English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 160 (8 milliseconds)
English Persian
to buy something on the installment plan [system] چیزی را قسطی خریدن
Search result with all words
installment plan خرید یا فروش اقساطی پرداخت اقساطی
on the installment plan [American English] به اقساط
Other Matches
installment قسط
installment بخش
installment بخش کردن
installment قسط بستن
installment قسطی
installment تکه تکه کردن
installment payment پرداخت قسطی
to buy something on a deferred payment plan [on a time payment plan] [on deferred terms] چیزی را قسطی خریدن
plan طرح کشیدن یا ریختن
plan زبان برنامه نویسی سطح پایین
E-plan [طرح خانه های ویلایی انگلیس به شکل حرف ای انگلیسی]
the better plan is to بهتر این است که .....
K-plan [طرحی به شکل اچ انگلیسی در خانه های سبک الیزابت]
plan تدبیر
plan طرح ریزی کردن در نظر داشتن نقشه
plan پیش بینی کردن
plan طرح کردن
plan طرح ریزی کردن
plan نقشه کشیدن طرح ریختن
plan خیال
plan تدبیر اندیشه
plan نقشه
plan طرح
plan نقشه کف
plan نقشه مسطحه برنگاره
plan برنامه
plan برنامه ریزی کردن
plan پلان
plan هامن
sheer plan نقشه ساختمانی ناو
secondary plan طرح ثانوی
rolling plan برنامه غلتان
pursuance of a plan تعقیب اندیشه یا نقشهای
pursuance of a plan اجرای نقشه یا طرحی
project plan طرح پروژه
prestowage plan طرح پیش بینی باربندی و بارگیری وسایل
prestowage plan طرح باربندی کالاها
plan view نقشه کف
plan view نمای بالا
plan view دید از بالا
partial plan برنامه جزئی
perspective plan برنامه بلند مدت
prospective plan برنامه بلند مدت
plan frame چارچوب برنامه
plan implementation اجرای برنامه
plan implementation عملی کردن برنامه
plan of action طرح عملیات
plan of campaign طرح پیکار
plan of maneuver طرح مانور
plan of the day برنامه روزانه ناو
plan range در شناسایی از روی عکس هوای فاصله افقی بین نقطه پای عمود هواپیما تا شیئی که روی زمین قرار گرفته است
parking plan طرح پارک کردن هواپیماها
plan targets اهداف برنامه
part plan نقشه جزیی
site plan نقشه جایگاه
The plan landed . هواپیما بزمین نشست
layaway plan <idiom> قرض راکم کم پرداختن
Open-plan <adj.> سالن باز، محوطه وسیع، ساختمانی که هرطبقه آن فقط دارای یک محوطه وسیع است و اتاق ندارد
to plan a building عمارتی راطرح ریزی کردن
to foil a plan نقش بر آب کردن نقشه ای
to foil a plan عقیم گذاردن نقشه ای
to foil a plan خنثی کردن نقشه ای
block-plan نقشه اولیه ساختمان
butterfly plan طرح پروانه ای
centralized plan پلان مرکزی
open-plan ساختمانیکههرطبقهآنفقطداراییکمحوطهوسیعاستودارایاتاقنیست
working plan نقشه اجرا راهنمای کار
site plan نقشه محل
sliding plan برنامه لغزان
stowage plan طرح بارگیری ناو یا هواپیمایا چیدن بارها در هواپیما یاناو
strategic plan طرح جنگ
strategic plan نقشه جنگ
tactical plan طرح عملیات تاکتیکی
tactical plan طرح عملیات نظامی
tentative plan طرح ازمایشی
test plan طرح ازمایش
to plan a building نقشه ساختمانی را کشیدن یاطرح کردن
to pursue a plan مطابق طرح یا نقشهای پیش رفتن
to pursue a plan نقشهای را دنبال کردن
to suggest a plan طرحی راپیشنهادکردن
war plan طرح جنگی
war plan نقشه جنگی
ground-plan [نقشه همتراز با زمین]
outline plan طرح مبنا
master plan نقشه کلیات
contingency plan برنامه دوم که در صورت خرابی اولی انجام خواهد شد
contingency plan طرح احتمالی
deck plan صفحه پل کشتی
deck plan افق پل کشتی
detailed plan برنامه تفصیلی
development plan برنامه توسعه
development plan طرح گسترش
development plan طرح ارایش زمین
docking plan نقشه مسیر ورود کشتی به حوضچه تعمیر نقشه ساختمان قسمت زیر ناوlongshoreman
draft plan پیش نویس برنامه
economic plan برنامه اقتصادی
entry plan طرح ورود به بندر
entry plan طرح دخول به سر پل
contingency plan طرح عملیات احتمالی
colombo plan طرح ایجاد شده به وسیله وزیران خارجه ملتهای مشترک المنافع بریتانیا در سال 0591 که هدف ان تشریک مساعی درکمک به رشد اقتصادی کشورهای اسیایی جنوب وجنوب شرقی است
master plan نقشه مجموعه
ground plan نقشهای که هم تراز زمین باشد طرح عمومی
ground plan شالوده
ground plan طرح اساسی
ground plan نقشه مسطحه
ground plan برنگاره
american plan مسافرخانهای که مسافرین پول غذا و اطاق را یکجاپرداخت میکنند
approval of plan تصویب نقشه
barrier plan طرح موانع
cargo plan طرح بارگیری ناو
collection plan طرح جمع اوری اخبار
collection plan طرح جمع اوری
colombo plan طرح کلمبو
europen plan نرخ ثابت هتل جهت اتاق وسرویس مهمانان
financial plan برنامه مالی
fire plan طرح اتش
national plan برنامه ملی
installation plan نقشه ی نصب
interim plan برنامههای موقت
it was no part of my plan کی جزو نقشه من بود
investment plan برنامه سرمایه گذاری
marshall plan طرح کمک امریکابرای توسعه اقتصادی کشورهای اروپای غربی که پس از جنگ جهانی دوم برای جلوگیری از نفوذ کمونیسم دراین کشورها اجراگردید
it was no part of my plan ابداجزو طرح یا نقشه من نبود
marshall plan برنامه مارشال
key plan نقشه راهنما
lesson plan طرح درس
loading plan طرح بارگیری خودرو
illumination plan طرح روشنایی منطقه
illumination plan طرح روشن کردن منطقه نبرد
marshall plan طرح مارشال
floor plan نقشه اشکوب
flight plan طرح یا نقشه پروازهواپیماها
fire plan طرح اتش توپخانه
game plan استراتژی بازی
ordnance plan طرح اردنانس
ordnance plan طرح تهیه جنگ افزار ومهمات
general plan نقشه کلی
general plan نقشه عمومی
he thought out a plan تدبیری اندیشید
he thought out a plan فکری بنظرش رسید
frequency plan طرح فرکانس
air fire plan طرح اتش هوایی
negative tax plan برنامه مالیات منفی
negative tax plan طرح مالیات منفی
disaster recovery plan طرح یک واکنش به هنگامیکه خطری نرم افزار و سخت افزار را تهدید میکند
restrictive fire plan طرح اتش محدود کننده حرکات هوایی یا تامینی هوایی
coordinated fire plan طرح اتش هم اهنگ شده
open-plan coach طرحبازوگن
The plan is now in action ( underway ) . طرح اکنون بمرحله عمل درآمده است
documented plan figures ارقام مستند برنامه
plan position indicator صفحه رادار ناو یا هواپیما
class improvement plan طرح توسعه ناو
constant helm plan نقشه زیگزاگ
class improvement plan طرح بهبودناو
annual food plan برنامه غذایی سالیانه
artillery fire plan طرح اتش توپخانه
His plan miscarried . He missed the target تیرش بخطا رفت
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com