Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 133 (2 milliseconds)
English
Persian
timed tests
ازمونهای زمان دار
Other Matches
timed
وقت قرار دادن برای
timed
روزگار
timed
ایام
timed
زمانه
timed
هنگام
timed
فرصت مجال
timed
گاه
timed
زمان
timed
وقت
timed
به موقع انجام دادن وقت نگاهداشتن
timed
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
timed
سیگنال ساعت که تمام قط عات سیستم را همان میکند
timed
مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
timed
زمانی که پیام ها باید پیش از پردازش یا ارسال صبر کنند
timed
روش ترکیب چندین سیگنال به یک سیگنال ترکیبی سریع , هر سیگنال ورودی الگوبرداری میشود و نتیجه ارسال میشود , گیرنده سیگنال را مجدداگ می سازد
timed
مدروز
timed
عهد
timed
دفعه وقت چیزی رامعین کردن
timed
فرصت موقع
timed
فرصت
timed
تایم
timed
ساعتی
timed
زمانی موقعی
timed
مرورزمان را ثبت کردن
timed
متقارن ساختن
timed
وقت معین کردن
timed
مدت
timed
1-مدت زمان بین وقتی که کاربر عملی را آغاز میکند
timed
تا نتیجه در صفحه فاهر شود.2-سرعتی که سیستم به درخواستی پاسخ میدهد
timed
1-سیگنالی که به صورت پایه برای مقاصد زمان بندی استفاده شود.2-سیگنال پیاپی در اسیلوسکوپ برای جابجا کردن اشعه روی صفحه نمایش
well timed
بموقع
well-timed
بهنگام در وقت مناسب
well-timed
بمورد
well-timed
بجا
well-timed
بموقع
well timed
بهنگام در وقت مناسب
well timed
بمورد
well timed
بجا
timed
TIفرمان E
timed
اندازه گیری زمان یک عملیات
timed
زمانی که به صورت ساعت , دقیقه , ثانیه و... بیان شود
timed
آزمایشی که خرابی کابل را با ارسال سیگنال روی کابل و اندازه گیری زمان برگشتن آن می سنجند
timed
انتخاب صحیح فرکانس ساعت سیستم برای امکان رودن به رسانههای کندتر و..
timed
ثیر قرار میدهد
timed
سیگنالهایی که به درستی ارسال داده را همان می کنند
timed
ایجاد پشتیبان خودکار پس از یک مدت زمانی یا در یک زمان مشخص در هر روز
timed
خیر زمانی مشخصی ایجاد کند
timed
زمان بین شروع و خاتمه عمل معمولاگ بین آدرس دهی محلی ازحافظه و دریافت داده
timed
زمانی که جمع کننده عمل جمع را انجام میدهد
timed
زمانی که طول می کشد تا دیسک چرخان پس از قط ع برق می ایستد
timed backup
پشتیبانی دورهای
ill timed
نابهنگام
ill timed
بیموقع
ill-timed
بی موقع
It was a well - timed ( timely ) decision .
تصمیم بموقعی بود
tests
امتحان ها
tests
آزمایش ها
tests
آزمون ها
tests
تست ها
tests
امتحان محک
tests
ازمون
tests
ازمایش
tests
امتحان کردن
tests
محک
tests
معیار
tests
محک زدن
tests
ازمودن کردن
tests
شهادت گواهی بازرسی کردن
tests
امتحان
tests
ازمایش کردن امتحان
tests
داده با نتایج از پیش تعیین شده که امکان آزمایش برنامه جدید را فراهم میکند
tests
قطعه مخصوص که نرم افزار با سخت افزار را آزمایش میکند
tests
عمل اجرا شده روی وسیله یا برنامه برای بررسی صحت کار آن , و غیر این صورت , یافتن قط عات یا دستوراتی که کار نمیکنند
tests
اجرای آزمایش یک وسیله یا برنامه برای اطمینان از صحت کار آن
tests
بررسی اینکه اطلاعات عددی , عددی هستند
tests
اجرای برنامه با داده آزمایش برای اطمینان از صحت کار نرم افزار
tests
آزمایش شبکه ارتباطی با ارسال حجم زیاد داده و پیام روی آن
tests
اختیار
tests
ازمایش کردن
tests
معاینه کردن
tests
تست کردن ازمایش
tests
محیط ی برای آزمایش برنامه ها
tests
تست
sampling tests
ازمایشهای نمونهای
routine tests
ازمایشهای تک به تک
situational tests
ازمونهای موقعیتی
speed tests
ازمونهای سرعت
psychomotor tests
ازمونهای روانی- حرکتی
screening tests
ازمونهای سرند کردن
statistical tests
ازمونهای اماری
trade tests
ازمونهای شغلی
type tests
ازمایشهای نوعی
will temprament tests
ازمونهای اراده- خلق وخوی
litmus tests
آزمون تورنسل
litmus tests
آزمون نمایانگر
litmus tests
آزمون نهادنما
means tests
سنجش استطاعت مالی
survey tests
ازمونهای زمینه یابی
projective tests
ازمونهای فرافکن
prognostic tests
ازمونهای پیش اگهی
creativity tests
ازمونهای افرینندگی
employment tests
ازمونهای استخدامی
benchmark tests
ازمایشات محک
battery of tests
گروه ازمونهای کارایی افراد گروه ازمونهای خصوصیات پرسنلی افراد
prototype tests
ازمایشهای مرغوبیت
individual tests
ازمونهای انفرادی
infant tests
ازمونهای نوباوگان
acceptance tests
آزمایشهای تحویل
aptitude tests
ازمون قابلیت فردی
field-tests
ازمون پایکار
placement tests
ازمونهای تعیین شغل
aptitude tests
ازمون استعداد
aptitude tests
ازمون شایستگی
pictorial tests
ازمونهای تصویری
parallel tests
ازمونهای همتا
california achievement tests
آزمونهای پیشرفت کالیفرنیا
college admission tests
آزمونهای پذیرش دانشجو
criterion refernced tests
ازمونهای ملاکی
culture bound tests
ازمونهای فرهنگ- بسته
culture fair tests
ازمونهای فرهنگ- نابسته
california tests of personality
ازمونهای کالیفرنیا برای سنجش شخصیت
quality control tests
ازمایش کنترل کیفیت بازرسی کنترل کیفیت
random parallel tests
ازمونهای موازی تصادفی ازمونهای همتای تصادفی
norm referenced tests
ازمونهای هنجاری
goldstein scheerer tests
ازمونهای گلدشتاین- شیرر
terman merrill tests
ازمونهای ترمن- مریل
differential aptitude tests
ازمونهای تشخیص استعداد دی ا تی
custom made tests
ازمونهای کار- ویژه
culture free tests
ازمونهای فرهنگ- نابسته
seashore musical ability tests
آزمون های استعداد موسیقی سیشور
california tests of mental maturity
ازمونهای کالیفرنیا برای بلوغ ذهنی
iowa tests of basic skills
ازمونهای مهارتهای اساسی ایووا
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com