English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (2 milliseconds)
English Persian
to bring into contact تماس دادن
to bring into contact پیوستن
Other Matches
contact اتصال الکتریکی برخورد
contact فراخوانی کاربر یاوسیله در شبکه
contact یچ یا اتصال که حاوی یک سیر الکتریکی است وقتی که با اتصال دیگر ارتباط برقرار میکند
Where can I contact Mr …. ? کجا می شود با آقای ….تماس گرفت ؟
to be in contact تماس داشتن
contact قطب اتصال تماس گرفتن کنتاکت
contact ارتباط تماس با دشمن علایم تشخیص هدف
contact اتصال
contact محل اتصال تماس گرفتن
contact تماس
contact تماس یافتن تماسی
contact برخورد
contact کنتاکت
contact report گزارش اخذ تماس
contact sweeping روبیدن ضربتی
contact sweeping روبیدن مکانیکی
contact sports ورزشهای برخوردی
contact with the net خطای تماس با تور والیبال
contact sparking جرقه کنتاکت
contact series اتصال سری
contact report گزارش تماس با هواپیمای دشمن
contact resistance مقدار مقاومت کنتاکت
delayed contact چاشنی با تماس تاخیری سیستم پیش تنظیم تاخیری
interrupter contact کنتاکت پلاتین
intermediate contact کنتاکت واسطه
intermediate contact کنتاکت میانی
impluse contact کنتاکت ضربهای
impluse contact کنتاکت ایمپولز
ignition by contact احتراق تماسی
sliding contact کنتاکت لغزشی
electric contact کنتاکت الکتریکی
dry contact اتصال الکتریکی غلط که باعث خطای تمام نشدنی میشود
interrupter contact کنتاکت قطع
contact rectifier یکسوکننده مجاورتی
contact ratio نسبت تماس
contact point قطب تماس
contact plug دوشاخه برق
contact plug فیش اتصال
contact piece پلاتین
contact patrol گشتی اخذتماس
contact patrol گشتی تماس
contact party گروهی که برای کسب اطلاعات از یک یکان به جلو اعزام میشود
contact party گروه تماس
contact point وسیله تماس نقطه اخذ تماس
contact points نوکهای کنتاکت
contact rail ریل کنتاکت
contact piece کنتاکت
contact print چاپ به طریقه تماس
contact print چاپ خشک
contact pressure فشار تماس
contact pressure فشار تماسی
contact potential فشار الکتریکی تماسی
contact potential ولتاژ تماسی
contact pair زوج اتصال
To be in touch ( contact) with someone. با کسی درتماس بودن
zone of contact محل برخورد
zone of contact ناحیه تماس
wiping contact کنتاکت لغزان
to make contact پیوستن
to make contact اتصال دادن
to break contact جریان راگسستن
to break contact اتصال راقطع کردن
switch contact کنتاکت اتصال
contact lens لنز چشم
contact lens عدسی مماس
positive contact اتصالبارمثبت
negative contact اتصالنگاتیو
contact printer اتصالچاپگر
contact lever اهرم اتصال
contact lenses عدسی بساو
contact lenses عدسی مماس
contact lenses لنز چشم
contact lens عدسی بساو
spring contact کنتاکت فنری
sliding contact کنتاکت لغزان
side contact شاخک لامپ
normally closed contact اتصال معمولا بسته
multiple contact کنتاکت دستهای
multiple contact دسته کنتاکت
multi contact چند قطبی
movement to contact حرکت به تماس
movement to contact حرکت به اخذ تماس
mercurial contact کنتاکت جیوهای
main contact کنتاکت اصلی
normally open contact اتصال معمولا باز
pin contact اتصال سنجاقی
self cleaning contact کنتاکت خودشوی
roller contact کنتاکت غلتکی
relay contact کنتاکت رله
protective contact کنتاکت محافظ
point of contact نقطه تماس
point contact کنتاکت نقطهای
point contact تماس نقطهای
plug contact کنتاکت دوشاخه
line of contact خط تماس
advance to contact پیشروی برای اخذ تماس
contact area منطقه تماس
contact area منطقه اخذتماس
contact area سطح تماس
contact backlash دنده کور تماس
contact bar الکترود جوشکاری
contact behavior رفتار تماس جویانه
contact breaker کلید قطع کننده
contact breaker افتومات
contact angle زاویه تماس
contact lost هدف ازمیدان تعقیب خارج شد
area contact سطح تماس
contact surface سطح تماس
breaker contact پلاتین
angle of contact زاویه تماس
breake contact کنتاکت ساکن
carbon contact کنتاکت کربنی
collective contact کنتاکت جامع
collector contact اتصال کلکتور
contact detector اشکارساز کنتاکتی
contact diameter قطر تماس
contact drop افت کنتاکتی
contact line خط تماس
contact lost تماس قطع شد
change over contact کنتاکت تغییر دهنده
contact lost هدف گم شد
contact microphone میکروفون کنتاکتی
contact mine مین اصطکاکی
contact mine مین مجاورتی
contact mine مین مکانیکی
contact mine مین ضربتی
contact lights چراغهای سفید در دو طرف باند موازی با خط مرکز ان
contact flange فلانژ تماس
contact fire انفجارمین در اثر تماس با کشتی
contact electricity فشار الکتریکی تماسی الکتریسیته تماسی
contact fire انفجار در اثر تماس
single contact lamp لامپ تک کنتاکتی
single contact switch کلید یک قطبی
point contact rectifier یکسو کننده نقطهای
hard contact printing چاپ تماسی که در ان هدچاپگر با نیروی محسوسی روی لایه زیرین فشار واردمی اورد
surface contact rectifier یکسوکننده سطحی
wire contact distributor دلکوی تماسی
If there is a reason for complaint, please contact ... اگر شکایتی دارید، لطفا با ... تماس بگیرید.
welded contact rectifier یکسو کننده نقطهای جوش شده
multiple contact switch کلید پلهای
To establish( make) contact. تماس دایر ( برقرار ) کردن
multi contact plug دوشاخه با کنتاکتهای متعدد
angular contact bearing یاطاقان زاویه دار
contact voltage regulator نافم ولتاژ با کنتاکت
double contact lamp لامپ با اتصال مضاعف
contact ion engine موتوری برای ایجاد تراست درفضا
contact field technician کارمند فنی
contact electromotive force نیروی برق رانی مجاورتی
contact potential barrier پشته پتانسیل مجاورتی
ignition by contact breaking احتراق با قطع کنتاکت
brush contact loss افت زغال
contact burst preclusion ضامن ضد انفجار ضربتی وسیله ممانعت از انفجار دراثر اصابت
metallic contact grid میخمتصلفلزی
hot-shoe contact نفطهاتصالفلاش
contact potential difference اختلاف پتانسیل مجاورتی
equivalent circuit of a contact rectifie مدار هم ارز یکسوکننده مجاورتی
to bring through خوب انجام دادن
bring up مطرح کردن
to bring out منتشرکردن
to bring out بیرون اوردن
to bring through بهبودی دادن
to bring off نیک انجام ساختن
to bring in تازه اوردن
to bring in ابداع کردن
to bring something بدست آوردن چیزی
to bring something گرفتن چیزی
to bring something گیر آوردن چیزی
bring اوردن
to bring something فراهم کردن چیزی
to bring down somebody [something] کسی [چیزی] را شکست دادن
to bring off رهانیدن
to bring up مطرح کردن
to bring up نام بردن
to bring up تربیت کردن
bring موجب شدن
to bring up پروردن
to bring up بالا اوردن
Please bring me the bI'll. صورتحساب رابیاورید
bring about سبب وقوع امری شدن
bring something on <idiom> دلیل افزایش سریع
bring رساندن به
to bring up تقدیم یا مطرح کردن
to bring down somebody [something] کسی [چیزی] را مغلوب ساختن
to bring up اشاره کردن
to bring up ذکر کردن
bring اقامه کردن
Could you bring me ... ? ممکن است ... برایم بیاورید؟
bring up <idiom> بزرگ کردن
bring up <idiom> معرفی چیزی برای بحث (مذاکره)آوردن
I'll bring it right away . همین الان می آورم
bring in امتیاز بدست اوردن در پایگاه
bring out زاییدن
bring into being عملی کردن
bring forth بارور شدن
bring forth ثمر اوردن
bring down به زمین انداختن حریف انداختن شکار
bring into being واقعی کردن
bring into being به انجام رساندن
bring into being انجام دادن
to bring about فراهم کردن
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com