Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (10 milliseconds)
English
Persian
to lift up one's hand
دست بدعا برداشتن
Search result with all words
to lift one's hand
سوگند خوردن
to lift one's hand
دست به سوگند برداشتن
lift a finger (hand)
<idiom>
کاری بکن ،کمک کردن
Other Matches
to shuffle from hand to hand
دست بدست کردن
pass from hand to hand
ترتب ایادی
Hand to hand fighting
جنگ تن به تن
lift
وسیله اوج گرفتن هواپیمای بی موتور کندن وزنه از زمین
lift
دزدیدن
lift
از جاکندن
lift
بالا بردن انگشت و رها کردن گوی بولینگ برای ایجاد پیچ
lift-off
تخلیه کشتی توسط جرثقیل
lift
بلند کردن شریک رقص اززمین
lift
بالارو دامنه بالابری
lift
جر ثقیل بالا بر
lift
بالا دادن
lift
اسانسور
lift
حمل کردن
lift
حمل و نقل هوایی
lift
فرفیت
lift
مقدورات هوایی
lift
بار زدن
lift
جرثقیل
lift
بالابردن
lift
بالا بردن
to get a lift from somebody
سواری گرفتن از کسی
[در خودرو]
to get a lift with somebody
سواری گرفتن از کسی
[در خودرو]
lift well
چاه اسانسور
lift
سواری
[گردشگری]
[خودرو رانی]
lift
بالابر
lift
برداشتن
lift well
چاه بالابر
lift
رفع کردن
lift-off
جدا شدن یک هواپیما یا هررسانگر دیگر از زمین یا ازرسانگر مادر
lift off
بلند شدن هواپیما یا موشک
lift off
جهش اولیه موشک یا گلوله هنگام شروع پرتاب جدا شدن از سکو
lift on
بارگیری کشتی توسط جرثقیل
lift
بالارو
lift
ترفیع اسانسور
lift
برا
useful lift
اختلاف بین وزن ثابت ایروستات و وزن کل
lift
آسانسور
Where is the lift?
آسانسور کجاست؟
lift
بلند کردن
lift
سرقت کردن
lift
بالارفتن
lift
پیشرفت
lift
سرقت ترقی
lift
دزدی
lift
یک وهله بلندکردن بار
lift
بالابری
lift
مرتفع بنظرامدن بلندی
scenery lift
چشماندازآسانسور
lift strut
پایه هایی که بار کششی حاصل از ایجاد نیروی برای بال را متحمل میشوند
lift span
پلبالارو
center of lift
مرکز برا
lift shaft
محور بالابر
lift cord
طناببالابر
deal lift
بلند کردن وزنه تا کمر وپایین بردن
derrick lift
کشیدن وزنه به روی سینه باپاهای راست
dissymmetry of lift
ناهم اندزگی برا
lift bridge
پلبالارو
face lift
عملجراحیکشیدنپوستصورت
heavy lift
حمل و نقل هوایی سنگین واحد حمل و نقل هوایی سنگین
back lift
حرکت چوب کریکت به عقب پیش از ضربه
You can lift the piano alone.
تنهائی نمی توانی پیانو رابلند کنی
assault lift
ترابری هجومی
assault lift
حمل و نقل هوایی هجومی
asymmetrical lift
برای نامتقارن
lift van
یخدان
lift valve
سوپاپ بالارونده
topping lift
طناب وصل به دکل برای نگهداری تیر اصلی افقی
lift dumper
کاهنده برا
lift thrust
نسبت برا به تراست
lift the seizure
رفع توقیف
Lift up the table.
سرمیز رابلند کن
lift the ban on
رفع توقیف کردن
lift truck
خودرو دارای جرثقیل
lift arm
دستهبالابر
lift pump
تلمبه کششی
valve lift
کل حرکت خطی سوپاپ لایهای
lift fan
توربوفنی که با نسبت کنارگذارزیاد تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکاررود
translational lift
برای انتقالی
lift
[of a pump]
مقدار انتقال
[تلمبه ای]
[مهندسی]
lift
[of a pump]
مقدار تحویل
[تلمبه ای]
[مهندسی]
lift
[of a pump]
مقدار حمل
[تلمبه ای]
[مهندسی]
total lift
برای کل
lift axis
محور برا
lift coefficient
ضریب برا
lift control
کنترل اسانسور
lift truck
لیفتراک
lift cruise
توربوفن یا توربوجتی که محور تراست ان قابل کنترل است
lift engine
توربوفن یا توربوجتی که محور تراست ان قابل کنترل است
jet lift
استفاده از تراست موتورجت
lift fire
بلند کردن اتش
dynamic lift
برای دینامیکی
lift a blockade
محاصره را پایان دادن
economic lift
عمرقانونی
lift pass
پاس عمقی
false lift
برای کاذب
hydraulic lift
بلند کردن اب به نیروی اب
j bar lift
تله اسکی میلهای دونفره
lift helicopter
هلی کوپترحمل و نقل
lift helicopter
هلی کوپتر باری
lift frequency
تعداددفعات حمل بار
lift frequency
تناوب حمل و نقل
lift fire
زیادکردن برد اسلحه
lift fire
قطع کردن اتش از روی یک هدف
lift curve
منحنی برا
poma lift
تله اسکی میلهای برای انتقال نفر بنفر
suction lift
بلندی مکش
top lift
طبقه زیرین پاشنه پا
to not lift a finger
<idiom>
اصلا هیچ کاری نکردن
economic lift
عمر قانونی وسیله
to not lift a finger
<idiom>
دست به سیاه و سفید نزدن
[اصطلاح]
to give one a lift
کسیرا پیش خود سوار کردن وقسمتی از راه بردن
suction lift
ارتفاع نظیر مکش در پمپ
suction lift
ارتفاع مکش
to lift up one's horn
مغرور بودن
to lift up one's horn
جاه طلب بودن
airborne lift
تناژیکان هوابرد
opportune lift
فرفیت حمل اضافی یا فرفیت حمل باقیمانده
to lift up one's heel
لگد زدن
shoe lift
پاشنه کش
olympic lift
کنده یک چاک
olympic lift
بدل کنده یک چاک با کشیدن پای حریف از داخل
static lift
برای استاتیک
t bar lift
تله اسکی دونفره یا کلنگی
to give somebody a lift
به کسی سواری دادن
air lift
دستگاه ابکش با هوای فشرده
ti lift one's head
نیرو گرفتن
to offer somebody a lift
به کسی پیشنهاد سواری دادن کردن
lift van
صندوقچه محکم
airborne lift
بار هوابرد
amphibious lift
ترابری اب و خاکی
amphibious lift
حمل ونقل اب خاکی
dead lift
کوشش بیهوده
lift vector
بردار برا
ski lift
دستگاه حمل اسکی بازان ویاتماشاچیان به قله کوه تلسکی
to give somebody a lift
کسی را سوار کردن
ski lift
تله اسکی
ski lift
تخت روان
topping lift
مهار بالایی
lift wire
سیم هایی که بار کششی حاصل از ایجاد نیروی برای بال را متحمل میشوند
Please let me give you a lift (ride).
اجازه بدهید سوارتان کنم
This stone wont lift.
این سنگ از جایش بلند نمی شود ( تکان نمی خورد )
lift-arm cylinder
سیلندردستهیبالابر
diesel lift engine
موتوردیزلچپ
fork-lift truck
نوعیوسیلهحرکتی
to lift a car by jack
خودرویی را جک زدن
The elevator ( lift ) is out of order .
آسانسور خراب است.
blade lift cylinder
سیلندربالابرندهتیغه
blade lift fan
تیغهپروانهصعودی
high lift system
سیستم برای زیاد
thumb a lift/ride
<idiom>
اتوزدن
high lift device
وسایل برای زیاد
slope of lift curve
شیب منحنی برا
gas lift module
مخزنمرتفعگاز
lift cord lock
قفلطناببالابر
high lift configuration
شکل برای زیاد
to hitch a lift
[ride]
from somebody
سواری شدن
[در خودروی کسی]
lift is full of troubles
زندگی را سراسر سختی است
lift drag ratio
نسبت برا به پسا
air lift pump
پمپ حبابی
ammunition lift capability
فرفیت حمل ونقل مهمات
vertical lift bridge
پل بالارو
[Could I]
give you a lift?
[colloquial]
به کسی پیشنهاد سواری دادن کردن
ammunition lift capability
مقدورات حمل مهمات
direct lift control
کنترل مستقیم برا
link lift vehicle
حمل و نقل بار و پرسنل به صورت یکپارچه حمل یکپارچه
olympic lift and cross face
گرفتن بازوی چپ حریف از جلو وران پای راست از پشت
leg lift and side roll
کنده سرانبون
To rais ( lift, remove ) an embargo.
رفع محاصره کردن
olympic lift and cross face
کنده حصیر مال
lift-fan air inlet
مدخلهوایهواکششچپ
leg ride and cross face olympic lift
سگک وارو
to get ones hand in
دست یافتن به
take a hand at
شرکت کردن در
to get ones hand in
تسلط پیداکردن در
on the other hand
<adv.>
ازطرف دیگر
off hand
بی تهیه
hand out
خطای سرویس
He must have a hand in it.
حتما" دراینکار دست دارد
get out of hand
<idiom>
کنترل خودرا از دست دادن
from hand to hand
<idiom>
از یک شخص به یک شخص دیگری
hand out
خراب کردن سرویس اسکواش
hand out
حریف دریافت کننده سرویس
hand over
تسلیم کردن
hand over
تحویل دادن
hand over
فرستادن
hand over
به قبض دادن
hand over
تفویض کردن
to come to hand
بدست امدن
To be an old hand at something.
درکاری سابقه وتجربه داشتن
She has become rather off hand.
سایه اش سنگین شده
hand on
پی درپی وبتواترچیزی را رساندن
hand saw
اره دستی
hand saw
اره قد کن
to hand down
بدوره بعدانتقال دادن
to hand out
از پنجره اویزان کردن
to hand over
تحویل دادن
right hand
دست راست
under the hand of hand
به امضای .....
under the hand of
به امضای
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com