Dictiornary-Farsi | to foil a plan | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 181 (9 milliseconds)

English	Persian
to foil a plan	نقش بر آب کردن نقشه ای
to foil a plan	عقیم گذاردن نقشه ای
to foil a plan	خنثی کردن نقشه ای


Other Matches

foil	سه برگی
foil	جای نگین
foil	تراشه
foil	ته چک سوش
foil	فلز ورق شده
foil	ورق سیماب پشت اینه
foil	دفع کردن
foil	فلز راورقه کردن
foil	مسابقه شمشیربازی فویل شمشیر با گارد کاسهای وتیغه قابل انعطاف
foil	عقیم گذاردن خنثی کردن
foil	زرورق بی اثرکردن
absorption foil	ورق جذب
silver foil	ورق نقره
tin foil	ورق قلع
electric foil	فلوره الکتریک
tin foil	ورق نازک قلع
electric foil	شمشیر فویل با نوک برقدار
gold foil	زرورق کلفت
gold foil	ورقه زر
copper foil	ورقه بسیار نازک مسی ورقه مسی زرورق مسی
air foil	سطوح ایرودینامیک هواپیماپوششهای قابل انعطاف بدنه هواپیما
rear foil	دنبالهتیغه
aluminium foil	کاغذ الومینیوم
front foil	فلزورقهایجلویی
metal foil	ورق نازک فلزی
metal foil	زرورق
to buy something on a deferred payment plan [on a time payment plan] [on deferred terms]	چیزی را قسطی خریدن
foil warning line	حلقهاخطارخنثیکننده
To thwart . To foil . To undo .	نقش بر آب کردن
the better plan is to	بهتر این است که .....
K-plan	[طرحی به شکل اچ انگلیسی در خانه های سبک الیزابت]
plan	برنامه
plan	نقشه مسطحه برنگاره
plan	نقشه کف
plan	پیش بینی کردن
plan	طرح کردن
plan	طرح ریزی کردن
plan	نقشه کشیدن طرح ریختن
plan	خیال
plan	تدبیر اندیشه
plan	نقشه
plan	طرح
plan	هامن
plan	پلان
plan	زبان برنامه نویسی سطح پایین
plan	تدبیر
plan	طرح ریزی کردن در نظر داشتن نقشه
plan	طرح کشیدن یا ریختن
E-plan	[طرح خانه های ویلایی انگلیس به شکل حرف ای انگلیسی]
plan	برنامه ریزی کردن
plan implementation	اجرای برنامه
prestowage plan	طرح باربندی کالاها
prestowage plan	طرح پیش بینی باربندی و بارگیری وسایل
project plan	طرح پروژه
pursuance of a plan	اجرای نقشه یا طرحی
pursuance of a plan	تعقیب اندیشه یا نقشهای
plan frame	چارچوب برنامه
rolling plan	برنامه غلتان
sheer plan	نقشه ساختمانی ناو
secondary plan	طرح ثانوی
perspective plan	برنامه بلند مدت
plan of action	طرح عملیات
plan implementation	عملی کردن برنامه
plan of campaign	طرح پیکار
prospective plan	برنامه بلند مدت
plan of maneuver	طرح مانور
plan range	در شناسایی از روی عکس هوای فاصله افقی بین نقطه پای عمود هواپیما تا شیئی که روی زمین قرار گرفته است
plan targets	اهداف برنامه
plan view	دید از بالا
plan view	نمای بالا
plan view	نقشه کف
partial plan	برنامه جزئی
plan of the day	برنامه روزانه ناو
site plan	نقشه جایگاه
war plan	نقشه جنگی
working plan	نقشه اجرا راهنمای کار
open-plan	ساختمانیکههرطبقهآنفقطداراییکمحوطهوسیعاستودارایاتاقنیست
The plan landed .	هواپیما بزمین نشست
layaway plan <idiom>	قرض راکم کم پرداختن
Open-plan <adj.>	سالن باز، محوطه وسیع، ساختمانی که هرطبقه آن فقط دارای یک محوطه وسیع است و اتاق ندارد
block-plan	نقشه اولیه ساختمان
butterfly plan	طرح پروانه ای
centralized plan	پلان مرکزی
ground-plan	[نقشه همتراز با زمین]
war plan	طرح جنگی
to suggest a plan	طرحی راپیشنهادکردن
to pursue a plan	نقشهای را دنبال کردن
site plan	نقشه محل
sliding plan	برنامه لغزان
stowage plan	طرح بارگیری ناو یا هواپیمایا چیدن بارها در هواپیما یاناو
strategic plan	طرح جنگ
strategic plan	نقشه جنگ
tactical plan	طرح عملیات تاکتیکی
tactical plan	طرح عملیات نظامی
tentative plan	طرح ازمایشی
test plan	طرح ازمایش
to plan a building	نقشه ساختمانی را کشیدن یاطرح کردن
to plan a building	عمارتی راطرح ریزی کردن
to pursue a plan	مطابق طرح یا نقشهای پیش رفتن
part plan	نقشه جزیی
master plan	نقشه مجموعه
contingency plan	طرح احتمالی
deck plan	صفحه پل کشتی
deck plan	افق پل کشتی
detailed plan	برنامه تفصیلی
development plan	برنامه توسعه
development plan	طرح گسترش
development plan	طرح ارایش زمین
docking plan	نقشه مسیر ورود کشتی به حوضچه تعمیر نقشه ساختمان قسمت زیر ناوlongshoreman
draft plan	پیش نویس برنامه
economic plan	برنامه اقتصادی
entry plan	طرح ورود به بندر
entry plan	طرح دخول به سر پل
europen plan	نرخ ثابت هتل جهت اتاق وسرویس مهمانان
financial plan	برنامه مالی
contingency plan	برنامه دوم که در صورت خرابی اولی انجام خواهد شد
contingency plan	طرح عملیات احتمالی
ground plan	نقشهای که هم تراز زمین باشد طرح عمومی
ground plan	شالوده
ground plan	طرح اساسی
ground plan	نقشه مسطحه
ground plan	برنگاره
american plan	مسافرخانهای که مسافرین پول غذا و اطاق را یکجاپرداخت میکنند
approval of plan	تصویب نقشه
master plan	نقشه کلیات
barrier plan	طرح موانع
cargo plan	طرح بارگیری ناو
collection plan	طرح جمع اوری اخبار
collection plan	طرح جمع اوری
colombo plan	طرح کلمبو
colombo plan	طرح ایجاد شده به وسیله وزیران خارجه ملتهای مشترک المنافع بریتانیا در سال 0591 که هدف ان تشریک مساعی درکمک به رشد اقتصادی کشورهای اسیایی جنوب وجنوب شرقی است
fire plan	طرح اتش
parking plan	طرح پارک کردن هواپیماها
investment plan	برنامه سرمایه گذاری
it was no part of my plan	ابداجزو طرح یا نقشه من نبود
it was no part of my plan	کی جزو نقشه من بود
key plan	نقشه راهنما
lesson plan	طرح درس
loading plan	طرح بارگیری خودرو
marshall plan	طرح مارشال
marshall plan	برنامه مارشال
marshall plan	طرح کمک امریکابرای توسعه اقتصادی کشورهای اروپای غربی که پس از جنگ جهانی دوم برای جلوگیری از نفوذ کمونیسم دراین کشورها اجراگردید
national plan	برنامه ملی
ordnance plan	طرح تهیه جنگ افزار ومهمات
ordnance plan	طرح اردنانس
outline plan	طرح مبنا
interim plan	برنامههای موقت
installment plan	خرید یا فروش اقساطی پرداخت اقساطی
general plan	نقشه کلی
installation plan	نقشه ی نصب
he thought out a plan	تدبیری اندیشید
game plan	استراتژی بازی
he thought out a plan	فکری بنظرش رسید
illumination plan	طرح روشن کردن منطقه نبرد
general plan	نقشه عمومی
fire plan	طرح اتش توپخانه
frequency plan	طرح فرکانس
floor plan	نقشه اشکوب
flight plan	طرح یا نقشه پروازهواپیماها
illumination plan	طرح روشنایی منطقه
annual food plan	برنامه غذایی سالیانه
air fire plan	طرح اتش هوایی
negative tax plan	برنامه مالیات منفی
negative tax plan	طرح مالیات منفی
open-plan coach	طرحبازوگن
documented plan figures	ارقام مستند برنامه
The plan is now in action ( underway ) .	طرح اکنون بمرحله عمل درآمده است
restrictive fire plan	طرح اتش محدود کننده حرکات هوایی یا تامینی هوایی
constant helm plan	نقشه زیگزاگ
disaster recovery plan	طرح یک واکنش به هنگامیکه خطری نرم افزار و سخت افزار را تهدید میکند
coordinated fire plan	طرح اتش هم اهنگ شده
plan position indicator	صفحه رادار ناو یا هواپیما
artillery fire plan	طرح اتش توپخانه
class improvement plan	طرح بهبودناو
class improvement plan	طرح توسعه ناو
His plan miscarried . He missed the target	تیرش بخطا رفت
on the installment plan [American English]	به اقساط
to buy something on the installment plan [system]	چیزی را قسطی خریدن