Dictiornary-Farsi | to come to blows | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی


Total search result: 34 (5 milliseconds)
English	Persian
to come to blows	دست بگریان شدن
to come to blows	جنگ کردن


Search result with all words

blows	دمیدن
blows	وزیدن
blows	در اثر دمیدن ایجاد صدا کردن
blows	ترکیدن
blows	ضربت
blows	صدمه
blows	وزش نواختن
blows	دمیدن مکش هوا
blows	هدر دادن موقعیت
blows	دمیدن پرتاب محکم توپ
blows	ناتوانی درانداختن تمام میلههای بولینگ با دو ضربه
blows	ناتوانی بعلت فشار مسابقه اتومبیلرانی یا نقص فنی
blows	جوشیدن
blows	دمیدن هوا
blows	ضربه
blows	ذوب
blows	گداختگی
blows	برنامه ریزی یک وسیله PROM با داده
exchange of blows	تبادل ضربه
deliver a series of blows	بمباران حریف
fall to blows	دست به گریبان شدن
lay on blows	ضربت زدن
the trumpets blows	شیپورها صدا می کنند
to exchange blows	دست بگریبان شدن
to exchange blows	جنگ کردن
to fall tl blows	دست بگریبان شدن
to fall tl blows	اغازجنگ نهادن
To come to blows .	دست به یقه شدن ( نزاع کردن )
To come to blows with someone .	با کسی کتک کاری کردن
come to blows <idiom>	شروع به جنگیدن کردن
way the wind blows <idiom>	چیزی که اتفاق میافتد
He that blows in the dust fills his eyes. <proverb>	کسى که شرم ندارد وجدان هم ندارد.
Partial phrase not found.