Dictiornary-Farsi | to be dressed to kill | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 75 (5 milliseconds)

English	Persian
to be dressed to kill	طوری لباس پوشیدن برای دلبری


Search result with all words

dressed to kill <idiom>	بهترین لباس را پوشیدن
Other Matches

dressed	پوشیده
well-dressed	فردیکهلباسخوبیبهتندارد
dressed	گچ بری
dressed	تزئینات
dressed	سنگ های زینتی
dressed up to the nines	با دقت لباس پوشیده
dressed up to the nines	هفت قلم ارایش کرده
They were dressed all in black.	همه آنها لباس تمام سیاه پوشیده بودند
dressed inred	جامه سرخ پوشیده
he is thinly dressed	کم لباس پوشیده است
he is thinly dressed	لباس نازک پوشیده است
dressed in white	لباس سفیدپوشیده
she was prettily dressed	جامه قشنگ پوشیده بود
she is neatly dressed	جامه اش اراسته و پاکیزه است
sadly dressed	جامه غم پوشیده
sadly dressed	سیاه پوش
dressed inred	قرمز پوش
dressed in white	سفیدپوش
dressed in scarlet	سرخ پوش
dressed in scarlet	جامه سرخ پوشیده
He got all dressed up and left .	شال وکلاه کردورفت
To be dressed in black. To go into mourning.	سیاه پوشیدن ( عزاداری )
mutton dressed as lamb	ادای جوانترها را درآوردن
to come dressed in your wedding finery	با لباس عروسی آمدن
dressed to the nines (teeth) <idiom>	زیبا وبرازندهلباس پوشیدن
She was dressed in the latest fashion .	آخرین مد لبا ؟ پوشیده بود
kill off <idiom>	کشتن
to kill somebody	جان کسی را ستاندن
to kill somebody	کسی را هلاک کردن
to kill somebody	کسی را قتل کردن
to kill off	کشتن وازشران اسوده شدن
to kill somebody	کسی را کشتن
kill	ارام کردن
kill	ذبح کردن
go and they will kill you	برویدتاشمارابکشند اگربرویدشماراخواهندکشت
kill	کشتن
cause to be kill	به کشتن دادن
kill	حذف کردن
kill	پاک کردن فایل با توقف برنامه در حین اجرا
kill	دستور پاک کردن فایل ذخیره شده به کلی
kill	بقتل رساندن
kill	کشتن اهک
kill	به قتل رساندن
kill	محکم
kill	تلف شدن
kill	ضایع کردن
kill	دستور توقف کار کامپیوتر در حین اجرا
kill off	سرعت گرفتن غیرعادی درمسابقه دو استقامت برای خسته کردن حریفان
kill	تلفات منفجر کردن از بین بردن
kill factor	ضریب تلفات
kill probability	احتمال کشندگی
kill probability	احتمال واردکردن تلفات
probability of kill	احتمال انهدام
kill zone	منطقه کشتاردشمن
probability of kill	احتمال از بین رفتن
kill shot	ضربه محکم
kill time	زمان کشندگی
kill time	زمان خطر
kill spring	فرود با کاستن فشار بلندشدن و خم کردن زانو
kill zone	کشتارگاه
they intended to kill him	قصدکشتن اورا داشتند
kill devil	طعمه ساختگی که دراب چرخ میخورد
kill area	منطقه کشندگی
they intended to kill him	میخواستند اورا بکشند
kill factor	ضریب کشندگی
winter kill	در سرمای زمستان از بین رفتن
kill area	منطقه خطر منطقه تلفات
winter kill	زمستان کش
to kill game	شکارزدن
to kill beef	گاو کشتن
kill two birds with one stone <idiom>	[یک تیر ودونشان]
to kill two birds with one stone <idiom>	[با یک تیر دونشان زدن]
kill the goose that layed the golden egg <idiom>	از بین بردن چیز با ارزش

to be dressed to kill

طوری لباس پوشیدن برای دلبری