English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (11 milliseconds)
English Persian
time study man وقت نگه دار
Search result with all words
time and motion study بررسی زمان و حرکت
time study بررسی زمانی
Other Matches
s.for study ذوق تحصیل
s.for study میل به تحصیل
study ارزیابی کردن
study تحصیل
study درس
study مطالعه
study غور بررسی
study موضوع تحصیلی اتاق مطالعه
study تحقیق
study بررسی
study طرح ازمایشی
study بررسی کردن
study درس خواندن خوانش
study تحصیل کردن مطالعه کردن
study تحقیق کردن
I have to study من درس دارم به همین خاطر کم میمونم
study عیار گرفتن
to study up خود را اماده امتحانات کردن
study سنجیدن
study تجزیه کردن
study محک زدن
to study out با بر رسی یا مطالعه پیداکردن
study مطالعه کردن
study بررسی کردن
self study مطالعه پیش خود
system study مطالعه سیستم
to make a study of something چیزی را بررسی یا مطالعه کردن
to make a study of something برای بدست اوردن چیزی کوشیدن
pilot study بررسی مقدماتی
staff study بررسی ستادی
study habits عادتهای مطالعه
study for bar دوره تعلیماتی و کاراموزی کانون وکلا را طی کردن درس حقوق خواندن
feasability study مطالعه امکان اجرای چیزی مطالعه اقتصادی بودن امری
feasibility study مطالعه امکانپذیری
to study for the bar درس حقوق خواندن
to study for the bar تحصیل حقوق کردن
threat study بررسی امکانات رزمی دشمن
threat study بررسی توسعه تهدید دشمن
to study persian زبان فارسی تحصیل کردن
methodical study بررسی روشمند
case study مورد پژوهی
case study بررسی موردی
motion study تحرک سنجی
application study بررسی پذیرش اماد
feasibility study مطالعه امکان سنجی
area study بررسی منطقهای
feasibility study مطالعه قابلیت اجرای کار بررسی امکان اجرای کار
What is your branch of study? رشته تحصیلیتان چیست ؟
area study بررسی منطقه
motion study حرکت پژوهی
feasibility study امکان سنجی
empirical study بررسی ازمودی
empirical study بررسی تجربی
application study بررسی امکان کاربرد اقلام جدید اماد
motion study مطالعه ی حرکت
child study کودک پژوهی
my unwillingness to study بی میلی من نسبت بتحصیل بیزازی من از تحصیل
graduate study تحصیلات دانشگاهی
capability study مطالعه امکان انجام کار
brown study عالم رویا و هپروت
he applied him self to study دست بتحصیل زد
he applied him self to study مشغول تحصیل شد
field study بررسی میدانی
feasability study مطالعات اجرایی
methods of economic study روشهای مطالعه علم اقتصاد
symonds' picture study test ازمون تفسیر تصاویرسایموندز
rozenzweig picture frustration study ناکامی سنج مصورروزنزوایگ
After dinner he likes to retire to his study. پس از شام او [مرد] دوست دارد به اتاق مطالعه خود کناره گیری بکند.
allport vernon lindzey study of values ارزش سنج الپورت- ورنون- لیندزی
It must be left to the future to repeat the study under better controlled conditions این را باید به آینده باقی گذاشت که پژوهش را در شرایط کنترل شده بهتر تکرار کرد.
I'll let you know when the time comes ( in due time ) . وقتش که شد خبر میکنم
If you dont study hard ( hard enough ) , you cant go to a higher class. اگرخوب درس نخوانی درهمین کلاس خواهی ماند
all-time همیشگی
Once upon a time . یکی بود یکی نبود ( د رآغاز داستان )
at the same time در عین حال
One by one . One at a time . یک یک ( یکی یکی )
since that time. thereafter. ازآن زمان به بعد (ازاین پس )
Our time is up . وقت تمام است
one at a time یکی یکی
behind time دیر
behind time بی موقع
all the time <idiom> به طور مکرر
one-time پیشین
time is up وقت گذشت
about time <idiom> زودتراز اینها
It's time وقتش رسیده که
time in ادامه بازی پس از توقف
all-time بالا یا پایینترین حد
all-time بیسابقه
once upon a time یکی بودیکی نبود
once upon a time روزگاری
At the same time . درعین حال
What time is it?What time do you have? ساعت چند است
There is still time before I go. هنوز وقت هست تا اینکه من راه بیفتم.
i time time Instruction
f. time روزهای تعطیل دادگاه
four-four time چهارهچهارم
what is the time? چه ساعتی است
what time is it? چه ساعتی است
what is the time? وقت چیست
many a time بارها
once upon a time روزی
on time مدت دار
old time قدیمی
off time مرخصی
even time دویدن 001 یارد معادل 5/19متر در01 ثانیه
off time وقت ازاد
at the same time در ان واحد
at the same time ضمنا"
at a specified time در وقت معین یا معلوم
one-time قبلی
one-time سابق
three-four time نت
time out <idiom> پایان وقت
time after time <idiom> مکررا
take one's time <idiom> انجام کاری بدون عجله
take off (time) <idiom> سرکار حاضر نشدن
on time <idiom> سرساعت
keep time <idiom> نگهداری میزان و وزن
keep time <idiom> زمان صحیح رانشان دادن
out of time بیجا
out of time بیگاه
while away the time <idiom> زمان خوشی را گذراندن
mean time ساعت متوسط
two-two time نتدودوم
from this time forth ازاین ببعد
from this time forth زین سپس
from this time forth ازاین پس
from time to time گاه گاهی
for the time being عجالت
from time to time هرچندوقت یکبار
in time <idiom> قبل از ساعت مقرر
in no time <idiom> سریعا ،بزودی
have a time <idiom> به مشکل بر خوردن
from time to time <idiom> گاهگاهی
down time زمان تلفن شده
down time وقفه
at this time <adv.> درحال حاضر [عجالتا] [اکنون ] [فعلا]
take your time عجله نکن
time will tell در آینده معلوم می شود
down time زمان بیکاری
down time زمان توقف
down time زمان تلف
down time مدت از کار افتادگی
for the time being <idiom> برای مدتی
do time <idiom> مدتی درزندان بودن
mean time زمان متوسط
some other time دفعه دیگر [وقت دیگر]
out of time بیموقع
at another time در زمان دیگری
There is yet time. هنوز وقت هست.
down time مرگ
there is a time for everything دارد
time ثیر قرار میدهد
time سیگنالهایی که به درستی ارسال داده را همان می کنند
time ایجاد پشتیبان خودکار پس از یک مدت زمانی یا در یک زمان مشخص در هر روز
time خیر زمانی مشخصی ایجاد کند
time تا نتیجه در صفحه فاهر شود.2-سرعتی که سیستم به درخواستی پاسخ میدهد
time 1-مدت زمان بین وقتی که کاربر عملی را آغاز میکند
time روش ترکیب چندین سیگنال به یک سیگنال ترکیبی سریع , هر سیگنال ورودی الگوبرداری میشود و نتیجه ارسال میشود , گیرنده سیگنال را مجدداگ می سازد
time 1-سیگنالی که به صورت پایه برای مقاصد زمان بندی استفاده شود.2-سیگنال پیاپی در اسیلوسکوپ برای جابجا کردن اشعه روی صفحه نمایش
time زمانی که پیام ها باید پیش از پردازش یا ارسال صبر کنند
time مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
time سیگنال ساعت که تمام قط عات سیستم را همان میکند
time انتخاب صحیح فرکانس ساعت سیستم برای امکان رودن به رسانههای کندتر و..
time زمانی که طول می کشد تا دیسک چرخان پس از قط ع برق می ایستد
time آزمایشی که خرابی کابل را با ارسال سیگنال روی کابل و اندازه گیری زمان برگشتن آن می سنجند
there is a time for everything هرکاری وقتی
she is near her time وقت زاییدنش نزدیک است
time متقارن ساختن
it is time i was going وقت رفتن من رسیده است
just in time درست بموقع
just in time روشی درتدارک مواد که در ان کالاهای مورد نظر درست در زمان نیاز دریافت میشود
some time یک وقتی
some time مدتی
some time or other یک وقتی
time TIفرمان E
time اندازه گیری زمان یک عملیات
time زمانی که به صورت ساعت , دقیقه , ثانیه و... بیان شود
time زمانی که جمع کننده عمل جمع را انجام میدهد
time تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
time به موقع انجام دادن وقت نگاهداشتن
time وقت قرار دادن برای
time عهد
time مدروز
time روزگار
time ایام
time زمانه
time هنگام
time فرصت مجال
time گاه
time زمان
time وقت
some time or other یک روزی
specified time وقت معین
time [s] <adv.> بار
time مدت
time وقت معین کردن
time مرورزمان را ثبت کردن
time دفعه وقت چیزی رامعین کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com