Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English
Persian
to make a study of something
چیزی را بررسی یا مطالعه کردن
to make a study of something
برای بدست اوردن چیزی کوشیدن
Other Matches
study
بررسی کردن
s.for study
میل به تحصیل
s.for study
ذوق تحصیل
study
مطالعه
self study
مطالعه پیش خود
study
طرح ازمایشی
study
تحقیق
study
بررسی
study
درس خواندن خوانش
study
تحصیل کردن مطالعه کردن
study
موضوع تحصیلی اتاق مطالعه
study
غور بررسی
study
تحصیل
study
درس
study
عیار گرفتن
study
بررسی کردن
study
تحقیق کردن
study
ارزیابی کردن
study
سنجیدن
study
تجزیه کردن
study
مطالعه کردن
to study up
خود را اماده امتحانات کردن
study
محک زدن
I have to study
من درس دارم به همین خاطر کم میمونم
to study out
با بر رسی یا مطالعه پیداکردن
to study for the bar
درس حقوق خواندن
to study for the bar
تحصیل حقوق کردن
case study
بررسی موردی
to study persian
زبان فارسی تحصیل کردن
feasibility study
امکان سنجی
study for bar
دوره تعلیماتی و کاراموزی کانون وکلا را طی کردن درس حقوق خواندن
application study
بررسی پذیرش اماد
application study
بررسی امکان کاربرد اقلام جدید اماد
What is your branch of study?
رشته تحصیلیتان چیست ؟
he applied him self to study
مشغول تحصیل شد
he applied him self to study
دست بتحصیل زد
graduate study
تحصیلات دانشگاهی
field study
بررسی میدانی
feasibility study
مطالعه امکان سنجی
feasibility study
مطالعه قابلیت اجرای کار بررسی امکان اجرای کار
feasibility study
مطالعه امکانپذیری
feasability study
مطالعات اجرایی
empirical study
بررسی ازمودی
empirical study
بررسی تجربی
child study
کودک پژوهی
capability study
مطالعه امکان انجام کار
area study
بررسی منطقهای
area study
بررسی منطقه
case study
مورد پژوهی
staff study
بررسی ستادی
brown study
عالم رویا و هپروت
my unwillingness to study
بی میلی من نسبت بتحصیل بیزازی من از تحصیل
motion study
تحرک سنجی
motion study
حرکت پژوهی
motion study
مطالعه ی حرکت
methodical study
بررسی روشمند
study habits
عادتهای مطالعه
pilot study
بررسی مقدماتی
time study
بررسی زمانی
system study
مطالعه سیستم
threat study
بررسی امکانات رزمی دشمن
threat study
بررسی توسعه تهدید دشمن
feasability study
مطالعه امکان اجرای چیزی مطالعه اقتصادی بودن امری
to make friends
[to make connections]
رابطه پیدا کردن
[با مردم برای هدفی]
To make money. To make ones pile.
پول درآوردن ( ساختن )
time and motion study
بررسی زمان و حرکت
methods of economic study
روشهای مطالعه علم اقتصاد
time study man
وقت نگه دار
After dinner he likes to retire to his study.
پس از شام او
[مرد]
دوست دارد به اتاق مطالعه خود کناره گیری بکند.
rozenzweig picture frustration study
ناکامی سنج مصورروزنزوایگ
symonds' picture study test
ازمون تفسیر تصاویرسایموندز
allport vernon lindzey study of values
ارزش سنج الپورت- ورنون- لیندزی
It must be left to the future to repeat the study under better controlled conditions
این را باید به آینده باقی گذاشت که پژوهش را در شرایط کنترل شده بهتر تکرار کرد.
If you dont study hard ( hard enough ) , you cant go to a higher class.
اگرخوب درس نخوانی درهمین کلاس خواهی ماند
make up
درست کردن
to make away
خلاص شدن از
to make away
ساختن
to make away
کار
to make away
بر باد دادن
to make an a of any one
با کسی اشنایی کردن
to make an a of
احمق یانادان کردن
make up
جبران کردن
make up
گریم
make up
ترکیب کردن
to make believe
وانمود کردن
to make known
اشکار ساختن
to make out
سر دراوردن دریافتن
to make out
فهمیدن
to make ones a
فاهر شدن
to make ones a
حضوریافتن
to make ones a
حضور بهم رساندن
As you make your bed so you must lie on it
<idiom>
هر کسی که خربزه میخوره پای لرزش هم میشینه
to make one's will
وصیت کردن
to make one's
بارخود را بستن
to make one's
در کار خود کامیاب شدن
to make much of
استفاده کردن از
to make known
معلوم کردن
make up
جعل کردن
to make an a
پول پیش دادن
make up
گریم کردن
make up
تکمیل کردن
make up for
جبران کردن
make up to
خسارت کسی را جبران کردن
make way
پیش رفتن
to make he
پیش رفتن
to make it up
اشتی کردن
to make
ادرارکردن
to make up to any one
پیش کسی خود شیرینی کردن
to make
شاش کردن
to make a
نمودار کردن
to make an a
پیش مزد دادن
to make an a
مساعده دادن
to make a
فاهرساختن
make up
بزک
make up
توالت
to make a r. for something
چیز یرا خواهش کردن
to make a r for something
برای رسیدن به چیزی نقاش کردن
to make a for
دردسترس گذاشتن
to make a f.
چیزدارشدن
to make a f.
دارایی یاثروت بهم زدن متمول شدن
to make a d.
دفاع کردن
to make
زهراب ریختن شاشیدن
to make of something
در باره چیزی نظر
[عقیده]
داشتن
make at
حمله کردن
to make something
چیزی را درست کردن
make way
<idiom>
به گوشهای رفتن
make up for something
<idiom>
جبران خطا یا اشتباه
make up
<idiom>
دوباره دوست شدن بعداز مشاجره ودعوا
make up
<idiom>
استقرار وسایل تزئین وآرایش
make up
<idiom>
بازیافتن ،برگرداندن
make up
<idiom>
اختراعکردن
make up
<idiom>
درستکردن
make the most of
<idiom>
بیشترین سود را بردن
make the best of
<idiom>
دربدترین شرایط بهترین را انجام دادن
make something up
<idiom>
اختراع کردن
make something out
<idiom>
ازپیش بردن برای دیدن یا خواندن چیزی
What do you make of this
[it]
?
نظر شما در باره این چه است؟
to make out
نوشتن
[چک یا نسخه و غیره]
to make out someone
[something]
تشخیص دادن کسی
[چیزی]
make-up
آرایش
[سازمانی یا سیستمی]
make-up
ترکیب
[سازمانی یا سیستمی]
make-up
ساخت
[سازمانی یا سیستمی]
I can't make anything of it.
من این را اصلا نمی فهمم
[درک نمی کنم]
.
make over
<idiom>
بی تفاوت جلوه دادن
make out
<idiom>
باعث اعتماد،اثبات شخص
make out
<idiom>
فهمیدن
to make use of
استفاده کردن از
to make up for
جبران کردن
to make up
جبران کردن فراهم کردن
to make up
درست کردن تکمیل کردن
to make up
ترکیب کردن
to make the most of
به بهترین طرزی بکار بردن استفاده کامل کردن از
to make sure
یقین کردن
to make sure
محقق کردن
to make r. after something
چیزی را جستجو کردن
to make r.
جبران کردن
to make r.
تلافی کردن
to make over
انتقال دادن دوباره ساختن
to make over
واگذار کردن
to make out
کشف کردن
to make out
ثابت کردن
to make use of
بکار بردن
to make way
پیشرفت کردن
to make way
پیش رفتن
make out
<idiom>
انجام دادن
make one's own way
<idiom>
باورداشتن خود
make of something
<idiom>
تفسیر کردن
make it up to someone
<idiom>
انجام کاری برای کسی درعوض وعده پولی
make for
<idiom>
به پیش رفتن
make do with something
<idiom>
جانشین چیزی به جای چیزدیگر
make believe
<idiom>
وانمود کردن
make away with
<idiom>
بردن
make a go of
<idiom>
موفقشدن
on the make
<idiom>
سود بردن ازپول یا سکس و...
make out
<idiom>
تشخیص دادن
I cant make it out.
من که از این مطا لب چیز ؟ نمی فهمم
will you make one
ایا شما به عده ما خواهیدپیوست
whose make is it
ساخت کیست کار کیست
what d. does it make?
چه فرق میکند
to make out
تنظیم کردن
make up
ارایش
make nothing of
ناچیز شمردن
make-up
ساخت
make-up
ترتیب گریم
make-up
داستان ساختگی
make out
معنی چیزی را پیدا کردن سردراوردن از
make out
تنظیم کردن
make-up
صفحه بندی
make over
واگذارکردن
make-up
ترکیب
make a will
وصیت کردن
make off
گریختن
make off
ناگهان ترک کردن
make off
باعجله ترک کردن
make
ساخت ترکیب
make believe
وانمود
make
تهیه کردن طرح کردن
make off
در رفتن
make one's will
وصیت کردن
make
شبیه
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com