Total search result: 201 (10 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
to margin the text of a book |
در حاشیه گذاشتن کتاب |
|
|
Other Matches |
|
text book |
رساله |
text book |
کتاب اصلی دریک موضوع |
text book |
کتاب درسی |
margin |
مشخص کردن اندازه و حاشیه |
margin |
اندک حاشیه دار کردن |
margin |
لبه |
margin |
کنار |
margin |
حاشیه |
margin |
فضای خالی اطراف بخشی از متن چاپی |
margin |
حد |
margin |
بودجه احتیاطی |
margin |
تفاوت |
margin |
تعداد اشتباهات که در متن یا محاسبه پذیرفته میشود |
margin |
جنبی |
margin |
میزان سود سهام |
margin |
سود ناویژه |
margin |
کناره |
margin |
مرز |
margin |
مابه التفاوت |
margin |
فضا یا زمان که به چیزی امکان امنیت میدهد |
margin |
حاشیهای |
margin |
سود ناخالص |
margin |
زمان یا فضای اضافی |
margin utility |
حد مطلوبیت کالا |
margin revenue |
سهم درامد از فروش |
margin productivity |
نسبت بین محصول بدست امده وعوامل تولیدی که در صرف ایجاد ان شده است |
margin productivity |
حد بهره وری تولید |
margin product |
اضافه محصول |
profit margin |
حاشیه سود |
margin land |
حد نهایی بازده زمین |
margin cost |
مقدار هزینهای ک__ه در نتیجه اف_زایش محصول یک واحد تولیدی به کل هزینه افزوده میشود |
margin cost |
هزینه جنبی |
profit margin |
درصد سود از فروش خالص |
map margin |
کناره نقشه |
margin utility |
مطلوبیت نهایی |
leaf margin |
مهرهشکلتدافعیچپ |
continental margin |
مرزاقلیمی |
margin release |
خروجازاشتباهات |
to leave a margin |
حاشیه گذاشتن |
solvency margin |
حاشیه عدم اعسار |
crenulate margin |
لبهکنگرهای |
margin control |
کنترلاشتباهات |
bi margin format |
نقشه دو حاشیهای |
margin land |
حالتی که بازده زمین فقط جبران پرداخت هزینه ها واستهلاکات را بکند |
noise margin |
تفاوت خش |
double-margin door |
دو در با یک زبانه |
margin propensity to consume |
تمایل نهایی به مصرف نسبت بین میزان مصرف وپس انداز هر فرد به ازای یک واحد افزایش در درامد وثروت فرد |
margin efficiency of investment |
بازده نهایی سرمایه گذاری |
text |
نوشته |
text |
نص |
text |
فایل ذخیره شده روی کامپیوتر حاوی متن و نه ارقام یا داده |
text |
کاهش فضای لازم در متن انتخابی , استفاده از یک کد برای نمایش بیشتر از یک حرف و حذف فضا بین علامتهای نقل قول و... |
text |
کد ارسالی برای بیان خاتمه کنترل و اطلاعات آدرسی و شروع پیام |
text |
موضوع |
text |
کتاب درسی |
text |
فضایی در صفحه نمایش کامپیوتر که برای نمایش متن تنظیم شده باشد |
text |
سیستم پردازش گر کلمه که به کاربر امکان افزودن , حذف کردن ,جابجایی , درج و تصحیح بخشهایی از متن میدهد |
text |
مفاد |
text |
اصلی |
text |
کتاب |
text |
متن |
text |
امکاناتی برای نوشتی متن , ذخیره سازی , بازیابی , ویرایش و چاپ |
text |
حالت فعال کامپیوتر یا صفحه نمایش که فقط حروف از پیش تعیین شده را نمایش میدهد و امکان نمایش تصاویر گرافیکی را فراهم نمیکند |
text |
برنامهای که فایل متن را طبق قوانین از پیش تعیین شده مرتب میکند مثل پهنای خط و اندازه صفحه |
text |
انتخابی دربرنامه که امکان ویرایش متن را فراهم میکند |
text |
نرم افزاری که برای کاربر امکانات ویرایش متن را فراهم میکند |
text |
ثبات ذخیره سازی کامپیوتر موقت فقط برای حروف متن |
text |
پردازش کلمات یا استفاده از صفحه کلید کامپیوتر , ویدایش و خارج کردن متن به صورت حروف , برچسب ها و.. |
text |
سیستم بازیابی اطلاعات که به کاربر امکان بررسی متنهای کامل و نه فقط یک مرجع میدهد |
text |
وسیله الکترونیکی که از همان کننده صوت برای تولید صدایی معادل متن وارد شده استفاده میکند |
text |
متن ای که مرتب نشده است . متنی که درحاشیه راست دندانه دار باشد |
text |
حروف الفبا عددی برای ارسال اطلاعات |
text |
امکاناتی برای ویرایش متن , تغییر , درج و حذف |
margin of difference of weight in coins |
حد ترخص |
margin of difference of weight in coins |
حد ترخیص allowance |
greek text |
متن یونانی |
clear text |
به صورت کشف |
clear text |
متن کشف |
cipher text |
علایم رمز |
cipher text |
متن پیام رمز |
clear text |
پیام کشف |
church text |
یکجورحروف سیاه قلم که بیشتربرای نوشتن لوحههای گورستان بکارمی رود |
plain text |
متن کشف |
flowchart text |
اطلاعات توضیحی که مربوط است به علائم نمودار گردش کار |
text editing |
ویرایش متن |
text window |
پنجره متن |
text system |
سیستم متن |
text processing |
پردازش متن |
text move |
حرکت اصلی |
text move |
حرکت متن |
text hand |
دستخط درشت |
text file |
فایل متن |
text file |
فایل نوشتاری |
text chart |
جدول نوشتاری |
program text |
متن برنامه |
plain text |
متن واضح و اشکار |
plain text |
پیام کشف |
text editor |
ویرایشگر متن |
text display |
نمایشگرمتن |
to space out letters [text] |
فاصله گذاری [بین حروف را بیشتر کردن] [رایانه شناسی ] [چاپ] |
column text chart |
جدول متن ستونی |
rich text format |
روش ذخیره سازی متن که حاوی توضیحات اضافی است و شرحی بر صفحات , نوع و نوشتار و فرمت آنها دارد |
full text searching |
جستجوی تمام متن |
free form text chart |
جدول نوشتاری بفرم ازاد |
simple list text chart |
جدول نوشتاری با لیست ساده |
clear and direct meaning of a text |
منطوق |
book |
بداخلاق |
this book is yours |
این کتاب مال شما ست |
the book is out of p |
کتاب تمام شده است |
to book something |
چیزی را سفارش دادن |
book |
اصول متداول یک ورزش اگاهی در مورد نقاط قوت وضعف حریف |
book |
رزرو کردن توقیف کردن |
book |
درکتاب یادفترثبت کردن |
to d. into a book |
نگاه مختصر بکتابی کردن |
book |
شماره بازیگرخطاکار |
it was a p to another book |
مقدمه کتاب دیگربود |
very many book |
کتابهای خیلی زیاد |
i will t. you for the book |
شیر یا خط می کنم ببینم کتاب را کی باید بردارد |
book |
دفتر |
book |
مجلد دفتر |
i had never seen such a book |
من هرگز چنین کتابی ندیده ام |
here is my book |
کتاب من اینها |
here is my book |
اینست کتاب من |
with out book |
برون سند کتابی ازبر |
book |
کتاب |
to book something |
چیزی را رزرو کردن |
your book |
کتاب شما |
book |
فصل یاقسمتی از کتاب |
book |
ثبت کردن |
by the book |
کتابی |
by the book |
ازروی کتاب |
book value |
ارزش دفتری |
book value |
ارزش ثبت شده در دفتر |
book value |
بهای دفتری |
book value |
ارزش هر شیی برحسب انچه دردفترحساب نشان داده شود ارزش سهام طبق دفاتر |
book one |
جلد نخستین |
book one |
کتاب نخست |
that book |
ان کتاب |
you are welcome to my book |
بفرمایید از کتاب بنده استفاده کنید |
the a of a book |
خوانندگان کتابی |
that is my book |
کتاب من است |
that is my book |
این |
your book |
کتابتان |
that book |
این کتاب |
what is this book worth? |
این کتاب چقدر ارزش دارد |
comic book |
کتاب دارای کاریکاتورهایی که داستانی را شرح میدهد |
white book |
کتاب سفید |
white book |
ویدیو- CD استاندارد ساخت philips , JVC که نحوه ذخیره ویدیودیجیتال روی ROM-CD را بیان میکند |
waste book |
دفتر باطله |
comic book |
کتاب کاریکاتور |
winter book |
تعیین امتیاز شرطبندی درزمستان برای مسابقه فصل بعد |
Yellow Book |
مشخصات -CD ROM منتشر شده توسط Philips که حاوی قالب ذخیره سازی داده است و استاندارد ROM-CD XA را می پوشاند |
book plates |
برچسب کتاب |
word book |
کتاب لغت |
woman of the book |
کتابیه |
book plate |
برچسب کتاب |
policy book |
پرونده خط مشیها |
tou book |
لباس تکواندو |
to bind a book |
صحافی کردن یک کتاب |
time book |
دفتر ثبت ساعات کار |
the book is print |
کتاب برای فروش موجودایت |
the book is print |
کتاب زیر چاپ است |
the book is my property |
کتاب مال من است |
that book will immortalize him |
ان کتاب نام اورا تا جاویدان زنده نگاه خواهد داشت |
thank tou for that book |
متشکرم |
thank tou for that book |
خواهش دارم ان کتاب را به من بدهید |
cash book |
دفتر نقدی |
prayer book |
کتاب نماز |
to bring to book |
بازخواست کردن از |
to bring to book |
حساب پس گرفتن |
to wade through a book |
بکندی وزحمت کتابی راخواندن |
to subscribe for a book |
پیش ازانتشارکتاب تعهدخریدیک یاچندجلدانراکردن |
to read a book |
کتابی را دوباره وسه باره خواندن یامرورکردن |
to put any one through a book |
کسیرا وادار بخواندن کتابی کردن |
to license a book |
اجازه چاپ کتابی را دادن |
to gut a book |
جوهرمطالب کتابیراکشیدن |
to gut a book |
مواداصلی کتابیرا ازان دراوردن |
to e. upon acovnt book |
همه اقلام لازم رادردفترحساب وارد کردن |
to consult a book |
از کتاب فال گرفتن |
to consult a book |
سرکتاب باز کردن |
prayer book |
نماز نامه |
book keeping |
حسابداری [حسابداری] |
year book |
سالنامه |
the forthcoming book |
کتابی که به زودی به فروشگاه می آید |
when reading a book |
در حال خواندن کتابی |
People of the Book |
پیروان کتاب مقدس [ دین] |
throw the book at <idiom> |
شدیدا مواخذه کردنبخاطر شکستن قانون |
To talk like a book . |
لفظ قلم صحبت کردن |
word book |
واژه نامه |
edition [ed.] [of a book] |
چاپ [کتابی] |
edition [ed.] [of a book] |
ویرایش [کتابی] |
book a seat |
جا رزرو کردن |
have one's nose in a book <idiom> |
کرم کتاب خوانی داشتن |
have one's nose in a book <idiom> |
دائم سر توی کتاب داشتن |
word book |
دیکشنری |
word book |
لغت نامه |
word book |
فرهنگ لغات |
word book |
قاموس |
word book |
کتاب لغت |
She laid the book aside . |
کتاب را کنار گذاشت ( مطالعه اش را متوقف کرد) |