English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English Persian
time killer وقت تلف کن
time killer وقت کش
Other Matches
killer قاتل
killer کشنده
killer زهر
killer ادم کش
color killer صافی رنگ
killer whale وال کشنده
lady killer <idiom> مرد زن کش
weed killer علف کش
humane killer تپانچه ویژه برای بی زجرکشتن جانوران
humane killer تپانچه راحت کشی
lady killer مردیکه زنها راباسانی شیفته خود می سازد
lady killer خانم قرزن
killer submarine زیردریایی شکاری
hunter killer نیروهای شکاری و انهدامی دریایی یکان مامور جستجو وانهدام زیردریایی دشمن
killer whales وال کشنده
giant killer تیمورزشیضعیفوناشناس
killer stage صافی رنگ
killer instinct عزم جدیبرایانجام کاریبههرقیمتی
pain killer داروی درد کش
I'll let you know when the time comes ( in due time ) . وقتش که شد خبر میکنم
since that time. thereafter. ازآن زمان به بعد (ازاین پس )
even time دویدن 001 یارد معادل 5/19متر در01 ثانیه
down time زمان توقف
in the mean time ضمنا
about time <idiom> زودتراز اینها
all the time <idiom> به طور مکرر
do time <idiom> مدتی درزندان بودن
for the time being <idiom> برای مدتی
What time is it?What time do you have? ساعت چند است
At the same time . درعین حال
Once upon a time . یکی بود یکی نبود ( د رآغاز داستان )
down time زمان بیکاری
down time وقفه
down time مرگ
down time زمان تلفن شده
down time مدت از کار افتادگی
Our time is up . وقت تمام است
down time زمان تلف
One by one . One at a time . یک یک ( یکی یکی )
from time to time <idiom> گاهگاهی
have a time <idiom> به مشکل بر خوردن
at this time <adv.> درحال حاضر [عجالتا] [اکنون ] [فعلا]
take your time عجله نکن
time will tell در آینده معلوم می شود
behind time بی موقع
behind time دیر
at the same time در عین حال
at the same time در ان واحد
at the same time ضمنا"
It's time وقتش رسیده که
at a specified time در وقت معین یا معلوم
against time رکوردگیری
against time تایم گیری
There is still time before I go. هنوز وقت هست تا اینکه من راه بیفتم.
There is yet time. هنوز وقت هست.
have a time <idiom> زمان خوبی داشتن
keep time <idiom> زمان صحیح رانشان دادن
keep time <idiom> نگهداری میزان و وزن
while away the time <idiom> زمان خوشی را گذراندن
on time <idiom> سرساعت
take off (time) <idiom> سرکار حاضر نشدن
take one's time <idiom> انجام کاری بدون عجله
time after time <idiom> مکررا
time out <idiom> پایان وقت
in no time <idiom> سریعا ،بزودی
in time <idiom> قبل از ساعت مقرر
some other time دفعه دیگر [وقت دیگر]
at another time در زمان دیگری
she is near her time وقت زاییدنش نزدیک است
once upon a time یکی بودیکی نبود
once upon a time روزگاری
once upon a time روزی
on time مدت دار
old time قدیمی
off time مرخصی
off time وقت ازاد
mean time ساعت متوسط
mean time زمان متوسط
many a time بارها
many a time چندین بار
to d. a way one's time وقت خودرا به خواب و خیال گذراندن
to keep time موزون خواندن یارقصیدن یاساز زدن یاراه رفتن وفاصله ضربی نگاه داشتن
one at a time یکی یکی
out of time بیموقع
some time یک وقتی
some time مدتی
some time or other یک وقتی
some time or other یک روزی
specified time وقت معین
there is a time for everything هرکاری وقتی
there is a time for everything دارد
time and again چندین بار
time and again بکرات
time in ادامه بازی پس از توقف
time is up وقت گذشت
out of time بیجا
out of time بیگاه
to know the time of d هوشیاربودن
to know the time of d اگاه بودن
just in time روشی درتدارک مواد که در ان کالاهای مورد نظر درست در زمان نیاز دریافت میشود
all-time بالا یا پایینترین حد
from time to time هرچندوقت یکبار
from time to time گاه گاهی
one-time پیشین
from this time forth ازاین ببعد
from this time forth زین سپس
from this time forth ازاین پس
for the time being عجالت
one-time قبلی
one-time سابق
f. time روزهای تعطیل دادگاه
four-four time چهارهچهارم
three-four time نت
all-time بیسابقه
all-time همیشگی
just in time درست بموقع
it is time i was going وقت رفتن من رسیده است
in time بجا
in time بموقع
in the time to come اینده
in the time to come در
in no time خیلی زود
two time دو حرکت ساده
up time زمان بین وقتی که وسیله کار میکند و خطا ندارد.
i time time Instruction
what time is it? چه ساعتی است
what is the time? چه ساعتی است
what is the time? وقت چیست
two-two time نتدودوم
What have you been up to this time? حالا دیگر چه کار کردی ؟ [کاری خطا یا فضولی]
any time <adv.> درهمه اوقات
at any time <adv.> درهمه اوقات
time فرصت مجال
time گاه
time زمانی که طول می کشد تا دیسک چرخان پس از قط ع برق می ایستد
any time <adv.> همیشه
at any time <adv.> همیشه
any time <adv.> هر بار
time زمان
at any time <adv.> هر بار
time وقت
time انتخاب صحیح فرکانس ساعت سیستم برای امکان رودن به رسانههای کندتر و..
time ثیر قرار میدهد
time تایم
time وقت معین کردن
time هنگام
time فرصت
time زمانه
time TIفرمان E
time اندازه گیری زمان یک عملیات
for the first [last] time برای اولین [آخرین] بار
time [s] <adv.> دفعه
time ایام
time زمانی که به صورت ساعت , دقیقه , ثانیه و... بیان شود
time زمانی که جمع کننده عمل جمع را انجام میدهد
time روزگار
time آزمایشی که خرابی کابل را با ارسال سیگنال روی کابل و اندازه گیری زمان برگشتن آن می سنجند
time مدروز
time عهد
time مدت
time سیگنالهایی که به درستی ارسال داده را همان می کنند
time out ساعت غیبت کارگر
time ساعتی
time تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
time تا نتیجه در صفحه فاهر شود.2-سرعتی که سیستم به درخواستی پاسخ میدهد
time 1-مدت زمان بین وقتی که کاربر عملی را آغاز میکند
time زمان بین شروع و خاتمه عمل معمولاگ بین آدرس دهی محلی ازحافظه و دریافت داده
time روش ترکیب چندین سیگنال به یک سیگنال ترکیبی سریع , هر سیگنال ورودی الگوبرداری میشود و نتیجه ارسال میشود , گیرنده سیگنال را مجدداگ می سازد
time 1-سیگنالی که به صورت پایه برای مقاصد زمان بندی استفاده شود.2-سیگنال پیاپی در اسیلوسکوپ برای جابجا کردن اشعه روی صفحه نمایش
time زمانی که پیام ها باید پیش از پردازش یا ارسال صبر کنند
time سیگنال ساعت که تمام قط عات سیستم را همان میکند
time [s] <adv.> بار
time مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
time به موقع انجام دادن وقت نگاهداشتن
time out وقفه فاصله
time ایجاد پشتیبان خودکار پس از یک مدت زمانی یا در یک زمان مشخص در هر روز
time out ایست
time out تایم
time out مهلت
time متقارن ساختن
time out معتبر نبودن پس از یک دوره زمانی
time فرصت موقع
time خیر زمانی مشخصی ایجاد کند
time زمانی موقعی
time دفعه وقت چیزی رامعین کردن
time وقت قرار دادن برای
time مرورزمان را ثبت کردن
time on target اتش زمان روی هدف
time priority تقدم زمانی
time sampling نمونه گیری زمانی
time priority اولویت زمانی
time score نمره زمانی
time schedule برنامه زمانی
time orderly نگهبان اعلام ساعت
time resolution جزییات زمان اجرای عملیات نشان دادن جزییات اجرای زمانی عملیات
time saver صرفه جویی کننده در وقت
time on target زره
time saver گاه اندوز
time out of minds زمانی که کسی یاد ندارد
time preference ارجحیت زمانی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com