Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 134 (2 milliseconds)
English
Persian
to enter into an agreement
پیمان یا قراردادی منعقد کردن
Search result with all words
enter into an agreement
قراردادی را منعقد کردن
Other Matches
This is against our agreement.
[This is contrary to our agreement]
این بر خلاف قرارداد ما است.
to enter into p with another
باکسی شرکت کردن
enter
کلیدی که بیان کننده انتهای یک ورودی یا یک خط از متن
enter
وارد کردن اطلاع در یک ترمینال یا صفحه کلید
enter
داخل کردن
to enter
دردست گرفتن
to enter
ضبط کردن تصرف کردن
enter
وارد شدن
enter
تورفتن
enter
اجازه دخول دادن
enter
بدست اوردن قدم نهادن در
enter
واردشدن توامدن
enter
داخل شدن
enter
داخل عضویت شدن
enter
درامدن
enter
وارد یا ثبت کردن
enter
نام نویسی
enter
نام نویسی کردن
enter
ثبت کردن
enter into a contract
عقد بستن
to enter
[into a mine]
وارد معدنی شدن
[مثال با آسانسور]
enter into a contract
منعقد کردن عقد
enter to someone's credit
به بستانکار حساب کسی گذاشتن
enter the game
وارد بازی شدن
enter into quarrel with some one
با کسی طرف شدن
enter key
کلید ورودی
enter into partnership with someone
شرکت کردن شراکت کردن
enter into partnership with someone
با کسی شریک شدن
enter/return
کلید Return یا Enter
To enter the arena .
وارد میدان کسی شدن
to enter an appearance
حاضرشدن
to enter a protest
اعتراض کردن
to enter into an enquiry
وارد باز جویی شدن
to enter the military
داخل نظام شدن
to enter into force as from
قابل اجرا
[قانونی]
شدن از زمان
To enter politics .
وارد سیاست شدن
Enter it in the books .
آنرا دردفاتر وارد کنید
To enter the field .
وارد معرکه شدن
to give an enter tainment
مهمانی دادن یا کردن
To enter the arena of bloody politics.
وارد صحنه سیاست شدن
Few reporters dared to enter the war zone.
چندی از خبرنگاران جرأت کردند وارد منطقه جنگی بشوند.
to off an agreement
قصد خود را برای الغای قراردادی اگاهی دادن
unless otherwise agreement
مگر به ترتیب دیگری توافق شده باشد
to come to an agreement
یکدل شدن توافق حاصل کردن
to come to an agreement
موافقت پیداکردن
in agreement with somebody
با کسی موافقت داشتن
come to an agreement
توافق حاصل کردن
agreement
قرارداد
agreement
قراداد
agreement
موافقت نامه
agreement
موافقتنامه
agreement
معاهده و مقاطعهء توافق
agreement
مطابقهء نحوی
agreement
سازش
agreement
توافق
come to an agreement
موافقت پیدا کردن
agreement
موافقت
agreement
قرار قبول
agreement
پیمان
written agreement
قولنامه
gentlemen's agreement
قول جوانمردانه
written agreement
موافقت نامه پیمان نامه
wage agreement
قرارداد دستمزد
verbal agreement
موافقت شفاهی
plea agreement
توافق مدافعه
wage agreement
موافقت نامه دستمزد
basic agreement
چهارچوب توافق
[حقوق]
frame agreement
چهارچوب توافق
[حقوق]
master agreement
چهارچوب توافق
[حقوق]
outline agreement
توافق اولیه
skeleton agreement
توافق اولیه
skeleton agreement
چهارچوب توافق
[حقوق]
reach an agreement
به توافق رسیدن
basic agreement
توافق اولیه
frame agreement
توافق اولیه
master agreement
توافق اولیه
outline agreement
چهارچوب توافق
[حقوق]
unilateral agreement
توافق یک جانبه
agreement area
سطح مورد قرارداد
gentlemen's agreement
قرارداد شفاهی
gentlemen's agreement
قول مردانه
gentlemen's agreement
موافقت شرافتمندانه
implicit agreement
موافقت ضمنی
labor agreement
موافقتنامه کار
labor agreement
قرارداد کار
lease agreement
قرارداد اجاره
letter of agreement
موافقتنامه
mutual agreement
توافق طرفین
gentelmen's agreement
موافقتنامه دوستانه
extension of the agreement
تمدید مدت قرارداد
executive agreement
موافقتنامه اجرایی موافقتنامه قابل اجرا
agreement coefficient
ضریب توافق
agreement of arbitration
قرارداد داوری
agreement of arguments
توافق نشانوندها
arbitration agreement
موافقت نامه داوری
clearing agreement
موافقتنامه بازرگانی بین دوکشور
collective agreement
توافق جمعی
commodity agreement
تثبیت مشترک قیمت فروش
commodity agreement
موافقتنامه کالا
concessionary agreement
امتیاز نامه
mutilateral agreement
موافقت چند جانبه
special agreement
قرارداد ویژه
arbitration agreement
توافق بر حکمیت
trade agreement
موافقت نامه تجاری
trade agreement
موافقتنامه تجارتی
tenency agreement
اجاره نامه
swap agreement
موافقتنامه مبادلات ارزی قرار معاوضه ارزی
unilateral agreement
قرارداد یک جانبه
to fly away from an agreement
پیمان شکنی کردن
to fly away from an agreement
نقض عهدکردن
reciprocal agreement
قراردادی که دو کشور برای توسعه روابط اقتصادی با یکدیگرمنعقد می سازند و بر این مبنا به یکدیگر امتیازاتی ازنظر تعرفه گمرکی و عوارض و تسهیلات می دهند
reciprocal agreement
قرارداد دو جانبه
gentelmen's agreement
کلیه توافقهایی که مستند به اسنادرسمی و امضا شده نباشد
potsdom agreement
موافقتنامه پوتسدام موافقتنامه منعقده بین امریکاو شوروی و انگلیس پس ازپایان جنگ جهانی دوم به سال 5491 که در ان سه دولت خط مشی خود را نبست به المان اشغال شده
potsdom agreement
تاکید وتشریح کردند
preliminary agreement
قولنامه
private agreement
قرارداد خصوصی
quota agreement
موافقت سهمیه
reciprocal agreement
توافق دو جانبه
bretton woods agreement
موافقت نامه برتن وودز
Lease (rental) agreement.
اجاره نامه (قرار داد اجاره )
To conclude an agreement (contract).
قراردادی بستن
The rental agreement has exprired.
تاریخ قرارداد اجاره سر آمده است
european monetary agreement
موافقتنامه پولی اروپا موافقتنامه تنظیمی بین کشورهای عضو سازمان همکاری اقتصادی اروپا به منظور تسهیل و تنظیم روابط پولی متعاقدین
The party to the contract (agreement).
طرف قرارداد
agreement on partial payments
توافق در پرداخت های قسطی
agreement water rate
نرخ قراردادی اب
He closed the door against the peace agreement.
تمام درها را بروی موافقتنامه صلح بست
dangerous goods by road agreement
موافقتنامه بین کشورهای اروپایی که در ان درخصوص وسیله حمل نحوه بسته بندی و مشخصات وسیله حمل ونقل توضیح لازم داده شده است
enewal of contract by tacit agreement
تجدید توافق بر اساس توافق ضمنی
An open - dated agreement ( contract) .
قرارداد بدون مدت
general agreement on tariff & trade (gat
موافقت نامه عمومی تعرفه وتجارت
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com