English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (10 milliseconds)
English Persian
to be back to square one <idiom> دوباره به سر [آغاز] کار رسیدن
to be back to square one <idiom> دوباره به اول داستان رسیدن
Search result with all words
back square گونیای فلزی که در کارگاههااستفاده میشود
Other Matches
back to back housing خانه ی پشت به پشت
back to back credit اعتبار اتکایی
four-square بیشیله پیله
four-square راستگو
four-square صادق
four-square صریح
three square سوهان اهنگری دارای مقطع مثلث شکل
four-square رک و راست
four-square چهارگوش
four-square چهار گوشهی کامل
four-square کاملا مربع
square مربع
square مرتب کردن کلاه
square چهار گوش
square گونیا
square مساوی
square به یک طرف میله وعمود به ان
square تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
square خانه شطرنج
by the square درست
by the square مطابق نمونه
to square up خود را آماده کردن [برای دعوی یا حمله]
three square بشکل مثلث
three square دارای سه ضلع مساوی
four-square محکم
four-square رک
four-square مصممانه
four-square بیرودربایستی
out of square خارج از چهار گوش بطور نامنظم یا نادرست
out of square کج
on the square بانصاف
on the square بدرستی
on the square بدون کجی
mean square یک مربع حسابی
four-square با صراحت
four-square به طور صریح
four-square پراراده
t square خطکش مخصوص ترسیم خطوط موازی
four-square قرص
four-square پابرجا
square out ضربه از خارج محدوده میلههای کریکت
all square مساوی
square in پاس با دویدن دریافت کننده توپ به جلو و تغییر مسیر به کنار و به موازات خط تجمع
square away سروسامان دادن به دردسترس قرار دادن
four-square استوار
four-square مصمم
t square خطکش چلیپایی
square away <idiom> برنامه ریزی کردن
square مجذور
square مربع توان دوم
square گوشه دار
square چارگوش
by the square بدقت
square منظم حسابی
square one <idiom> درآغاز
try square گونیای فلزی
square جذر میدان
square منصف
square وفق دادن
square جوردراوردن
square واریز کردن
square چهارگوش کردن مربع کردن
square راست حسینی
square برابر
square عادلانه
square بتوان دوم بردن مجذور کردن
word square acrostic
bevel square گونیا
weak square نقطه ضعف
weak square حفره سوراخ
weak square خانه ضعیف شطرنج
square inch اینچ مربع
betwixt square گونیا
to play square راست وحسینی بازی کردن
square ball پاس عرضی
square base کف گلوله یا قسمت ته گلوله
square matrix ماتریس مربعی [ریاضی]
square lattice شبکه مربعی
square knot گره مربع
square knot گره مربر
square knot گره مرکب از دونیم کره
word square جدول کلمات متقاطع
square foot فوت مربع
square dome چهار طاقی
square dance رقص چوبی
square dance رقص محلی امریکا
root mean square ریشه دوم میانگین حسابی توانهای دوم همه مقادیرممکن یک تابع
flight square خانه فرار شطرنج
square bracket براکت
miter square گونیا
mean square deviation میزان انحراف متداول
mean square deviation مغایرت
mean square deviation اختلاف
square deals تقلب نکردن
magic square چار گوشی که خانههای شطرنجی دارد
square deal باشرف بودن رک وراست
square trowel مالهچهاگوش
square move حرکت
square neck یقهچهاگوش
square sail بادبانچهاگوش
square flag پرچممربع
square bet شرطچهارگوش
black square خانهسیاه
square bracket قلاب
square radian استرادیان [یکای زاویه فضایی ] [ریاضی]
cross-in-square [کلیسای معمول در رم شرقی با چهار گوشه و میدان و چهار طاق گهواره ای]
hollow square [گچ بری هرمی رومی]
square meal غذایمقوی
square bracket کروشه
set square گونیا
square deals باشرف بودن رک وراست
white square خانهسفید
square root of جذرعددی
square leg محل بازیگر در ردیف توپزن وکمی دور از او
t mitre the square گوشه نودزینه را نیم کردن
t mitre the square گونیا را فارسی کردن
square number مربع کامل [ریاضی]
steel square گونیای فولادی
square wood چارتراش کردن الوار
square wave باس ای که عمودی حرکت میکند. به طرف بالا سپس سطح خود را تغییر میدهد وعمودی پایین می آید. بازیابی داده از پایگاه داده ها به کار می رود
square wave موج مربع
square wave موج مربعی
square wave موج چهار گوش
square toed متروکه
square root جذر
square roots ریشه دوم
carpenters try square گونیای درودگری
chi square مربع خی
square deal تقلب نکردن
square roots جذر
three square file سوهان سه گوش
square root ریشه دوم
square toed امل
square toed قدیمی مسلک
square planar مسطح مربعی
square wood بریدن الوار
square mil میل مربع
square metre متر مربع
The Ferdowsi Square . میدان فردوسی
square shouldered دارای شانه پهن
I cannot square it with my conscience to ... من این را نمی توانم به وجدانم وفق بدهم ...
square means second p مجذوریعنی توان دوم
square matrix ماتریس مربعی
square matrix ماتریس مربع
square potential well چاه مربعی پتانسیل
square pyramid هرم مربع القاعده
square toed دارای پنجه مربع
square stone سنگ بادبر
square brackets قلابهای گوشه دار
square shouldered چهارشانه
square shooter باشرف
square shooter ادم درستگار
color square مربع رنگ نما
fair and square <idiom> راست وبی پرده
square rigger نوعی کشتی بادی
square design طرح خشتی [طرح مربع شکل] [این طرح را به دربهای چوبی شبکه ای قدیم نسبت می دهند و بیشتر مربوط به شهرکرد یا چهارمحال می باشد گرچه در مناطق دیگر نیز بافته می شود.]
bevel steel square نقاله
chi square test ازمون "چی دو "
black square weakness ضعف خانههای سیه رنگ شطرنج
He gave me a square deal . بامن منصفانه معامله کرد
square-headed tip سرچهاگوش
chi square distribution توزیع مربع خی
square root key دکمهرادیکال
square law detection یکسوکنندگی مربعی
root mean square velocity جذر میانگین مجذور سرعت
root mean square error جذر میانگین مجذور خطا
square pyramidal molecule مولکول هرمی مربع القاعده
pound per square inch پوند بر اینچ مربع
square root method روش جذرگیری
bevelled edge square زاویه حاده
ounce per inch square اونس اینچ مربع
weighted least square method روش حداقل مربعات وزنی در اقتصادسنجی برای تخمین پارامترها
triangular set square گونیای نقشه کشی
square head plug انشعابسرچهارگوش
ordinary least square method روش حداقل مربعات معمولی
triangular set square گونیای رسم کشی
square shaft screw of bolt میله چارتراش
square-jawed adjustable spanner تنظیم دهانه آچار پیچ گوشتی
square peg in a round hole <idiom> شخصی که مناسب کاری نباشد
His deeds fail to square with his words. عملش با حرفش نمی خواند
the back of beyond دورترین گوشه جهان
come back بازگشتن
to get back دوباره بدست اوردن
to get back بازیافتن
to come back پس امدن
to come back برگشتن
to back up یاری یاکمک کردن
on one's back <idiom> پافشاری درخواستن چیزی
to back out of دبه کردن
to back out of جرزدن
off one's back <idiom> توقف آزار رساندن
to get back one's own انتقام خودراگرفتن
up and back بازیگران عقب و جلو در بازی تنیس دوبل
behind his back پشت سراو
with one's back to the w درتنگناعاجزشده تک مانده درجنگ
to look back از پیشرفت خودداری کردن
to look back سرد شدن
to keep back دفع کردن پنهان کردن
to keep back مانع شدن
to keep back جلوگیری کردن از
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com