English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 39 (5 milliseconds)
English Persian
to fail [memory] وا ماندن [حافظه یا خاطره]
to fail [memory] درماندن [حافظه یا خاطره]
Search result with all words
fail شکست خوردن
fail رد شدن قصور ورزیدن
fail عقیم ماندن ورشکستن
fail وا ماندن
fail درماندن
fail مردود شدن
fail عمل نکردن موفق نشدن شکست خوردن بد کار کردن
fail رد شدن
fail ورشکست شدن
fail قصور کردن
fail سیستمی که پس از خرابی بخشی از آن هنوز کار میکند
fail سیستمی که وضعیتی از پیش تعریف شده دارد که در صورت خرابی برنامه اصلی یا وسیله آن را دنبال میکند برای جلوگیری ازفاجعهای که ناشی از خاموش کردن کابل میباشد
fail انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
fail safe با خرابی امن
fail safe ماسوره تامین شده از نظرعمل کرد دستگاههای داخلی ماسوره مطمئن العمل
fail safe تخریب امن
fail-safe با خرابی امن
fail-safe ماسوره تامین شده از نظرعمل کرد دستگاههای داخلی ماسوره مطمئن العمل
fail-safe تخریب امن
fail back پشتیبان
fail back یدکی
fail out ریزش کردن
fail safe system سیستمی که برای جلوگیری ازخرابی طراحی شده است سیستم با خرابی ملایم
fail soft با خرابی ملایم
fail soft با خرابی تدریجی
fail soft تخریب
fail soft تخریب تدریجی
fail softly با خرابی ملایم
fail softly با خرابی تدریجی
power fail restart سهولتی که یک کامپیوتر راقادر می سازد تا پس از قطع برق به عملیات عادی خودبرگردد
without fail حتما البته بی تخلف
To pass (fail,flunk) an exam. درامتحان قبول ( رد )شدن
His deeds fail to square with his words. عملش با حرفش نمی خواند
To flunk a course . To fail an exam. در امتحان رد شدن
How did you make out? Did you succeed or fail? شیری یا روباه ؟
You wI'll fail unless you work harder . موفق نخواهی شد مگه اینکه تلاش بیشتری بکنی
to fail to provide an answer درماندن در دادن پاسخ
Partial phrase not found.
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com