English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 76 (5 milliseconds)
English Persian
timed backup پشتیبانی دورهای
Other Matches
backup پشتیبان
backup پشتیبانی کردن
backup جانشین بازیگر
backup دستور برگرداندن داده از دیسک سخت به فلاپی دیسک یا نوار
backup فرمان BACKUP
incremental backup تابع پشتیبان که فقط فایل هایی را ذخیره میکند که نسبت به ذخیهر قبلی تغییر کرده اند
archival backup پشتیبانی بایگانی
imcremental backup پشتیبان نموی
backup copy نسخه پشتیبان
backup copy کپی پشتیبان روگرفت پشتیبان
backup file پرونده پشتیبان
backup system سیستم پشتیبان
backup utility برنامه کمکی پشتیبان
global backup پشتیبانی کلی
battery backup باطری پشتیبان
file backup پشتیبان فایل
tape backup unit دستگاه پشتیبانی نوار
switched network backup انتخاب کاربر برای مسیر جانبی از شبکه وقتی که مسیر اول مشغول است
battery backup system سیستم پشتیبان باطری
hard disk backup program برنامه پشتیبانی دیسک سخت
timed ایجاد پشتیبان خودکار پس از یک مدت زمانی یا در یک زمان مشخص در هر روز
timed خیر زمانی مشخصی ایجاد کند
timed تا نتیجه در صفحه فاهر شود.2-سرعتی که سیستم به درخواستی پاسخ میدهد
timed 1-مدت زمان بین وقتی که کاربر عملی را آغاز میکند
timed روش ترکیب چندین سیگنال به یک سیگنال ترکیبی سریع , هر سیگنال ورودی الگوبرداری میشود و نتیجه ارسال میشود , گیرنده سیگنال را مجدداگ می سازد
timed 1-سیگنالی که به صورت پایه برای مقاصد زمان بندی استفاده شود.2-سیگنال پیاپی در اسیلوسکوپ برای جابجا کردن اشعه روی صفحه نمایش
timed زمانی که پیام ها باید پیش از پردازش یا ارسال صبر کنند
timed گاه
timed سیگنالهایی که به درستی ارسال داده را همان می کنند
timed ثیر قرار میدهد
timed انتخاب صحیح فرکانس ساعت سیستم برای امکان رودن به رسانههای کندتر و..
timed زمانی که طول می کشد تا دیسک چرخان پس از قط ع برق می ایستد
timed آزمایشی که خرابی کابل را با ارسال سیگنال روی کابل و اندازه گیری زمان برگشتن آن می سنجند
timed زمان بین شروع و خاتمه عمل معمولاگ بین آدرس دهی محلی ازحافظه و دریافت داده
timed زمانی که جمع کننده عمل جمع را انجام میدهد
timed زمانی که به صورت ساعت , دقیقه , ثانیه و... بیان شود
timed اندازه گیری زمان یک عملیات
timed TIفرمان E
timed مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
timed سیگنال ساعت که تمام قط عات سیستم را همان میکند
well timed بموقع
timed هنگام
timed زمانه
timed ایام
timed روزگار
timed مدروز
timed عهد
timed مدت
timed وقت معین کردن
timed فرصت مجال
timed زمان
well timed بجا
well timed بمورد
well timed بهنگام در وقت مناسب
well-timed بموقع
well-timed بجا
well-timed بمورد
well-timed بهنگام در وقت مناسب
timed وقت
timed متقارن ساختن
timed مرورزمان را ثبت کردن
timed فرصت موقع
timed دفعه وقت چیزی رامعین کردن
timed وقت قرار دادن برای
timed به موقع انجام دادن وقت نگاهداشتن
timed تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
timed فرصت
timed زمانی موقعی
timed ساعتی
timed تایم
ill timed نابهنگام
ill timed بیموقع
ill-timed بی موقع
timed tests ازمونهای زمان دار
It was a well - timed ( timely ) decision . تصمیم بموقعی بود
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com