English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
time perception ادراک زمان
Other Matches
perception مشاهده قوه ادراک
perception ادراک
perception اگاهی
self perception ادراک خویشتن
perception دریافت احساس
perception درک
visual perception ادراک دیداری
depth perception ادراک عمق
person perception ادراک اشخاص
moral perception حس تشخیص اخلاقی
perception of an object مشاهده یا دیدن چیزی
mental perception دریافت
mental perception درک
mental perception ادراک
extrasensory perception ادراک فراحسی
selective perception ادراک انتخابی
social perception ادراک اجتماعی
space perception ادراک فضایی
subliminal perception ادراک زیراستانهای
pattern perception test ازمون ادراک طرحها
I'll let you know when the time comes ( in due time ) . وقتش که شد خبر میکنم
have a time <idiom> زمان خوبی داشتن
have a time <idiom> به مشکل بر خوردن
for the time being <idiom> برای مدتی
from time to time <idiom> گاهگاهی
One by one . One at a time . یک یک ( یکی یکی )
Once upon a time . یکی بود یکی نبود ( د رآغاز داستان )
about time <idiom> زودتراز اینها
all the time <idiom> به طور مکرر
do time <idiom> مدتی درزندان بودن
Our time is up . وقت تمام است
two-two time نتدودوم
even time دویدن 001 یارد معادل 5/19متر در01 ثانیه
since that time. thereafter. ازآن زمان به بعد (ازاین پس )
What time is it?What time do you have? ساعت چند است
At the same time . درعین حال
down time مرگ
down time زمان تلف
down time زمان توقف
down time زمان بیکاری
down time وقفه
down time زمان تلفن شده
down time مدت از کار افتادگی
three-four time نت
keep time <idiom> زمان صحیح رانشان دادن
keep time <idiom> نگهداری میزان و وزن
take your time عجله نکن
time will tell در آینده معلوم می شود
behind time بی موقع
behind time دیر
at the same time در عین حال
at the same time در ان واحد
at the same time ضمنا"
It's time وقتش رسیده که
at a specified time در وقت معین یا معلوم
against time رکوردگیری
against time تایم گیری
There is still time before I go. هنوز وقت هست تا اینکه من راه بیفتم.
at this time <adv.> درحال حاضر [عجالتا] [اکنون ] [فعلا]
on time <idiom> سرساعت
take off (time) <idiom> سرکار حاضر نشدن
take one's time <idiom> انجام کاری بدون عجله
time after time <idiom> مکررا
in time بجا
time out <idiom> پایان وقت
while away the time <idiom> زمان خوشی را گذراندن
in no time <idiom> سریعا ،بزودی
in time <idiom> قبل از ساعت مقرر
some other time دفعه دیگر [وقت دیگر]
at another time در زمان دیگری
There is yet time. هنوز وقت هست.
she is near her time وقت زاییدنش نزدیک است
once upon a time یکی بودیکی نبود
once upon a time روزگاری
once upon a time روزی
on time مدت دار
old time قدیمی
off time مرخصی
off time وقت ازاد
mean time ساعت متوسط
mean time زمان متوسط
many a time بارها
many a time چندین بار
to d. a way one's time وقت خودرا به خواب و خیال گذراندن
one at a time یکی یکی
out of time بیموقع
out of time بیگاه
some time یک وقتی
some time مدتی
some time or other یک وقتی
some time or other یک روزی
specified time وقت معین
there is a time for everything هرکاری وقتی
there is a time for everything دارد
time and again چندین بار
time and again بکرات
time in ادامه بازی پس از توقف
time is up وقت گذشت
out of time بیجا
to keep time موزون خواندن یارقصیدن یاساز زدن یاراه رفتن وفاصله ضربی نگاه داشتن
to know the time of d هوشیاربودن
to know the time of d اگاه بودن
from time to time هرچندوقت یکبار
from time to time گاه گاهی
all-time بیسابقه
all-time بالا یا پایینترین حد
from this time forth ازاین ببعد
from this time forth زین سپس
from this time forth ازاین پس
for the time being عجالت
one-time پیشین
one-time قبلی
one-time سابق
f. time روزهای تعطیل دادگاه
all-time همیشگی
what is the time? وقت چیست
what is the time? چه ساعتی است
just in time روشی درتدارک مواد که در ان کالاهای مورد نظر درست در زمان نیاز دریافت میشود
just in time درست بموقع
it is time i was going وقت رفتن من رسیده است
in time بموقع
in the time to come اینده
in the time to come در
in the mean time ضمنا
in no time خیلی زود
two time دو حرکت ساده
i time time Instruction
up time زمان بین وقتی که وسیله کار میکند و خطا ندارد.
what time is it? چه ساعتی است
four-four time چهارهچهارم
time سیگنال ساعت که تمام قط عات سیستم را همان میکند
time زمانه
time زمانی که به صورت ساعت , دقیقه , ثانیه و... بیان شود
What have you been up to this time? حالا دیگر چه کار کردی ؟ [کاری خطا یا فضولی]
time زمانی موقعی
time زمانی که جمع کننده عمل جمع را انجام میدهد
any time <adv.> درهمه اوقات
at any time <adv.> درهمه اوقات
any time <adv.> همیشه
at any time <adv.> همیشه
time ساعتی
any time <adv.> هر بار
time زمان بین شروع و خاتمه عمل معمولاگ بین آدرس دهی محلی ازحافظه و دریافت داده
time هنگام
at any time <adv.> هر بار
time ایام
time روزگار
time مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
time وقت قرار دادن برای
time انتخاب صحیح فرکانس ساعت سیستم برای امکان رودن به رسانههای کندتر و..
time [s] <adv.> دفعه
time عهد
time TIفرمان E
for the first [last] time برای اولین [آخرین] بار
time مدت
time وقت معین کردن
time متقارن ساختن
time اندازه گیری زمان یک عملیات
time تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
time مرورزمان را ثبت کردن
time مدروز
time به موقع انجام دادن وقت نگاهداشتن
time 1-سیگنالی که به صورت پایه برای مقاصد زمان بندی استفاده شود.2-سیگنال پیاپی در اسیلوسکوپ برای جابجا کردن اشعه روی صفحه نمایش
time زمان
time روش ترکیب چندین سیگنال به یک سیگنال ترکیبی سریع , هر سیگنال ورودی الگوبرداری میشود و نتیجه ارسال میشود , گیرنده سیگنال را مجدداگ می سازد
time زمانی که طول می کشد تا دیسک چرخان پس از قط ع برق می ایستد
time فرصت موقع
time 1-مدت زمان بین وقتی که کاربر عملی را آغاز میکند
time گاه
time ثیر قرار میدهد
time وقت
time سیگنالهایی که به درستی ارسال داده را همان می کنند
time تا نتیجه در صفحه فاهر شود.2-سرعتی که سیستم به درخواستی پاسخ میدهد
time [s] <adv.> بار
time خیر زمانی مشخصی ایجاد کند
time فرصت
time ایجاد پشتیبان خودکار پس از یک مدت زمانی یا در یک زمان مشخص در هر روز
time آزمایشی که خرابی کابل را با ارسال سیگنال روی کابل و اندازه گیری زمان برگشتن آن می سنجند
time دفعه وقت چیزی رامعین کردن
time out ایست
time out ساعت غیبت کارگر
time زمانی که پیام ها باید پیش از پردازش یا ارسال صبر کنند
time out تایم
time out مهلت
time out معتبر نبودن پس از یک دوره زمانی
time تایم
time فرصت مجال
time out وقفه فاصله
time priority تقدم زمانی
time policy بیمه نامه دریایی با مدت محدود
time policy بیمه نامه مدت دار
time preference ترجیح زمانی
time priority اولویت زمانی
time preference ارجحیت زمانی
time preference رجحان زمانی
time money وام مدت دار
time note سند یا قبض مدت دار
time of blowing زمان دم
time path مسیر زمانی
time of flight زمان پرواز هواپیما
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com