Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 138 (8 milliseconds)
English	Persian
to burn rubber	بوکس و باد کردن چرخ
Other Matches
burn in	علامت گذاری یک صفحه تلویزیونی یا مانیتور پس از نمایش یک تصویر درخشان برای مدت طولانی
to burn out	سوختن
burn up <idiom>	کاملا سوختن (معمولا برای چیزهایی غیرازساختمان)
to burn into	نشان گودگذاشتن
to burn into	خوب داغ کردن
burn in	فرایندازمایش مدارها و مولفههای الکتریکی از طریق قراردادن انها در دمای زیاد یک کوره
to burn out	خاموش شدن
burn down <idiom>	کاملا سوختن (معمولابرای ساختمان استفاده میشود)
burn out	گرمای زیادی یا استفاده نادرست که باعث میشود یک مدار الکترونیک یا وسیله متوقف شود
burn out	تمام شدن سوخت به طور غیرمنتظره خاتمه سوزش زمان خاتمه سوزش سوختن
burn off	خسته کردن رقیب باگرفتن سرعت اولیه دوچرخه
to burn up	سوزاندن و از میان بردن
burn in	ازمایش روشن
burn in	نوشتن داده در یک قطعه PROM
burn in	سوختن
burn	برنامه نویسی PROM با داده
burn	کسب امتیاز برداشتن غیرمجاز سنگ یا مانع دیگر از مسیر
burn	سوزاندن
to burn away	سوختن و تمام شدن
burn in	حرارت دادن واکس برای مالیدن به کف اسکی
burn	امتیاز گرفتن از حریف
burn	اتش زدن
burn	سوختن مشتعل شدن
burn	دراتش شهوت سوختن
burn	اثر سوختگی
burn	سوختن
burn	سوزش موادمنفجره
burn	کارکردن موتور راکت طبق برنامه
to burn	ته گرفتن [غذا]
to burn blue	شعله یا نور ابی دادن
dark burn	خستگی
sun burn	افتاب زدگی
second degree burn	سوختگی درجه دوم
my ears burn	گویی کسی از من سخن می گوید
burn notice	علامت رمز برای نشان دادن اینکه یک نفر یا گروهی ازافراد قابل اعتماد نیستند
to burn a hole	سوزاندن
to burn a hole	سوراخ کردن
to burn down ar low	اهسته ترسوختن
burn through range	مسافتی که رادار در ان میتواند هدفها را کشف کند
sun burn	سوختگی ازافتاب
to burn down or low	اهسته ترسوختن
to burn ones fingers	ازدخالت یاتندی درکاربدی دیدن
burn variation	واریاسیون برن در دفاع فرانسوی
slash and burn	بریدن و سوزاندن گیاهان جنگلی
have money to burn <idiom>	بی پروا خرج کردن
have money to burn <idiom>	پول از پارو بالا رفتن
to burn the food	بگذارند غذا ته بگیرد
money to burn <idiom>	بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
burn one's bridges behind one <idiom>	پلهای پشت سرش راخراب کردن
slash and burn	ببرو بسوز
ion burn	یون سوخت
flash burn	سوختگی حاصله از برق ترکش اتمی
to burn the midnighoil	شب نشینی کردن
rubber	ابریشمی یا کاپوت مالنده یاساینده
rubber	کائوچو لاستیکی
rubber	لاستیک
rubber	رزین
burn a hole in one's pocket <idiom>	پولی که تومیخواهی سریعا خرج کنی
burn the midnight oil <idiom>	[زحمت زیاد کشیدن]
to burn the midnight oil	دود چراغ خوردن
to burn the midnight oil	در شب ریاضت کشیدن
to burn the midnight oil	شب نشینی کردن
burn the midnight oil <idiom>	تا دیر وقت درس خواندن
burn the candle at both ends <idiom>	یکسره کارمیکند
Be careful not to burn the meat .	مواظب باش گوشت رانسوزانی
rubber plants	درخت کائوچو
rubber thread	ریسمانلاستیکی
rubber mat	کنارهلاستیکی
rubber ferrule	حلقهلاستیکیبهعصا
rubber bulb	بالبسائنده
rubber boot	چکمهلاستیکی
rubber-stamping	تصدیق کردن
rubber-stamps	مهر لاستیکی
rubber bands	کش
rubber bands	نوارکش
rubber bands	نوار لاستیکی
rubber band	کش
rubber-stamps	با مهر لاستیکی مهر کردن
rubber band	نوار لاستیکی
rubber-stamps	تصدیق کردن
rubber bullet	پاککنتوپی
rubber plant	درخت کائوچو
rubber-stamping	با مهر لاستیکی مهر کردن
rubber stamp	مهر لاستیکی
rubber stamp	با مهر لاستیکی مهر کردن
rubber stamp	تصدیق کردن
rubber stamps	مهر لاستیکی
rubber stamps	با مهر لاستیکی مهر کردن
rubber stamps	تصدیق کردن
rubber-stamp	مهر لاستیکی
rubber band	نوارکش
rubber-stamp	با مهر لاستیکی مهر کردن
rubber-stamp	تصدیق کردن
rubber-stamped	مهر لاستیکی
rubber-stamped	با مهر لاستیکی مهر کردن
rubber-stamped	تصدیق کردن
rubber-stamping	مهر لاستیکی
india rubber	کائوچو
india rubber	لاستیک
to metallizo rubber	گوگرد زدن پلاستیک و انراکشدارتر کردن
synthetic rubber	لاستیک همگذاشت
synthetic rubber	لاستیک ساختگی
synthetic rubber	لاستیک مصنوعی
hevea rubber	لاستیک طبیعی
sponge rubber	ابرحمام
hevea rubber	کائوچو
rubber tube	لوله لاستیکی
rubber tile	فرش لاستیکی
rubber stopper	درپوش لاستیکی
rubber separator	میان گیر لاستیکی
rubber bitumen	لاستیک قیری
rubber banding	قابلیتی از CAD که به یک مولفه اجازه میدهد تا درطول صفحه نمایش بوسیله قلم الکترونیکی یا دستگاه ماوس به مکان مورد نظرکشیده شود
rubber banding	مراجعه شود به GLASTIC BANDING
natural rubber	لاستیک طبیعی
natural rubber	کائوچو
crepe rubber	لاستیک تخت کفش
crepe rubber	لاستیک کرپ
crepe rubber	کرپ
foam rubber	اسفنج لاستیکی
coral rubber	لاستیک کورال
cold rubber	لاستیک سرد
foam rubber	ابر حمام ابرلاستیکی
foam rubber	لاستیک متخلخل
full rubber	حرکت هریک از این سطوح تااخرین حد ممکن
hard rubber	لاستیک سخت
butyl rubber	لاستیک بوتیل
india rubber	لاستیک هندی
india rubber	ساخته شده از لاستیک
Wet and dry burn togrther . <proverb>	تر و خشک با هم مى سوزد .
It is not a pottage so hot as to burn the mouth . <proverb>	آش دهن سوزى نسیت .
rubber covered wire	سیم با روکش لاستیکی
flexible rubber hose	شلنگلاستیکیانعطافپذیر
foam-rubber insulation	عایقاسفنجیلاستیکی
rubber snaffle bit	لجام لاستیکی
thread rubber separator	میانگیر نخدار
wiper blade rubber	تیغهپاککنندهبرفپاککن
solid rubber tyre	لاستیککائوچوییسفت

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com