Dictiornary-Farsi | to be in great request | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 196 (9 milliseconds)

English	Persian
to be in great request	مورد احتیاج زیاد بودن
to be in great request	زیادمورد احتیاج بودن


Other Matches

at my request	مطابق با تقاضای من
by request	بنا بر خواسته [میل]
on request	وقتی که درخواست بشود
at the request of	به خواهش [به درخواست]
to g. any one's request	درخواست کسیراپذیرفتن
on request of which [at his request]	به درخواست او
at the request of	بخواهش
at the request of	برحسب
at the request of	تقاضای
d. of a request	در درخواست
d. of a request	عدم قبول خواهش
request	چیزی که کسی تقاضایش را دارد
request	تقاضا کردن درخواست کردن
request	تقاضا
request	درخواست اماد کردن درخواست کردن
request	درخواست می کنم
request	خواستار شدن
request	سیگنال ارسالی توسط فرستنده به گیرنده وپرسش اینکه آیا گیرنده آماده دریافت داده است یا خیر.
request	متنی که حاوی اطلاعاتی درباره استاندارد جدیداست واز کاربرمی خواهد که متن را بررسی کندوتوضیحات اضافی را ایجاد کند
request	تقاضا برای چیزی
request	تقاضا خواسته
request	تمناکردن
request	درخواست
request	خواهش
request substitution	تقاضای تعویض
request signal	علامت درخواست
request modify	درخواست تصحیح دارم درخواست تغییر میکنم
request mast	از طریق سلسله مراتب
request mast	گزارش از طریق سلسله مراتب
to request issuance	تقاضای صدور کردن
i humbly request that	خواهش عاجزانه دارم که ...
letters of request	rogatory
mission request	درخواست اجرای ماموریت هوایی
purchase request	درخواست خرید جنس تقاضای عقد پیمان خرید
request for discharge	عرضحال اعاده اعتبار دادن عرضحال اعاده اعتبار
request for proposal	تقاضا برای پیشنهاد
request for quotation	استعلام بها
request for quotation	تقاضا برای اعلام قیمت
request time out	تقاضای تایم اوت یک دقیقهای
request to send	تقاضای ارسال
Thank you for the confirmation of your request!	از تایید درخواستتان خیلی متشکرم.
My money request to him	طلب من از او [مرد]
REQUEST STOP	ایستگاه درخواستی
work request	برگ درخواست انجام کار برگ کار
to request the company of:	حضور کسی را خواستن
request stop	ایستگاهیکهدرآناتوبوستنهازمانیمیایستدکهمسافرانخبردهند
supervisor request	درخواست نافر
I [O] request [IORQ]	درخواست داده ورودی [خروجی] [رایانه شناسی]
to grant a request	درخواستی را اعطا کردن
input [output] request	درخواست داده ورودی [خروجی] [رایانه شناسی]
by popular [demand] request	درخواست توده پسند
To swallow ones pride and request someone (to do something).	نزد کسی رو انداختن ( تقاضایی کردن )
initial fire request	درخواست ابتدایی اتش
His request was in the nature of a command.	خواهش اوحالت حکم ودستور را داشت
request for price quotation	درخواست مظنه قیمت
divorce granted at the a woman's request	طلاق خلع
great <adj.>	محشر
he is a great help	او کمک بزرگی است
great	مهم هنگفت
great <adj.>	عالی
i had a great wish to see him	بسیارمیل
i had a great wish to see him	داشتم که اورا به بینم
great	تومند
great-	طولانی
great <adj.>	خیلی خوب
great	زیاد
great-	کبیر
the great	بزرگان
great	متعدد ماهر
great	کبیر
great-	تومند
great-	ابستن
great	بزرگ
great go	امتحان نهایی در دانشگاه برای گرفتن درجه
great-	متعدد ماهر
great-	بصیر
great	طولانی
great-	زیاد
great-	مهم هنگفت
great-	بزرگ
great	عظیم
great-	عظیم
great	بصیر
great	ابستن
at a great rat	بسرعت زیاد
no great shakes <idiom>	حدوسط ،مهم نبودن
the great vassals	اقطاعداران عمده
the great vassals	تیولداران بزرگ
the great lakes	دریاچههای پنجگانه
the great inquest	روزقیامت
the great inquest	رستاخیز
in great detail	با جزئیات مفصل
at a great rat	بسیار تند
go great guns <idiom>	موفقیت آمیز،انجام کاری خیلی سریع یا خیلی سخت
great adductor	ماهیچهبزرگکشاله
Great Britain	کشور انگلیس
Great Britain	جزیرهی بریتانیای کبیر
great scallop	صدفدوکپهایبزرگ
at a great age	در سن بالا یی
To go to great expenses .	خرج زیادی را متحمل شدن
great seal	مهر سلطنتی
to my great surprise	برخلاف انتظار من
the great inquest	روز داوری
great depression	رکود بزرگ
great persons	اشخاص بزرگ
great persons	بزرگانgrandniece
great power	قدرت بزرگ جهانی
great power	کشور با قدرت
great primer	حروف 81 پونط
he did me a great wrong	بیعدالتی بزرگی نسبت به من کرد
he did me a great wrong	خطای بزرگی .....
he is a great person	شخص بزرگی است
he is a great thinker	ادم فکوری است
great persons	مردمان بزرگ
great niece	grandniece=grandnephew
great nephew	grandnephew=
great depression	بحران بزرگ
great divide	دو راهی مرگ و زندگی
great divide	مرگ
great grandfather	پدرجد
great grandfather	فرجد
great gross	قراص بزرگ
great hearted	قویدل
great hearted	باجرات
great minds	مردمان با کله یا فکور
to go to [great] expense <idiom>	خود را به خرج [زیاد] انداختن [اصطلاح روزمره]
great chamberlain	خزانه دار کل
great bear	دب اکبرgrandaunt
great aunt	grandaunt=
great ape	میمون ادم وار
great and small	خردوبزرگ
that is no great work	این
that is no great work	کار بزرگی نیست
the child is a great t. to us	این بچه خیلی اسباب زحمت ماشده است
the great bear	دب اکبر
the great exhibition	نخستین نمایش بزرگ کالاکه درسال 1851 درلندن داده شد
great circle	بزرگترین دایره محیط یک کره
great circle	دایره عظیمه
peter the great	پطر کبیر
of great importance	بسیار مهم
great dane	نوعی سگ بزرگ وقوی که دارای پوست نرمی است
nothing great is easy	هیچ کاری بزرگی اسان نیست
my losses were great	بسیار زیان دیدم
great circle	دایره عظیمه سماوی
of great importance	دارای نفوذ زیاد
We consider it a great honor to have you here with us tonight.	این برای ما افتخار بزرگی حساب میشود که امشب شما را اینجا همراه با ما داشته باشیم.
time is the great healer <proverb>	سعدی به روزگاران مهری نشسته بر دل بیرون نمی توان کرد الا به روزگاران
great dangers impend over us	خطرهای بزرگی مارا تهدیدمیکند
to attain a great age	به سن بالارسیدن [نظامی ]
great diurnal range	حداکثر اختلاف جذر و مد بیست و چهار ساعته
great circle route	کمان دایره عظیمه
great or big toe	شست پا
secondary great circle	دایره عظیمه ثانویه
to blow great gun	سخت وزیدن
to blow great guns	سخت وزیدن
at a great penny worth	به بهای زیاد
to set no great store by	مهم ندانستن
to set no great store by	قیمتی ندانستن
great circle route	مسیرقوس دایره عظیمه سماوی
matters of great moment	مسائل مهم
lives of great men	مردمان بزرگ
great grand father	جد اعلی
great red spot	لکه سرخ بزرگ
great dangers overhang us	خطرهای بزرگی متوجه ما است
great tropic range	حداکثر اختلاف جذر و مداستوایی
great white spot	لکه سفید بزرگ
great dangers overhang us	خطرهای بزرگی ماراتهدیدمیکند
great dangers impend over us	خطرهای بزرگی متوجه ما هستند
lives of great men	زندگی
at a great penny worth	گران
great organ manual	عضوبزرگدستی
great white ox eye	گل داودی چمنی
To speake in great detail.	مطلبی رابا طول وتفصیل بیان کردن
He left a great name behid him .	نام خوبی از خود بجای گذاشت ( پس از مرگ )
I took a great deal of trouble over it.	روی اینکار خیلی زحمت کشیدم
This book wI'll be a great success .	این کتاب خیلی گه خواهد کرد
He has great presence of mind.	آدم حاضرالذهنی است
To experience great hardships.	سختیها ومشقات بسیاری را تجربه کردن (متحمل شدن )
great saphenous vein	شاهرگسافنوس
till in old [great] age	تا در دوران سالمندی
to hold somebody in great respect	کسی را زیاد محترم داشتن [احترام زیاد گذاشتن به کسی]
There was great confusion ( chaos ) . It was a free for all .	هرکی هرکی بود (هرج ومرج وبی نظمی )
Do not entrust great affairs to the small. <proverb>	به خردان مفرماى کار درشت .
I am in a great hurry . I am pressed for time .	خیلی عجله دارم
The scen of a bloody (great) battle.	صحنه نبرد خونین
It gave me a great glee. I was delighted .	دلم خنک شد
She takes great care of her appearance	خیلی بسرو وضع خود می پردازی
great prickly cupped oak	گز علفی
I am a great believer in using natural things for cleaning.	من هوادار بزرگی در استفاده از چیزهای طبیعی برای تمیز کردن هستم.
I have a position ( post ) of great responsibility in this company .	دراین شرکت شغل پرمسئولیتی دارم
If these projections are anywhere close to accurate, it would be a great success.	اگر این پیش بینی ها حتی کمی دقیق باشند، این موفقیت بزرگی می بود.
He has suffered a great deal at the hands of his wife .	از دست زنش خیلی کشیده
The [main] protagonists in the colonial struggle were Great Britain and France.	بریتانیا و فرانسه سردمداران [اصلی] در مبارزه مستعمراتی بودند.
in old age [in great age]	در سن بالا