English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 79 (5 milliseconds)
English Persian
to forge ahead پیش رفتن
to forge ahead پیش قدم شدن
Other Matches
forge کوبیدن
forge جعل
forge جعل کردن
forge اسنادساختگی ساختن
forge اهنگری کردن
forge جلو رفتن
forge ریخته گری فلز
forge تراشیدن
forge بر سندان کوفتن
forge ساختن کوره یا کارگاه اهنگری
forge کوره قالگری
forge دمگاه
forge کوره آهنگری
forge تهیه جنس قلابی
drop forge منگنه زدن
forge vice گیره اتشکاری
to forge out plans توطئه چیدن
to forge a lie دروغ بافتن
to forge a document سندی راجعل کردن
hot forge اهنگری کردن گرم
hollow forge اهنگری کردن مجوف
forge weld جوش دادن شعلهای
hollow forge سوراخ کردن گرم
to forge out plans برنامه ریختن
furnace forge اهنگری کورهای
forge welding جوش اتش
drop forge سکه زدن
to forge out plans نقشه ریختن
covered forge کوره دیواری
To forge a document (documents). سند ومدرک سازی کردن
forge pig iron اهن خام اهنگری
ahead سربجلو
Go ahead! انجام بدهید دیگه!
look ahead عمل برخی CPUها برای بازیابی دستورات و بررسی آنها پیش از اجرا
look ahead جمع کننده سریع که وجود رقم نقلی ناشی از جمع را پیش بینی میکند. و تاخیر ناشی از آن را حذف میکند
ahead روبجلو
ahead درامتداد حرکت کسی
to get ahead of پیش افتادن از
Go ahead! اول تو برو تو
Go ahead! بفرما
ahead جلو
go ahead <idiom> آماده کار شدن
ahead به جلو
go ahead پیش رونده
ahead پیش
ahead دارای امتیاز بیشتر
go-ahead امتیاز برتر
get ahead جلو افتادن
get ahead پیش رفتن
go ahead : متهور
go ahead مترقی
go-ahead فعال
go ahead : light green
get ahead <idiom> پیشرفت کردن
go ahead بفرمایید
go ahead نشانه ترقی
go-ahead مشهور
to press ahead with با زور ادامه دادن
Go straight ahead. مستقیم بروید.
He is ahead of me in french. درزبان فرانسه از من جلواست
pull ahead جلو زدن [در رانندگی]
dead ahead <idiom> درست درپشت ،قبل
ahead of time <idiom> زود
dead ahead درست درسمت سینه ناو
dead ahead درست سینه
fetch ahead فرایند واکشی یک دستورالعمل قبل از انکه اخرین دستوراجرای ان تمام شود
line ahead کشتی هایی که پشت سر هم میروند
slow ahead اهسته به جلو
to steam ahead or away با حرارت کار کردن
type ahead ویژگی ای که باعث از بین رفتن کلمه میشود
signal ahead چراغراهنماپیشرویشماست
Keep (go) straight on (ahead). راست برو جلو
dead ahead درست در سینه ناو
road works ahead جادهدردستاحداثاست
traffic signals ahead چراغراهنمایپیشرواست
I have a short trip ahead. قرار است یک مسافرت کوتاهی بروم
Difficult times lie ahead. دوران سختی درپیش است
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com