English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 71 (2 milliseconds)
English Persian
to deal in futures معامله پیش کردن
to deal in futures معامله سلف کردن
to deal in futures کالایاسهام پیش فروختن
Search result with all words
deal in futures معامله سلف کردن
Other Matches
futures معاملات سلف
futures قرارداد معامله سهام یا کالا بمنظور تحویل در اینده
futures قراردادهای اینده
futures contract قرارداد سلف
dealing in futures معامله سلف
futures exchange مبادله سلف
futures exchange خرید اتی
futures goods کالاهایی که در معامله سلف خرید و فروش می گردد کالاهای مورد معامله سلف
futures market بازار خرید و فروش سلف
futures contract قرارداد اینده
deal with رسیدگی کردن
new deal قرار جدید
no deal <idiom> موافق نبودن ،رد کردن
new deal روش سیاسی جدیدی که از دوران روزولت اعمال ان از طرف دولت ایالات متحده امریکا شروع شد
new deal سیاست جدید
new deal برنامه توسعه اقتصادی فرانکلین روزولت پس از سالهای بعداز بحران بزرگ درامریکا که دران کمک به کشاورزی بازنشستگی وبیمه بیکاری و غیره گنجانیده شده است
new deal برنامه روزولت
new deal نیودیل
new deal <idiom> تغییر کامل ،شروع تازه ،شانس دیگر
Did you get anything out of this deal ? دراین معامله چیزی گیرت آمد ؟
deal چوب کاج
deal with اقدام کردن
deal معامله داد و ستد
deal توزیع کردن
deal سر و کارداشتن با
deal حد معامله کردن
deal قدر
deal اندازه
deal مقدار
deal اندازه مقدار بررسی
to deal کارت دادن [ورق بازی]
deal توافق تجاری
deal سازماندهی کردن
deal قراردادی که در آن روی چنیدن موضوع همزمان توافق میشود
deal اقدام کردن
deal سر و کار داشتن
deal معامله کردن
wheel and deal <idiom>
raw deal <idiom> آخر خط ،پایان هستی
good deal <idiom> قیمت ارزان باکیفیتی بالا
To deal the cards . ورق دادن
Agreed . that is a deal . قبول ( قبوله )
fair deal سیاست منصفانه
big deal بیاهمیتوفاقدجذابیت
fair deal روش منصفانه
deal lift بلند کردن وزنه تا کمر وپایین بردن
package deal معامله کلی معامله چکی
package deal معامله یکجا
package deal مقاطعه در بست و خرید یکجا
square deal تقلب نکردن
square deal باشرف بودن رک وراست
to deal out [card game] کارت دادن [ورق بازی]
mosaic parquet deal راهروی اجر فرش
I took a great deal of trouble over it. روی اینکار خیلی زحمت کشیدم
Did you make any profit in this deal ? آیا دراین معامله استفاده ای داشتید ؟
I clinched a lucrative deal. معامله چربی ( شیرینی ) انچام دادم
A lucrative affair [deal] لقمه چرب ونرم [کار یا معامله پردرآمد]
To clinch (close)the deal. معامله راتمام کردن ( انجام دادن )
He gave me a square deal . بامن منصفانه معامله کرد
She gave me a raw deal . بامن بد معامله کرد
I made a lot of profit in the deal . دراین معامله فایده زیادی بردم
To clinch(close,finalize)a deal. معامله یی را جوش دادن
plea deal [between Prosecution and Defense] توافق مدافعه [بین دادستان و وکیل دفاع]
The deal is off. Forget it . That doesnt count . مالیده !(مالیده است ؟ بهم خورده ؟ لغو شده )
He has suffered a great deal at the hands of his wife . از دست زنش خیلی کشیده
Clinch the deal while the concerned party is stI'll keen تا طرف گرم است معامله را انجام بدهید
Don pulled the rug out from under me in my deal with Bill Franklin. دان معامله من و بیل فرانکلین را به هم زد.
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com