English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
to get a general idea of something فهمیدن موقعیتی [موضوعی] به طور کلی
Other Matches
General manager . Director general . مدیر کل
idea گمان
idea فکر خیال
idea اندیشه
idea تصور
idea انگاره
idea مقصود معنی
The very idea ! معنی ندارد ! ( قبیح است )
It was her own idea. این فکرمال اوبود
idea نیت
to get the idea تصور کردن
idea درک
idea انگار
idea فکر
idea طرزفکر
to get the idea پنداشتن
idea نقشه کار
i have no idea of that هیچ اگاهی از ان ندارم نمیتوانم تصور کنم چه چیزاست
to from an idea of something فکرچیزی را کردن
to from an idea of something چیزیرا تصور کردن
idea زاییده افکار
i had no idea he was going که او میرود
to be i. with an idea فکری در کسی تاثیر نمودن
i had no idea he was going هیچ نمیدانستم
idea خبر
to get the idea فرض کردن
idea اگاهی
idea عقیده
that is a good idea خوب فکری است
fixed idea تعصب
to toy with the idea of doing something <idiom> چیزی را در سر پروراندن
to entertain the idea of doing something <idiom> چیزی را در سر پروراندن
i gave up the idea از ان خیال منصرف شدم
fixed idea فکریکه درذهن فرورفته وماندنی شده است
crazy idea طرز فکر دیوانه
crazy idea فکر خل
crackpot idea طرز فکر دیوانه
crackpot idea فکر خل
get behind (a person or idea) <idiom> کمک کردن
what's the big idea <idiom> تو مغزت چی میگذرد
To give up the idea. چشم پوشیدن ( منصرف شدن )
It might be a good idea for you to come . بد نیست شما هم بیایید
I am against the idea altogether. اساسا"با این فکر مخالفم
What a ridicrlous idea ! چه حرف مسخره یی !
to grasp an idea موضوعی رادرک کردن
i gave up the idea ازان خیال صرف نظر کردم
that is a good idea خوب نظری است
She wasn't any too pleased about his idea. او [زن] در مورد ایده او [مرد] خیلی خوشحال نبود.
This idea took root in my mind. این نظریه درفکرم ریشه گرفت
This is not my idea of pleasure ( fun ) . به نظر من این هم تفریح نشد
He has got the idea into his head to quit his job. به سرش زده شغلش را ول کند
It is avery good ( an original ) idea. فکر بسیار خوبی است
I dont have the slightest(faintest)idea. روحم خبردار نیست
Playing football is not my idea of fun . فوتبال هم بنظر من تفریح نشد
my fancy plays round that idea خیال من همواره در پیرامون این موضوع سیر میکند
I wanted to go camping but the others quickly ruled out that idea. من می خواستم به کمپینگ بروم اما دیگران سریع ردش کردند.
general طبقه
general ژنرال امیر ارتش دادگاه عالی تیمسار
general سرتیپ
general ژنرال ارتشبد
general عمومی
general عام
general کلی
general جامع همگانی
general متداول
general کلی معمولی
general همگان
in general به طور کلی
general همگانی
general استاندارد برای باس واسط بین کامپیوتر و یک قطعه آزمایشگاهی
general برنامه یا وسیلهای که کارها و برنامههای کاربردی مختلفی را انجام میدهد
general ثبات داده در واحد پردازش کامپیوتر که میتواند داده را برای عملیات ریاضی و منط قی مختلف ذخیره کند
general کامپیوتری که قدرت پردازش آن روی برنامههای مختلفی اعمال میشود طبق دستورات نرم افزاری و سخت افزاری آن
general شرکت مربوط به امور اداری اصلی
general سرتیپ سرکرده
general معمولی و نه مخصوص
general مربوط به همه چیز
general purpose بدرد هر کاری خورنده
general principles کلیات
general staff ستاد کل
general psychology روانشناسی عمومی
general purpose هر کاره
general specification مشخصات عمومی قرارداد
general staff ستاد ارتش
general reserve احتیاط عمومی
general relativity نسبیت عمومی
general register ثبات کلی
general register ثبات عمومی
general representatives نواب عام
general quarters اماده باش عمومی دریایی محلهای سکونت عمومی
general quarters اسایشگاههای عمومی
general principles اصول کلی
general porpose کارهای عمومی مصارف عمومی
general orders دستورات عمومی دستورالعملهای عمومی
general officer امرای ارتش امیران
general officer تیمساران
general muster مراسم اجتماعی عمومی
general muster شیپور جمع عمومی
general mobilization بسیج عمومی
general message پیام عمومی
general meeting مجمع عمومی شرکت
general meeting مجمع عمومی
general outpost پاسدار عمومی
general overhaul تعمیرات کلی
general porpose عمومی
general plan نقشه عمومی
general plan نقشه کلی
general partnership شرکت تضامنی
general partner شریک ضامن
general paresis فلج عمومی
general paresis جنون و فلج حاصل در اثرضایعات سیفلیسی مغز
general paralysis فلج عمومی
general meeting جلسه عمومی
general staff ستاد عمومی
general staff ستادفرماندهی
general practice وفیفهپزشکعمومیدراتاقعمل
new general catalogue فهرست عمومی نوین
paymaster general رئیس سررشته داری رئیس کارپردازی
post general رئیس اداره پست
post general رئیس کل پست
procurator general کفیل خزانه داری
quartermaster general رئیس کل کارپردازی ارتش
surgeon general رئیس قسمت پزشکی ارتش افسر پزشک
surgeon general پزشک ارشد
treasury general خرانه داری کل
tresury general خزانه داری کل
general delivery پست رستانت
general delivery بخشی از ادارهی پست که مسئول اینگونهمراسلات است
general view نگاهکلی
general public عامهمردم
major general سرلشکر
lieutenant general سپهدار
lieutenant general سپهبد
general stock سهام عمومی
general store فروشگاهی که همه نوع جنسی در ان یافت میشود ولی قسمت بندی نشده
general stores فروشگاههایی که کالای متفرقه را میفروشند فروشگاه عمومی
general supplies تدارکات عمومی
general supplies اماد عمومی
general support ماموریت عمل کلی
general support پشتیبانی عمومی
general support یکان پشتیبانی عمومی
general tariff تعرفه عمومی
general theory نظریه عمومی
general verdict تصمیم به وجه اطلاق
general welfare رفاه عمومی
paymaster general سررشته دار
inspector general بازرس کل
inspector general بازرسی بازرسی کل ارتش
general requirements نیازهای عمومی
general amnesty عفو عمومی
adjutant general اجودانی
adjutant general اجودانی کل
general practitioners همه منظوره
general practitioner پزشک عمومی
general practitioner پزشک بیماریهای عمومی
general practitioner طبیب امراض عمومی
general election انتخابات عمومی
general elections انتخابات عمومی
general strikes اعتصاب عمومی
general strike اعتصاب عمومی
general knowledge علم اجمالی
Attorneys General وزیر دادگستری
adjutant general دایره پرسنل
auditor general سر ممیز کل
general allotment سهمیه عمومی یا کلی
general allotment اختصاصات عمومی
general alarm اژیر اعلام خطر عمومی
general purpose همه منظوره
general act قرارداد عمومی سندی است که شرکت کنندگان در کنفرانس تنظیم نموده مفاد ان را مانند قسمتی ازقوانین داخلی بر خود لازم الاتباع اعلام می نمایند
general act سند عمومی
general ability توانایی عمومی
major general سرلشگر
consul general ژنرال قونسول
brigadier general میرپنج
brigadier general تیمسار سرتیپ
brigadier general سرتیپ
general intent نیت عام
auditor general بازرس کل سر حسابرس کل
Attorneys General دادستان کل
Attorneys General دادستان
Attorneys General مدعی العموم
directors general مدیر کل
directors general رئیس کل
director general مدیر کل
director general رئیس کل
Governors General استاندار
Governors General والی
Governors General فرماندار کل فرمانفرما
Governors General حاکم کل
Governor General استاندار
Governor General والی
Governor General فرماندار کل فرمانفرما
Governor General حاکم کل
secretary general دبیرکل
Secretary-General دبیرکل
Attorney General وزیر دادگستری
Attorney General دادستان کل
Attorney General دادستان
Attorney General مدعی العموم
Solicitors General دادیار
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com