English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 89 (7 milliseconds)
English Persian
to be coming up to meet به طرف کسی رفتن
to be coming up to meet به طرف کسی رفتن برای برخورد
Other Matches
have it coming <idiom> سزاوار تنبیه بودن
get what's coming to one <idiom> هرکسی نوع رفتار را خودش رقم میزند
(not) know if one is coming or going <idiom> نمی دانه چکار کند
up-and-coming دارای آیندهی خوب
up-and-coming در جهش
up-and-coming در حال رشد
coming اینده
up-and-coming رو به رونق
up-and-coming رو به ترقی
coming in speed حداقل سرعت گردش مگنتوبرای تامین ولتاژ لازم جهت جرقه زدن همزمان تمام شمع ها
to be long in coming خیلی طولش میدهد تا بیاید [برسد]
The time is coming soon when ... به زودی وقتش می رسد که...
You asked for it. You had it coming. حقت بود ( خودت تقصیر داشتی )
You had it coming to you. serves you right. چشمت کور
His coming here was quite accidental. آمدن اوبه اینجا کاملا" اتفاقی بود
We wI'll go to the seaside this coming ( next ) summer . امسال تابستان می رویم کنار دریا
I am down and out . I dont know where my next meal is coming for . برای نان شب معطل مانده ام
the tides ids coming up جزرومد بالامی اید
to be a long time in the coming خیلی طولش میدهد تا بیاید [برسد]
The deadline is coming closer. مهلت مقرر نزدیکتر می شود.
He is a long time coming. او [مرد] خیلی طولش می دهد [دیر می کند] .
Things are coming to a critical juncture . کارها دارد بجاهای با ریک می کشد
to come to meet به طرف کسی رفتن برای برخورد
to go to meet any one به پیشواز کسی رفتن
to meet the a of به تصویب رسیدن
to come to meet به طرف کسی رفتن
to meet لطف کردن
to meet [به نیازی] جواب دادن
to meet [تقاضایی را] برآوردن
I wish I could meet ( see ) her . کاش می توانستم اورا ببینم
meet up with <idiom> تصادفی ملاقاتکردن
to meet any one's a مورد تحسین کسی واقع شدن
meet تصادم کردن با دشمن درخور بودن درخور
meet اشتراک
meet برخورد کردن
meet تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
meet مطابق شرایط بودن
meet مطابقت کردن
meet دیدار
meet مسابقه
meet پرداختن
meet سازش کردن
meet مقتضی تقاطع
meet شایسته
meet مواجه شدن تقاطع کردن
meet پیوستن
meet : جلسه
meet : برخورد کردن یافتن
meet نشست نشست گاه
meet درخور
to go to meet any one کسیرااستقبال کردن
meet مناسب دلچسب
meet معرفی شدن به ملاقات کردن
There was too muh greed in the past, and now the chickens are coming hoe to roost with crime and corruption soaring. در گذشته طمع ورزی زیاد بود و حالا با افزایش جنایت و فساد باید تاوان پس دهیم.
The meet is underdone. این گوشت آبدار است.
The meet is too tough. این گوشت خیلی سفت است.
The meet is salty. این گوشت شور است.
The meet is overdone. این گوشت خیلی پخته و سرخ شده است.
triangular meet مسابقه دو و میدانی بین سه تیم
meet someone half-way <idiom> به توافق رسیدن با کسی
to meet a demand تقاضایی را براوردن
meet joomeok زیر مشت
to meet the eye چشم نظر را جلب کردن نمودار بودن
meet of approval of به تصویب ..... رسیدن
track meet مسابقاتورزشی
meet pallmok زیر ساعد
meet some one's objections به ایرادات کسی جواب دادن
quadrangular meet مسابقه شنای دورهای بین 4تیم مسابقه دورهای بین 4تیم با محاسبه مجموع امتیازهای فردی
when two sundays meet وقت گل نی
to meet with a repulse پذیرفته نشدن پاسخ رد شنیدن
meet half way مصالحه کردن سازش کردن
to meet the ear شنیده شدن
meet for a man شایسته است که
dual meet مسابقههای تیمی
To meet a deadline . تا مهلت مقرر کاری را انجام دادن
it did not meet our views منظور مارا انجام نداد نظرماراتامین نکرد
I would like tovisit ( see, meet ) you more often . می خواهم باز هم بیشتر پیش شما بیایم
meet for a man در خور مرد
to meet half way درنیمه راه کسی را دیدن یابرخورد کردن
meet half way مدارا کردن
to meet with a repulse رد شدن
to make both ends meet در حدود درامد خود خرج کردن
make ends meet <idiom> باپول شخصی گذران روزگار کردن
make ends meet دخل و خرج را در توازن نگه داشتن
To break even . To make both ends meet. خرج ودخل
It doesnt meet the present day requirments(needs). جوابگوی احتیاجات امروزی نیست
Next Saturday . This coming Saturday. شنبه دیگه
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com