same time . درعین حال
mean time زمان متوسط
Our time is up . وقت تمام است
down time مرگ
do time <idiom> مدتی درزندان بودن
time out تایم
time دفعه وقت چیزی رامعین کردن
time وقت قرار دادن برای
time به موقع انجام دادن وقت نگاهداشتن
time and again بکرات
time and again چندین بار
time تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
there is a time for everything دارد
there is a time for everything هرکاری وقتی
time سیگنال ساعت که تمام قط عات سیستم را همان میکند
time فرصت موقع
time out ایست
time out وقفه فاصله
time فرصت
time out ساعت غیبت کارگر
any time <adv.> درهمه اوقات
for the first [last] time برای اولین [آخرین] بار
time مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
time [s] <adv.> بار
time زمان بین شروع و خاتمه عمل معمولاگ بین آدرس دهی محلی ازحافظه و دریافت داده
time زمانی که جمع کننده عمل جمع را انجام میدهد
time زمانی که به صورت ساعت , دقیقه , ثانیه و... بیان شود
time اندازه گیری زمان یک عملیات
time TIفرمان E
time [s] <adv.> دفعه
she is near her time وقت زاییدنش نزدیک است
some time or other یک روزی
some time or other یک وقتی
some time یک وقتی
time آزمایشی که خرابی کابل را با ارسال سیگنال روی کابل و اندازه گیری زمان برگشتن آن می سنجند
time زمانی که طول می کشد تا دیسک چرخان پس از قط ع برق می ایستد
time انتخاب صحیح فرکانس ساعت سیستم برای امکان رودن به رسانههای کندتر و..
time زمانی که پیام ها باید پیش از پردازش یا ارسال صبر کنند
time 1-سیگنالی که به صورت پایه برای مقاصد زمان بندی استفاده شود.2-سیگنال پیاپی در اسیلوسکوپ برای جابجا کردن اشعه روی صفحه نمایش
time روش ترکیب چندین سیگنال به یک سیگنال ترکیبی سریع , هر سیگنال ورودی الگوبرداری میشود و نتیجه ارسال میشود , گیرنده سیگنال را مجدداگ می سازد
time 1-مدت زمان بین وقتی که کاربر عملی را آغاز میکند
time تا نتیجه در صفحه فاهر شود.2-سرعتی که سیستم به درخواستی پاسخ میدهد
time خیر زمانی مشخصی ایجاد کند
time ایجاد پشتیبان خودکار پس از یک مدت زمانی یا در یک زمان مشخص در هر روز
time سیگنالهایی که به درستی ارسال داده را همان می کنند
specified time وقت معین
time ثیر قرار میدهد
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com